delirium

/dəˈlɪriəm//dɪˈlɪrɪəm/

معنی: دیوانگی، هذیان، سرسام، پرتگویی
معانی دیگر: هیجان زدگی، شوریدگی، دست از پانشناسی، فلاده، فلادگویی، هذیان گویی، روان آشفتگی، هله

جمله های نمونه

1. when she got the letter, she went into a delirium
وقتی که نامه را دریافت کرد اصلا سر از پا نمی شناخت.

2. Before she died she had fits of delirium.
[ترجمه زباری] قبل از مرگ، به یک سری از حملات هذیان گوئی دچار شده بود.
|
[ترجمه گوگل]قبل از مرگ او حملات هذیان داشت
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که بمیرد، دچار هذیان شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He mumbled in delirium all night.
[ترجمه زباری] در تمام شب، زیر لبی هذیان می گفت.
|
[ترجمه گوگل]تمام شب در هذیان زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان]تمام شب هذیان می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In her delirium, she had fallen to the floor several times.
[ترجمه گوگل]در هذیانش چندین بار روی زمین افتاده بود
[ترجمه ترگمان]در حال هذیان، چندین بار به زمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mild, persistent delirium, not as violent as in Belladonna restless with laborious dreams, muttering delirium.
[ترجمه گوگل]هذیان خفیف و مداوم، نه به خشونتی که در بلادونا بیقرار با رویاهای پر زحمت، هذیان زمزمه می کند
[ترجمه ترگمان]هذیان مداوم، هذیان مداوم، نه به آن اندازه که در belladonna با رویاهای پر زحمت، هذیان و هذیان می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are a few touches of delirium in Lecercle's text itself, as he would certainly be delighted to admit.
[ترجمه گوگل]همان طور که او مطمئناً خوشحال می شود در متن خود لسرکل چند نکته از هذیان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در متن Lecercle چند دست هذیانی هست که مسلما از قبول آن خشنود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I watch as the convulsions subside, the delirium leaves his eyes and he returns, slightly dazed, to normality.
[ترجمه گوگل]نگاه می کنم که تشنج فروکش می کند، هذیان از چشمانش خارج می شود و او، کمی مات و مبهوت، به حالت عادی باز می گردد
[ترجمه ترگمان]می بینم که تشنج فروکش می کند، هذیان چشمانش را ترک می کند و او کمی گیج، به حالت عادی برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scorsese's catches the delirium of Henry's formative years with mesmerising verve.
[ترجمه گوگل]اسکورسیزی هذیان سال‌های شکل‌گیری هنری را با لحن مسحورکننده‌ای گرفتار می‌کند
[ترجمه ترگمان]\"اسکورسیزی\" (اسکورسیزی)، delirium سال سازنده هنری را با حرارت mesmerising (mesmerising)درگیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A warehouse for the furnishings of consumer delirium.
[ترجمه گوگل]انباری برای اثاثیه هذیان مصرف کننده
[ترجمه ترگمان]یک انبار برای اثاثیه of مصرف کنندگان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Later that day she was hospitalized in a delirium brought on by polio.
[ترجمه گوگل]بعداً در همان روز او به دلیل هذیان ناشی از فلج اطفال در بیمارستان بستری شد
[ترجمه ترگمان]بعد از آن روز او در حال هذیان در بیمارستان بستری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I went to him. In his delirium, he had drunk several potholes dry, and was dead.
[ترجمه گوگل]به سمتش رفتم او در هذیان خود چندین چاله را خشک نوشیده بود و مرده بود
[ترجمه ترگمان]من نزد او رفتم در حال هذیان، چندین چاله های آب را نوشیده بود و مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Others had talked in delirium or expressed fears to each other.
[ترجمه گوگل]دیگران در حالت هذیان با یکدیگر صحبت کرده بودند یا با یکدیگر ابراز ترس کرده بودند
[ترجمه ترگمان]بعض دیگر در هذیان می گفتند یا از یکدیگر بیم داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had been almost in delirium, consumed with an animal desire.
[ترجمه گوگل]او تقریباً در هذیان و هذیان به سر می برد
[ترجمه ترگمان]او تقریبا در حال هذیان بود و آرزوی حیوانی را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With the noise came a delirium.
[ترجمه گوگل]با سر و صدا یک هذیان آمد
[ترجمه ترگمان]با سر و صدا، هذیان شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The win brought on delirium among the fans.
[ترجمه گوگل]این برد باعث ایجاد هذیان در بین هواداران شد
[ترجمه ترگمان]این پیروزی در میان هواداران به هذیان افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیوانگی (اسم)
derangement, frenzy, insanity, dementia, amok, madness, craziness, mania, amuck, distraction, rage, craze, rave, lunacy, delirium, furor, phrensy

هذیان (اسم)
maze, delirium

سرسام (اسم)
delirium, meningitis

پرت گویی (اسم)
delirium

تخصصی

[روانپزشکی] دلیریوم

انگلیسی به انگلیسی

• temporary mental disorder often caused by fevers or intoxication (characterized by hallucinations, delusions, excitement, etc.); overly excited state
if someone is suffering from delirium, they cannot think or speak in a rational way, usually because they have a fever.

پیشنهاد کاربران

a state of being unable to think or speak clearly because of fever or mental confusion
حالتی که به دلیل تب یا آشفتگی ذهنی، فرد قادر به فکر کردن یا صحبت کردن نیست، روان آشفتگی
fever accompanied by delirium
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/delirium
آقای سید محراب میرکریمی اگر همزمان با نوشتن مشتقات کلمه ها معنی رو هم بنویسید خیلی بهتر میشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : delirium
✅️ صفت ( adjective ) : delirious
✅️ قید ( adverb ) : deliriously
delirium ( پزشکی )
واژه مصوب: روان‏آشفتگی
تعریف: اختلال حاد فرایندهای روانی همراه با بیماری عضوی مغز که گاه با پریشان‏گویی همراه است
هذیان ؛ هیجان زیاد
# Fever accompanied by delirium
# He mumbled in delirium all night
# I've never seen such delirium at a football match before
# The win brought on delirium among the fans
دلیریوم ( روان آشفتگی )
منگی

بپرس