delimit

/diːˈlɪmɪt//diːˈlɪmɪt/

معنی: تعیین کردن، محدود کردن، محدود ساختن، حدود معین کردن، مرزیابیکردن
معانی دیگر: حد و مرز تعیین کردن، مرزبندی کردن، مرزدار کردن، کران دار کردن (delimitate هم می گویند)، حدود چیزی را معین کردن

جمله های نمونه

1. A ravine delimited the property on the south.
[ترجمه گوگل]دره ای ملک را در جنوب محدود می کرد
[ترجمه ترگمان]یک دره در جنوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is not meant to delimit what approaches social researchers can adopt.
[ترجمه گوگل]این به معنای محدود کردن رویکردهایی نیست که محققان اجتماعی می توانند اتخاذ کنند
[ترجمه ترگمان]این به معنای تعیین حدود آنچه که محققان اجتماعی می توانند اتخاذ کنند نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The first chapter delimits her area of research.
[ترجمه گوگل]فصل اول حوزه تحقیق او را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]فصل اول حوزه پژوهش او را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The last chapter delimits his results of research.
[ترجمه گوگل]فصل آخر نتایج تحقیقات او را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]فصل آخر نتایج تحقیقات خود را بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Police powers are delimited by law.
[ترجمه گوگل]اختیارات پلیس با قانون محدود شده است
[ترجمه ترگمان]نیروهای پلیس با قانون مشخص می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These lists are sorted in numerical order and delimited by square brackets.
[ترجمه گوگل]این لیست ها به ترتیب عددی مرتب شده اند و با کروشه های مربع مشخص می شوند
[ترجمه ترگمان]این لیست ها به ترتیب به ترتیب عددی و با توجه به براکت های مربع مرتب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fence delimits the state boundaries.
[ترجمه گوگل]حصار مرزهای ایالت را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]حصار مرزه ای کشور را مسدود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sum delimited for military spending, 10000 million roubles, equalled that set aside for social security.
[ترجمه گوگل]مبلغ تعیین شده برای هزینه های نظامی، 10000 میلیون روبل، برابر با اختصاص داده شده برای تامین اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]مبلغ گزاف برای خرج نظامی، ۱۰۰۰۰ میلیون روبل و مساوی تقسیم امنیت اجتماعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The frozen hoar frost from the summer fog delimits annual ice bands in the core.
[ترجمه گوگل]یخبندان یخ زده ناشی از مه تابستان نوارهای یخی سالانه در هسته را محدود می کند
[ترجمه ترگمان]یخ منجمد شده از مه تابستان دسته های یخ سالانه را در هسته منجمد می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Court assumed the Organisation's power to be delimited by the Charter without examining why this is so.
[ترجمه گوگل]دادگاه بدون بررسی اینکه چرا چنین است، قدرت سازمان را توسط منشور محدود می‌کند
[ترجمه ترگمان]این دادگاه قدرت این سازمان را بدون بررسی این موضوع که چرا این موضوع به این شکل است، در اختیار این سازمان قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Once you have delimited the topic of your study, it is time to select your research strategy.
[ترجمه گوگل]هنگامی که موضوع مطالعه خود را مشخص کردید، نوبت به انتخاب استراتژی تحقیق می رسد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که موضوع مطالعه خود را تعیین کرده اید، زمان آن است که استراتژی تحقیق خود را انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The area legally delimited between 1908 and 1919 as the Champagne-producing region covers 3500 hectares.
[ترجمه گوگل]منطقه ای که از نظر قانونی بین سال های 1908 و 1919 به عنوان منطقه تولید کننده شامپاین مشخص شد، 3500 هکتار را پوشش می دهد
[ترجمه ترگمان]این منطقه از نظر قانونی بین ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۹ به عنوان منطقه تولید کننده شامپاین، ۳۵۰۰ هکتار را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A more satisfactory way of delimiting lexical units is to look for grammatical differences which correlate with differences of meaning.
[ترجمه گوگل]راه رضایت‌بخش‌تر برای تعیین حدود واحدهای واژگانی، جستجوی تفاوت‌های دستوری است که با تفاوت‌های معنا مرتبط است
[ترجمه ترگمان]یک روش دیگر تعیین حدود واحدهای واژگانی به دنبال تفاوت های دستوری است که با تفاوت های معنایی مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lines up- and underlying DNA sequences delimit the footprints described in the text.
[ترجمه گوگل]خطوط بالا و توالی های DNA زیرین ردپاهای شرح داده شده در متن را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]خطوط روی - و توالی DNA اساسی، جای پاهای توضیح داده شده در متن را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Two open arrowheads delimit the putative binding region with the dystrophin-associated glycoproteins.
[ترجمه گوگل]دو نوک پیکان باز، ناحیه اتصال احتمالی را با گلیکوپروتئین‌های مرتبط با دیستروفین مشخص می‌کنند
[ترجمه ترگمان]دو تیر با نوک باز، منطقه اتصال فرضی را با the مرتبط با dystrophin محدود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعیین کردن (فعل)
assign, fix, specify, state, appoint, determine, define, assess, slate, locate, delimit, qualify, prescribe, tell off

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

محدود ساختن (فعل)
bound, limit, trammel, delimit, de-escalate

حدود معین کردن (فعل)
delimit

مرزیابیکردن (فعل)
delimit

تخصصی

[کامپیوتر] تعیین کردن حدود
[ریاضیات] محدود کردن، تعیین حدود

انگلیسی به انگلیسی

• demarcate, set the boundaries of
if you delimit something, you fix or establish its limits; a formal word.

پیشنهاد کاربران

"Delimit" means to establish or mark the boundaries or limits of something.
It can symbolize defining the scope or extent of a project, concept, or area of interest.
تعیین یا مشخص کردن مرزها یا حدود چیزی.
...
[مشاهده متن کامل]

تعریف محدوده یا وسعت یک پروژه، مفهوم، یا حوزه علاقه
مثال؛
The map was used to delimit the property boundaries.
It is important to delimit the responsibilities of each team member.
The law delimits what is considered acceptable behavior in public.
مترادف: Define, bound, demarcate
متضاد: Unbound, unlimit, blur

حد و حدود تعیین کردن:
Police powers are delimited by law. ( محدوده قدرت پلیس توسط قانون تعیین می شود. )
خانم ها و آقایون گل، یکی از مترادف های این کلمه determine هست که همانطور که می دونید یعنی تعیین کردن.
بااینکه de معنی منفی به کلمه میده مثل decompose اما این جا de به معنی complete یا کامل هست و درنتیجه معنی رو منفی نکرده و به معنی کاملا محدود کردن است.

یه چیزی تو مایه های valuable و invaluable که متضاد هم نیستن بلکه هم معنی اند.
[حقوق]=تحدید حدود کردن
limit

بپرس