dejected

/dɪˈdʒektəd//dɪˈdʒektɪd/

معنی: منکوب، افسرده، ملول، نژند، محزون ومغموم، پژمان
معانی دیگر: نومید، مایوس، محزون، سرافکنده و دلسرد، اندوهگین، deject : پژمان

جمله های نمونه

1. her eyes were dejected and her visage pale
چشمانش غمزده و چهره اش رنگ پریده بود.

2. the thought of death dejected his spirits
فکر مرگ روحیه ی او را افسرده کرد.

3. His biography related that Edison was not dejected by failure.
[ترجمه گوگل]بیوگرافی او حکایت از آن داشت که ادیسون از شکست ناامید نشده است
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او مربوط به این بود که ادیسون از شکست ناامید نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The defeated candidate felt dejected and scowled when asked for an interview.
[ترجمه گوگل]کاندیدای شکست خورده زمانی که از او برای مصاحبه خواسته شد احساس ناراحتی و ناراحتی کرد
[ترجمه ترگمان]زمانی که برای مصاحبه درخواست شد، کاندیدای شکست خورده احساس ناراحتی کرد و اخم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is no reason to be dejected because we did not get any volunteers.
[ترجمه گوگل]دلیلی برای ناامیدی وجود ندارد زیرا ما هیچ داوطلبی نگرفتیم
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی وجود ندارد که افسرده باشیم زیرا هیچ داوطلبی پیدا نکردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A man used to vicissitudes is not easily dejected.
[ترجمه گوگل]مردی که به فجایع عادت کرده است به راحتی افسرده نمی شود
[ترجمه ترگمان]مردی که در این فراز و نشیب های زندگی به کار می رود، به آسانی افسرده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Everyone has days when they feel dejected or down.
[ترجمه گوگل]همه روزهایی دارند که احساس ناامیدی یا سرخوردگی می کنند
[ترجمه ترگمان]هر کسی روزهایی دارد که افسرده و افسرده به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Repeated failure had left them feeling very dejected.
[ترجمه گوگل]شکست های مکرر باعث شده بود که آنها احساس ناراحتی کنند
[ترجمه ترگمان]شکست پی درپی آن ها را ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She looked a bit dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتند که این شغل را پیدا نکرده است، کمی افسرده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او کمی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked very dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتند که این شغل را پیدا نکرده است، بسیار مأیوس به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او خیلی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were thoroughly dejected and miserable.
[ترجمه گوگل]آنها کاملاً افسرده و بدبخت بودند
[ترجمه ترگمان]همه افسرده و افسرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was understandably dejected after losing in the first round to an unseeded American.
[ترجمه گوگل]او به طور قابل درک پس از باخت در دور اول مقابل یک آمریکایی بی بضاعت افسرده شد
[ترجمه ترگمان]او پس از باخت در دور اول به یک آمریکایی unseeded غمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She looked so dejected when she lost the game.
[ترجمه گوگل]وقتی بازی را باخت خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی بازی را از دست می داد، خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She looked sorrowful and dejected.
[ترجمه گوگل]غمگین و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]غمگین و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Greg sounded dejected. "Anything wrong?" I said.
[ترجمه گوگل]صدای گرگ افسرده بود "چیزی شده؟" گفتم
[ترجمه ترگمان]گرگ غمگین به نظر می رسید: \" همه چیز غلط است؟ او گفت: \" من گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Kirkwood was a particularly dejected figure after their defeat.
[ترجمه گوگل]کرک وود پس از شکست آنها شخصیتی بسیار افسرده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از شکست آن ها، Kirkwood یک شخص افسرده و افسرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منکوب (صفت)
depressed, broken-down, dejected, kaput

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

ملول (صفت)
depressed, glum, dejected, heartsick, chapfallen, lonesome

نژند (صفت)
upset, dejected, sad, neurotic

محزون و مغموم (صفت)
depressed, dejected, disappointed

پژمان (صفت)
depressed, dejected, despondent

انگلیسی به انگلیسی

• depressed, sad
if you are dejected, you feel unhappy or disappointed.

پیشنهاد کاربران

dejected ( adj ) ( dɪˈdʒɛktəd ) =unhappy and disappointed, e. g. He looked so dejected when he lost the game. dejectedly ( adv ) , dejection ( n )
dejected
افسرده
غمگین ، ناامید ، مأیوس
Synonym: despondent
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deject
اسم ( noun ) : dejection
صفت ( adjective ) : dejected
قید ( adverb ) : dejectedly
❗️نکته: فعل deject یک فعل منسوخ است و دیگر استفاده نمی شود اما اسم، صفت و قید آن به طور رایج در انگلیسی استفاده می شوند
ناراحت و ناامید
درمانده، ناتوان، درهم شکسته
سرخورده
احساس شکست کردن
۱. با روحیه پایین
۲. غمگین / اندوهگین
۳. مأیوس / ناامید / افسرده
افسرده. ناراحت

بپرس