delirious

/dəˈlɪriəs//dɪˈlɪrɪəs/

معنی: هذیانی
معانی دیگر: دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو

جمله های نمونه

1. delirious with joy
هیجان زده از خوشی

2. the patient's fever went up and she became delirious
تب بیمار بالا رفت و دچار هذیان شد.

3. He suffered an attack of malaria and was delirious.
[ترجمه گوگل]او دچار حمله مالاریا شد و دچار هذیان شد
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله مالاریا شد و در حال هذیان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's so delirious he doesn't know where he is.
[ترجمه Mahmoud Mehrabi] او آنقدر هذیان دارد که نمی فهمد کجاست
|
[ترجمه گوگل]او آنقدر هذیان است که نمی داند کجاست
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان است و نمی داند کجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was delirious and blacked out several times.
[ترجمه گوگل]چندین بار دچار هذیان و سیاهی شدم
[ترجمه ترگمان]من در حال هذیان بودم و چندین بار بی هوش بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was delirious, murmuring about his childhood.
[ترجمه گوگل]او هذیان می‌کرد و درباره کودکی‌اش زمزمه می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان بود و در مورد کود کیش چیزی زمزمه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children were delirious as they opened the parcels.
[ترجمه Mahmoud Mehrabi] بچه ها وقتی بسته ها را بازکردند هیجان زده شدند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها وقتی بسته ها را باز کردند دچار هذیان شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی بسته ها را باز کردند، بچه ها در حال هذیان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's delirious, but has lucid intervals.
[ترجمه Mahmoud Mehrabi] او در فواصل زمانی مشخص هذیان می گوید
|
[ترجمه گوگل]او هذیان است، اما فواصل واضحی دارد
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان است، اما در فواصلی سر و صدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was delirious, murmuring about that matter.
[ترجمه گوگل]او هذیان داشت و در مورد این موضوع زمزمه می کرد
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان بود و در این مورد چیزی زمزمه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had a high temperature and was delirious.
[ترجمه گوگل]دمای بدنش بالا بود و هذیان داشت
[ترجمه ترگمان]تب شدیدی داشت و هذیان می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The crowds were delirious with joy.
[ترجمه گوگل]جمعیت از خوشحالی هذیان می کردند
[ترجمه ترگمان]جمعیت از شادی در حال هذیان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the delirious thrill of release as that bottle detonated against the wall had been terrifying in its power.
[ترجمه گوگل]و هیجان هذیان‌آور رها شدن آن بطری که روی دیوار منفجر شد، از نظر قدرت وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]و هیجان هذیان، همان طور که آن بطری در مقابل دیوار منفجر شد، از قدرت آن وحشت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One patient was delirious with a high fever.
[ترجمه گوگل]یکی از بیماران دچار هذیان با تب بالا بود
[ترجمه ترگمان]یک بیمار تب شدیدی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The crowd howled, delirious.
[ترجمه گوگل]جمعیت هذیان می‌کشید
[ترجمه ترگمان]جمعیت در حال هذیان زوزه می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It may be a delirious hope, but you force yourself to rest your arms on your chest, crossed and pulsing.
[ترجمه گوگل]ممکن است یک امید هذیان‌آمیز باشد، اما شما خود را مجبور می‌کنید که دست‌هایتان را روی سینه‌تان بگذارید، ضربدری و ضربدری
[ترجمه ترگمان]شاید یک امید هذیانی باشد، اما تو خودت را مجبور می کنی که روی سینه ات دست و پا بزنی و از هم بروی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هذیانی (صفت)
delirious, fey

انگلیسی به انگلیسی

• suffering from delirium; overly excited
someone who is delirious is unable to think or speak in a rational way, usually because they have a fever.
delirious also means extremely excited and happy.

پیشنهاد کاربران

This term is used to describe someone who is in a state of extreme confusion or disorientation. It often implies a temporary loss of mental clarity or consciousness.
توصیف شخصی که در حالت سردرگمی شدید یا سرگردانی است.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب حاکی از دست دادن موقتی وضوح ذهنی یا هوشیاری است، دچار هذیان
مثال؛
He was delirious with fever and couldn’t distinguish reality from hallucinations.
In a medical drama, a character might be described as “delirious” if they are experiencing a severe illness or reaction to medication.
A person might comment, “I was delirious after pulling an all - nighter, I couldn’t think straight. ”

هیجان و ذوق زدگی
adjective
[more delirious; most delirious]
1 : not able to think or speak clearly especially because of fever or other illness
◀️ As the child's temperature went up, he became delirious and didn't know where he was
...
[مشاهده متن کامل]

◀️He was delirious with fever.
2 : very excited
◀️a group of delirious fans celebrating the team's victory
— often with
◀️We were delirious with happiness when we heard the news.
DELIRIOUSLY قید
◀️deliriously happy
◀️deliriously in love
◀️He spoke deliriously.

حالت هذیان گفتن داشتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : delirium
✅️ صفت ( adjective ) : delirious
✅️ قید ( adverb ) : deliriously
1 - affected with or characteristic of delirium
2 - wild with excitement, enthusiasm, etc
She was delirious with joy at the news او با شنیدن خبر غرق در شادی شد
Mile High Stadium was delirious ورزشکاهِ های مایل غرق در شور و هیجان شد
از فرط خوشحالی دیوانه شدن
شوریدگی
شگفتی ساز، ش، خارق العاده که البته عربی میباشدومیتوان گفت غیرمنتظره ، باشکوه وفرآفرین
پرشور
هیجان انگیز، جالب توجه، شگفت آور، حیرت انگیز، معرکه، محشر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس