delicacy

/ˈdeləkəsi//ˈdelɪkəsi/

معنی: دقت، ظرافت، حساسیت، خوراک لذیذ
معانی دیگر: (طعم و بو و بافت و غیره) خوشایندی، خوشمزگی، خوشبویی، نرمی و لطافت، نازکی، نازک سرشتی، (مزاج و سلامتی) آسیب پذیری، ضعف، (مستلزم مهارت و دقت) حساسیت، گیوری، (مستلزم ظرافت و دقت در لذت بری و بهره گیری) ظرافت، (حساسیت در ساختمان یا عمل) ریزه کاری، دقت عمل، (دقت و ملاحظه کاری و در نظر گرفتن احساسات دیگران) ملاحظه کاری، ملاحظه، پایشگری، پاسگری، نازک بینی، (خوراک خوشمزه و خوب) گواران، گوار خوراک، بزماورد

جمله های نمونه

1. the delicacy of a baby's skin
لطافت پوست نوزاد

2. the delicacy of a compass
دقت عمل یک قطب نما

3. the delicacy of a crystal vase
ظرافت یک گلدان بلور

4. the delicacy of a petal
نازکی برگ گل

5. the delicacy of an elderly person's health
آسیب پذیری مزاج شخص سالخورده

6. the delicacy of his musical taste
ظرافت طبع او در موسیقی

7. the delicacy of the political situation
حساسیت اوضاع سیاسی

8. negotiations of great delicacy
مذاکرات بسیار حساس

9. he acted with extreme delicacy
او با کمال ظرافت رفتار کرد.

10. Quails' eggs are considered to be a delicacy.
[ترجمه گوگل]تخم بلدرچین یک غذای لذیذ محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]این تخم ها به عنوان یک ظرافت تلقی میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her singing has both warmth of sound and delicacy of nuance.
[ترجمه گوگل]آواز او هم گرمای صدا دارد و هم لطافت ظرافت
[ترجمه ترگمان]آواز او هر دو گرم و لطیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She handled the situation with great sensitivity and delicacy.
[ترجمه گوگل]او شرایط را با حساسیت و ظرافت زیادی اداره کرد
[ترجمه ترگمان]او این وضعیت را با حساسیت و احتیاط بسیار خوب اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Smoked herring is a local delicacy.
[ترجمه گوگل]شاه ماهی دودی یک غذای لذیذ محلی است
[ترجمه ترگمان]دود ماهی دودی یک غذای محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both countries are behaving with rare delicacy.
[ترجمه گوگل]هر دو کشور با ظرافت نادری رفتار می کنند
[ترجمه ترگمان]هر دو کشور با ظرافت خاصی رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The man felt a delicacy about balancing between his mother and his wife.
[ترجمه گوگل]مرد در برقراری تعادل بین مادر و همسرش احساس ظرافت می کرد
[ترجمه ترگمان]مرد احساس کرد که بین مادرش و همسرش تعادلش را حفظ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Fresh sea bass is a great delicacy.
[ترجمه گوگل]باس دریایی تازه یک غذای خوشمزه است
[ترجمه ترگمان]یک ماهی خاردار تازه یک ظرافت فوق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقت (اسم)
resolution, accuracy, precision, attention, punctuality, exactitude, severity, delicacy, nicety, certitude, definitude, double precision, finesse

ظرافت (اسم)
agility, adroitness, delicacy, elegance, grace, airiness, daintiness, concinnity, jocularity, gumption, jocosity, quick-wittedness, wittiness

حساسیت (اسم)
friction, liking, delicacy, allergy, sensitivity, sensibility, keenness, sensitometer

خوراک لذیذ (اسم)
delicacy, regale

انگلیسی به انگلیسی

• fragility, sensitivity; choice food
if something has delicacy, it is graceful and attractive.
if you do or say something with delicacy, you do or say it carefully and tactfully because you do not want to offend anyone.
a delicacy is a rare or expensive food, considered especially nice to eat.

پیشنهاد کاربران

غذای تحفه
something especially rare or expensive that is good to eat
یک غذای لاکچری معمولاً یک ماده غذایی کمیاب و گران قیمت است که در یک فرهنگ خاص بسیار مطلوب، پیچیده یا به طور خاص متمایز است.
The Supreme Leader of North Korea studied in Switzerland, and while in Europe, acquired a peculiar taste for a local delicacy: Swiss cheese
...
[مشاهده متن کامل]

In some parts of the world, sheep's eyes are considered a great delicacy

delicacy
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/delicacy• https://en.wikipedia.org/wiki/Delicacy
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : delicacy
✅️ صفت ( adjective ) : delicate
✅️ قید ( adverb ) : delicately
غذای خوشمزه و گران مثل خاویار
Tact and consideration
Care
Diplomacy
لطیف
ظرافت
دلپذیز و لذیذ
لذیذ
تدبیر
دلپذیر
غذای خوشمزه و گران
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس