deject

/dɪˈdʒekt//dɪˈdʒekt/

معنی: پژمان کردن، افسردن، دل شکسته کردن
معانی دیگر: محزون کردن، سرافکنده و دلسرد کردن، اندوهگین کردن، مغموم کردن، adj : پژمان کردن، نژند، افسرده، محزون ومغموم

جمله های نمونه

1. A man used to vicissitudes is not easily dejected.
[ترجمه گوگل]مردی که به فجایع عادت کرده است به راحتی افسرده نمی شود
[ترجمه ترگمان]مردی که در این فراز و نشیب های زندگی به کار می رود، به آسانی افسرده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Everyone has days when they feel dejected or down.
[ترجمه گوگل]همه روزهایی دارند که احساس ناامیدی یا سرخوردگی می کنند
[ترجمه ترگمان]هر کسی روزهایی دارد که افسرده و افسرده به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Repeated failure had left them feeling very dejected.
[ترجمه گوگل]شکست های مکرر باعث شده بود که آنها احساس ناراحتی کنند
[ترجمه ترگمان]شکست پی درپی آن ها را ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Peter was dejected,his confidence in tatters.
[ترجمه گوگل]پیتر افسرده شده بود، اعتماد به نفسش به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]پیتر افسرده و اعتماد به دریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The unemployed stood at street corners, dejected.
[ترجمه گوگل]بیکارها مأیوس در گوشه خیابان ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]عاطل و باطل در گوشه خیابان ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The old man seemed dejected and spiritless.
[ترجمه گوگل]پیرمرد افسرده و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پیرمرد افسرده و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She looked a bit dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتند که این شغل را پیدا نکرده است، کمی افسرده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او کمی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She looked very dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتند که این شغل را پیدا نکرده است، بسیار مأیوس به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او خیلی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were thoroughly dejected and miserable.
[ترجمه گوگل]آنها کاملاً افسرده و بدبخت بودند
[ترجمه ترگمان]همه افسرده و افسرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was understandably dejected after losing in the first round to an unseeded American.
[ترجمه گوگل]او به طور قابل درک پس از باخت در دور اول مقابل یک آمریکایی بی بضاعت افسرده شد
[ترجمه ترگمان]او پس از باخت در دور اول به یک آمریکایی unseeded غمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looked so dejected when she lost the game.
[ترجمه گوگل]وقتی بازی را باخت خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی بازی را از دست می داد، خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She looked sorrowful and dejected.
[ترجمه گوگل]غمگین و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]غمگین و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Greg sounded dejected. "Anything wrong?" I said.
[ترجمه گوگل]صدای گرگ افسرده بود "چیزی شده؟" گفتم
[ترجمه ترگمان]گرگ غمگین به نظر می رسید: \" همه چیز غلط است؟ او گفت: \" من گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Kirkwood was a particularly dejected figure after their defeat.
[ترجمه گوگل]کرک وود پس از شکست آنها شخصیتی بسیار افسرده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از شکست آن ها، Kirkwood یک شخص افسرده و افسرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پژمان کردن (فعل)
deject

افسردن (فعل)
deject

دل شکسته کردن (فعل)
deject

انگلیسی به انگلیسی

• depress, dishearten, discourage, sadden

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم jec
📌 این ریشه، معادل "throw" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "throw" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 eject: to ‘throw’ out forcefully
🔘 reject: to ‘throw’ back or refuse
🔘 project: to ‘throw’ forward an idea or object
🔘 trajectory: the path something ‘thrown’ follows
🔘 inject: to ‘throw’ something into, usually a liquid
🔘 subject: to ‘throw’ under authority or control
🔘 interject: to ‘throw’ in a comment or remark suddenly
🔘 deject: to ‘throw’ down in spirit, causing sadness
🔘 conjecture: an idea ‘thrown’ together without firm evidence
🔘 abject: ‘thrown’ away or degraded to a miserable state

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deject
اسم ( noun ) : dejection
صفت ( adjective ) : dejected
قید ( adverb ) : dejectedly
❗️نکته: فعل deject یک فعل منسوخ است و دیگر استفاده نمی شود اما اسم، صفت و قید آن به طور رایج در انگلیسی استفاده می شوند
دلشکستن , افسردن
بیچاره

بپرس