🔹 معادل فارسی: بررسی دقیق کردن | با دقت اندیشیدن درباره ی چیزی | بحث و مشورت کردن درباره ی موضوعی
🔹 مترادف ها: consider | ponder | reflect on | discuss | weigh
🔹 مثال ها:
The jury took five days to deliberate on the case. هیئت منصفه پنج روز وقت گذاشت تا درباره ی پرونده تصمیم گیری کنه.
... [مشاهده متن کامل]
The board asked her to leave the room while they deliberated on her proposal. هیئت مدیره از او خواست اتاق را ترک کند تا درباره ی پیشنهادش مشورت کنند.
We must deliberate on the ethical implications before proceeding. باید قبل از ادامه، درباره ی پیامدهای اخلاقی اش خوب فکر کنیم.
🔹 مترادف ها: consider | ponder | reflect on | discuss | weigh
🔹 مثال ها:
The jury took five days to deliberate on the case. هیئت منصفه پنج روز وقت گذاشت تا درباره ی پرونده تصمیم گیری کنه.
... [مشاهده متن کامل]
The board asked her to leave the room while they deliberated on her proposal. هیئت مدیره از او خواست اتاق را ترک کند تا درباره ی پیشنهادش مشورت کنند.
We must deliberate on the ethical implications before proceeding. باید قبل از ادامه، درباره ی پیامدهای اخلاقی اش خوب فکر کنیم.