delayed

/dəˈleɪd//dɪˈleɪd/

معنی: به تاخیر افتاده، معوق
معانی دیگر: به تاخیر افتاده

جمله های نمونه

1. delayed gratification
ارضا با تاخیر

2. delayed payments
پرداخت های معوقه (دیر شده)

3. delayed reaction
واکنش با تاخیر،واکنش درنگیده

4. snow delayed our progress
برف پیشرفت ما را کند کرد.

5. they delayed so much that the train left
آنها آنقدر این دست و آن دست کردند که ترن رفت.

6. pouring rain delayed our trip
باران شدید سفر ما را به تعویق انداخت.

7. the jury delayed a verdict for several hours
هیئت منصفه صدور رای را چندین ساعت به تاخیر انداخت.

8. her going was delayed
رفتن او به تاخیر افتاد.

9. mina's arrival was delayed two hours
ورود مینا دو ساعت به تاخیر افتاد.

10. our flight was delayed two hours
پرواز ما دو ساعت عقب افتاد (به تاخیر افتاد).

11. their going was delayed
عزیمت آنها عقب افتاد.

12. captain javadi's promotion was delayed for two years
ترفیع سروان جوادی دو سال به تعویق افتاد.

13. the plane's departure was delayed for two hours
حرکت هواپیما دو ساعت به تاخیر افتاد.

14. the broadcast of the program was delayed
پخش برنامه عقب افتاد.

15. the parliament resolved that the elections be delayed
مجلس رای داد که انتخابات دیرتر انجام شود.

16. the expedition of reinforcements to the front was delayed
گسیل نیروهای کمکی به جبهه به تعویق افتاد.

17. The government has delayed publication of the trade figures.
[ترجمه گوگل]دولت انتشار ارقام تجاری را به تاخیر انداخته است
[ترجمه ترگمان]دولت انتشار ارقام تجاری را به تعویق انداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The occurrence of storms delayed our trip.
[ترجمه گوگل]وقوع طوفان سفر ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه ترگمان]وقوع طوفان ها سفر ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The driver delayed the drive until the weather cleared.
[ترجمه گوگل]راننده رانندگی را به تاخیر انداخت تا هوا روشن شود
[ترجمه ترگمان]راننده تا زمانی که هوا صاف شد رانندگی را به تعویق انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The return flight of the aircraft was delayed.
[ترجمه گوگل]پرواز برگشت هواپیما با تاخیر انجام شد
[ترجمه ترگمان]پرواز برگشت هواپیما به تاخیر افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Delayed flights have a ripple effect. Just one late flight could be carrying passengers for a dozen connecting services.
[ترجمه گوگل]پروازهای تاخیری اثر موجی دارند تنها یک پرواز دیرهنگام می‌تواند مسافران را برای ده‌ها سرویس ارتباطی حمل کند
[ترجمه ترگمان]پروازهای با تاخیر باعث ایجاد یک اثر ریپل (موج دار)می شوند تنها یک پرواز دیروقت می تواند مسافران را برای چندین سرویس اتصال حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

به تاخیر افتاده (صفت)
delayed

معوق (صفت)
delayed, postponed

انگلیسی به انگلیسی

• held up, postponed, put off, impeded, deferred

پیشنهاد کاربران

ناتوان ذهنی
دیر رس
مثال : Delayed puberty : بلوغ دیررس
بد نیس بدونین که:
Precocious puberty : بلوغ زود رس
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : delay
اسم ( noun ) : delay
صفت ( adjective ) : dilatory / delayed
قید ( adverb ) : _
به تاخیر افتاده
Example 1. The gate GA346 is is delayed for rain
Example 2. The gate 89047 is delayed
Example 3. Pool padaling is delayed because of the lake is plutted
عقب مانده
مثلا
he is a delayed children
او یک کودک عقب مانده است
The flight is going to depart late
دیرهنگام
به وقفه افتادن، به تاخیر افتادن😍
مثلا:
Your Flight is delayed😐
پرواز شما به تاخیر افتاد✈️
با تاخیر:
Your flight is delayed today
پروازتون با تاخیره امروز.
به تاخیر افتادن
هنگ کردن.
وقفه پیش آمدن در هر کاری
برای مثال
Your flight has been delayed
پرواز شما به تاخیر افتاده
به عقب انداختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس