1. She slumped dejectedly over the wheel.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی روی چرخ خم شد
[ترجمه ترگمان]او افسرده روی فرمان خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او افسرده روی فرمان خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He stared dejectedly at his feet.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی به پاهایش خیره شد
[ترجمه ترگمان]به پاهایش خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به پاهایش خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Passengers queued dejectedly for the increasingly dirty toilets.
[ترجمه گوگل]مسافران با ناراحتی در صف توالت های کثیف فزاینده ایستادند
[ترجمه ترگمان]مسافران افسرده در صف آرایش به روز رسانی های کثیف صف کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مسافران افسرده در صف آرایش به روز رسانی های کثیف صف کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Berret sat down dejectedly to write his lengthy report.
[ترجمه گوگل]برت با ناراحتی نشست تا گزارش طولانی خود را بنویسد
[ترجمه ترگمان]Berret زیر لب نشست تا گزارش مفصلی خود را بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Berret زیر لب نشست تا گزارش مفصلی خود را بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Watching Ferdinand trudge off dejectedly at the end, it was hard not to feel sorry for him.
[ترجمه گوگل]با تماشای اینکه فردیناند در انتها با ناراحتی در حال دور شدن است، سخت بود که برای او متاسف نباشم
[ترجمه ترگمان]در حالی که فردیناند را تماشا می کرد، در حالی که آهسته آهسته راه می رفت، سخت ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که فردیناند را تماشا می کرد، در حالی که آهسته آهسته راه می رفت، سخت ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As we stood there dejectedly, a woman came running towards us.
[ترجمه گوگل]همان طور که با ناراحتی آنجا ایستاده بودیم، زنی دوان دوان به سمت ما آمد
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما با ناراحتی در آنجا ایستاده بودیم، زنی به طرف ما می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما با ناراحتی در آنجا ایستاده بودیم، زنی به طرف ما می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Wei, acting like a child, dejectedly gets up and leaves.
[ترجمه گوگل]وی که مثل یک بچه رفتار می کند، با ناراحتی بلند می شود و می رود
[ترجمه ترگمان]وی، که مانند کودکی رفتار می کند، افسرده می شود و می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وی، که مانند کودکی رفتار می کند، افسرده می شود و می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The little boy walked dejectedly down the cracked sidewalk.
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو با ناراحتی در پیاده رو ترک خورده قدم زد
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولو با ناراحتی در پیاده رو به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولو با ناراحتی در پیاده رو به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. As he was walling dejectedly down the street, he ran into little Horse's grandfather.
[ترجمه گوگل]همانطور که او با ناراحتی در خیابان دیوار می کشید، با پدربزرگ اسب کوچولو برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]در همان حال که او افسرده و افسرده به طرف پایین خیابان می رفت، به پدربزرگ کوچکی برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در همان حال که او افسرده و افسرده به طرف پایین خیابان می رفت، به پدربزرگ کوچکی برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Wu Sun - fu sighed dejectedly and ordered a brandy . When it came, he sipped at it nervously.
[ترجمه گوگل]وو سون فو با ناراحتی آهی کشید و براندی سفارش داد وقتی آمد، با عصبانیت جرعه جرعه ای از آن نوشید
[ترجمه ترگمان]مادر وو سان با ناراحتی آهی کشید و یک براندی سفارش داد وقتی آمد، با حالتی عصبی آن را مزه مزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مادر وو سان با ناراحتی آهی کشید و یک براندی سفارش داد وقتی آمد، با حالتی عصبی آن را مزه مزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Walking on the road dejectedly, I came across someone.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی در جاده راه می رفتم، با کسی برخورد کردم
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی به جاده رفتم و با کسی برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی به جاده رفتم و با کسی برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Once in the sedan dejectedly, not knowing why it was considered a virtue to speak frankly.
[ترجمه گوگل]زمانی که با ناراحتی وارد سدان میشد، نمیدانست چرا صریح صحبت کردن یک فضیلت محسوب میشود
[ترجمه ترگمان]یک بار در سدان تیره، بی آن که بداند چرا باید صادقانه حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک بار در سدان تیره، بی آن که بداند چرا باید صادقانه حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The horse stood with head drooping dejectedly and refused to start.
[ترجمه گوگل]اسب با ناراحتی سرش پایین ایستاده بود و حاضر به شروع نشد
[ترجمه ترگمان]اسب سربه زیر انداخته سربه زیر افکند و از حرکت امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اسب سربه زیر انداخته سربه زیر افکند و از حرکت امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. That's just my opinion, said Didlum dejectedly.
[ترجمه گوگل]دیدلوم با ناراحتی گفت این فقط نظر من است
[ترجمه ترگمان]Didlum با ناراحتی گفت: فقط عقیده من همینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Didlum با ناراحتی گفت: فقط عقیده من همینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The dog whimpered dejectedly.
[ترجمه گوگل]سگ با ناراحتی زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان]سگ ناله ای سر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سگ ناله ای سر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید