delegate

/ˈdeləˌɡet//ˈdelɪɡeɪt/

معنی: نماینده، نمایندگی دادن، وکالت دادن، محول کردن به
معانی دیگر: نماینده کردن، به نمایندگی گزیدن، وکالت دادن به، نمایندگی دادن به، (حق یا مسئولیت و غیره) سپردن، اختیار دادن، سپاردن، (سابقا) نماینده ی سرزمین های امریکا که هنوز به صورت ایالت درنیامده بودند

جمله های نمونه

1. the union will delegate three people to the annual congress
اتحادیه سه نفر را برای شرکت در کنگره ی سالیانه به نمایندگی گسیل خواهد داشت.

2. They decided not to send a delegate to the conference.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند که نماینده ای به کنفرانس نفرستند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که یک نماینده را به این کنفرانس اعزام نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Horton's Achilles heel was that he could not delegate.
[ترجمه Nani] نقطه ضعف هورتون این بود که نمیتوانست وکالت دهد.
|
[ترجمه گوگل]پاشنه آشیل هورتون این بود که نمی توانست تفویض اختیار کند
[ترجمه ترگمان]پاشنه آشیل انعکاسی بود که او نمی توانست انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He plans to delegate more authority to his deputies.
[ترجمه گوگل]او قصد دارد اختیارات بیشتری را به معاونانش تفویض کند
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد اختیارات بیشتری به نمایندگان خود محول کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The people delegate their power to the Congress.
[ترجمه گوگل]مردم قدرت خود را به کنگره تفویض می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم قدرت خود را به کنگره تفویض می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The delegate moved for a reconsideration of the suggestion.
[ترجمه گوگل]نماینده برای بررسی مجدد پیشنهاد حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]نماینده برای یک بازنگری در این پیشنهاد حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some managers find it difficult to delegate.
[ترجمه گوگل]برخی مدیران تفویض اختیار را دشوار می دانند
[ترجمه ترگمان]برخی از مدیران آن را برای نماینده مشکل می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They drafted her to serve as their delegate.
[ترجمه گوگل]آنها او را برای خدمت به عنوان نماینده خود فراخواندند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به عنوان نماینده خود انتخاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A boss must know how to delegate .
[ترجمه گوگل]یک رئیس باید بداند چگونه تفویض اختیار کند
[ترجمه ترگمان]یک رئیس باید بداند چطور این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A good leader is one who can delegate.
[ترجمه گوگل]یک رهبر خوب کسی است که بتواند تفویض اختیار کند
[ترجمه ترگمان]یک رهبر خوب کسی است که می تواند نماینده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They drafted him to serve as their delegate.
[ترجمه گوگل]آنها او را برای خدمت به عنوان نماینده خود فراخواندند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به عنوان نماینده خود انتخاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A delegate from Siberia proposed a resolution that he stand down as party chairman.
[ترجمه گوگل]یک نماینده از سیبری قطعنامه ای را پیشنهاد کرد که وی از سمت ریاست حزب کناره گیری کند
[ترجمه ترگمان]یکی از نمایندگان سیبری تصمیم گرفت که به عنوان رئیس حزب مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is good discipline to learn to delegate.
[ترجمه گوگل]یادگیری تفویض اختیار نظم خوبی است
[ترجمه ترگمان]آموزش دادن به نماینده خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was appointed a US delegate to the United Nations.
[ترجمه گوگل]او به عنوان نماینده ایالات متحده در سازمان ملل منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده آمریکا در سازمان ملل منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As a boss you have to delegate .
[ترجمه گوگل]به عنوان یک رئیس باید تفویض اختیار کنید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک رئیس باید نماینده داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

نمایندگی دادن (فعل)
delegate, deputize

وکالت دادن (فعل)
empower, delegate

محول کردن به (فعل)
delegate

تخصصی

[حقوق] نمایندگی دادن، تفویض کردن، تبدیل دین یا مدیون، نماینده، وکیل

انگلیسی به انگلیسی

• representative, deputy, agent
authorize; appoint as representative; confer authority
a delegate is a person chosen to make decisions on behalf of a group of people, especially at a meeting.
if you delegate someone to do something, you formally ask them to do it on your behalf.
if you delegate duties or responsibilities, you give them to someone else so that they can act on your behalf.

پیشنهاد کاربران

Give part of your work to sb, especially sb in lower position.
Distributing a task
Do you delegate responsibilities as far as possible?
1. نماینده 2. نمایندگی کردن. به نمایندگی انتخاب کردن. به کسی نمایندگی دادن 3. به نمایندگی فرستادن 4. انتخاب کردن 5. تفویض کردن. واگذار کردن 6. به عهده کسی گذاشتن. محول کردن 7. اختیار دادن 8. تفویض اختیار کردن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
he was able to talk man to man with the delegates
او قادر بود با نماینده ها رک و پوست کنده صحبت کند.

اختصاص دادن
تخصیص دادن
اسم - نماینده / دلگت /
UK /ˈdel. ɪ. ɡət/
US /ˈdel. ə. ɡət/
فعل : نمایندگی کردن /دلگیت/
UK /ˈdel. ɪ. ɡeɪt/
US /ˈdel. ə. ɡeɪt/
حقوق:
Delegated legislation: قانونگذاری تفویضی
1. نمایندهN
2. تفویض اختیار کردن ( اختیار دادن به / وکالت دادن به )
بهتر: محول کردن/ سپردن به/�
( یعنی حق یا مسئولیت و غیره به کسی سپردن )
تفویض کردن
بااین توضیح که تفویض کردن فقط در مورد اختبار مصداق دارد و تفویض مسئولیت درست نیست.
A person designated to act for or represent another or others
( Noun )
hand over
وکیل
مبعوث شدن
واگذار کردن
تفویض اختیار کردن
Delegates to someone:
واگذار کردن
عمل وظیفه یا مسئولیتی را به کسی محول کردن /سپردن
فعل: تفویض اختیار کردن، اختیار دادن
اسم: نماینده، مختار
به نیابت انجام دادن
تفویض
اختصاصی
great delegate properties = ویژگی اختصاصی مهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس