deify

/ˈdiːəˌfaɪ//ˈdiːɪfaɪ/

معنی: خدا دانستن، مقامالویت قائل شدن، پرستیدن
معانی دیگر: به رتبه ی خدایی رساندن، خدا انگاشتن، در زمره ی خدایان شمردن، خدا کردن، (بیش از حد) بزرگ داشتن، تعظیم و تکریم کردن، (مانند صنم) خواستار بودن، (به عنوان خدا) پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن برای

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deifies, deifying, deified
مشتقات: deifier (n.)
(1) تعریف: to raise to the rank of a god; consider to be a god.
مشابه: exalt, idolize

- Some ancient tribes deified their kings.
[ترجمه علی] برخی قبایل باستانی پادشاهان خود را خدا می پنداشتند
|
[ترجمه گوگل] برخی از قبایل باستانی پادشاهان خود را خدایی می کردند
[ترجمه ترگمان] بعضی از قبایل باستانی پادشاهان خود را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to worship, adore, glorify, or idealize as one might a god.
مشابه: exalt, idolize

- Some business people deify money.
[ترجمه Mina] برخی از تاجران پول را می پرستند
|
[ترجمه گوگل] برخی از افراد تجاری پول را خدایی می کنند
[ترجمه ترگمان] برخی از افراد کسب و کارها پول خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they deify gold and silver and have forgotten god
آنان طلا و نقره را می پرستند و خدا را فراموش کرده اند.

2. The Romans used to deify their emperors.
[ترجمه گوگل]رومی ها امپراتوران خود را خدایی می کردند
[ترجمه ترگمان]رومیان از امپراطوران خود deify
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It would not do to deify a rebel against Rome.
[ترجمه گوگل]خدایی کردن یک شورشی علیه روم کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]این کار برای جلوگیری از شورش بر ضد روم کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some people deify power.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم قدرت را خدایی می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم قدرت خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But because both systems deify one aspect of reality they produce problems which are insoluble within their own terms of reference.
[ترجمه گوگل]اما از آنجا که هر دو سیستم یک جنبه از واقعیت را خدایی می‌کنند، مشکلاتی را ایجاد می‌کنند که در چارچوب اختیارات خودشان حل‌ناپذیر هستند
[ترجمه ترگمان]اما به این دلیل که هر دو سیستم به یک جنبه از واقعیت تبدیل می شوند، مشکلاتی را تولید می کنند که در شرایط مرجع خود غیرقابل حل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nothing could have been more natural than to deify this powerful and benevolent force.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز طبیعی تر از خدایی کردن این نیروی قدرتمند و خیرخواه نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز طبیعی تر از این نبود که این نیروی قدرتمند و خیر را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't think anybody will deify kennedy.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم کسی کندی را خدایی کند
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم کسی کندی کندی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I deify anyone to work walk out the brofferlers brothels or to work walk out the orphanage leaving those people behind and .
[ترجمه گوگل]من هر کسی را خدایی می‌کنم که کار کند از فاحشه‌خانه‌های دلالان بیرون برود یا از یتیم خانه بیرون برود و آن افراد را پشت سر بگذارد
[ترجمه ترگمان]من به کسی اجازه دادم که برای بیرون کردن فاحشه خانه brofferlers کار کند و یا برای بیرون رفتن از یتیم خانه، این افراد را پشت سر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some supervisors even require the workers to deify their supervisor's name badges.
[ترجمه گوگل]برخی از سرپرستان حتی از کارگران می خواهند که نشان های نام سرپرست خود را خدایی کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از سرپرستان حتی به کارگران نیاز دارند تا نام سرپرست خود را deify کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These young men deify financial success.
[ترجمه گوگل]این مردان جوان موفقیت مالی را خدایی می کنند
[ترجمه ترگمان]این مردان جوان موفقیت مالی خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How does Nature deify us with a few and cheap elements!
[ترجمه گوگل]چگونه طبیعت با عناصر کم و ارزان ما را خدایی می کند!
[ترجمه ترگمان]چگونه طبیعت با چند عنصر ساده و ارزان به ما کمک می کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Attempt to deify the man known as the great man who should be the ulterior motives of the person or people with some kind of complex.
[ترجمه گوگل]تلاش برای خدایی کردن مردی که به عنوان مرد بزرگ شناخته می شود که باید انگیزه باطنی فرد یا افراد دارای نوعی عقده باشد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای deify مردی که به عنوان مرد بزرگ شناخته می شود که باید انگیزه های پنهان فرد و یا افراد با نوعی پیچیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At that time, statues of Mao served to deify him.
[ترجمه گوگل]در آن زمان مجسمه‌های مائو برای خدایی کردن او خدمت می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، مجسمه ها به او خدمت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Again we have seen only too clearly in some other countries what can happen if you personify and almost deify the State.
[ترجمه گوگل]باز هم ما به وضوح در برخی از کشورهای دیگر دیده‌ایم که چه اتفاقی می‌افتد اگر شما دولت را شخصیت کنید و تقریباً خدایی کنید
[ترجمه ترگمان]دوباره ما در برخی از کشورهای دیگر به وضوح دیدیم که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد اگر شما personify و تقریبا تمام دولت را سرکوب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is a vital part of the archetypal martyr/messiah myth: to mythologize and deify the martyr.
[ترجمه گوگل]این بخش حیاتی از اسطوره کهن الگوی شهید/مسیح است: اسطوره سازی و خدایی کردن شهید
[ترجمه ترگمان]این بخش مهمی از افسانه کهن شهید \/ مسیح است که شهید می شود و شهید را محکوم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خدا دانستن (فعل)
deify

مقامالویت قائل شدن (فعل)
deify

پرستیدن (فعل)
worship, deify, idolize

انگلیسی به انگلیسی

• idolize, worship, glorify, venerate, raise to the level of a deity
if you deify someone or something, you consider them to be a god and treat them as an object of worship; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : deify
✅️ اسم ( noun ) : deity / deification / deism
✅️ صفت ( adjective ) : deific
✅️ قید ( adverb ) : _
معروف کردن، بت ساختن از چیزی یا کسی
خدادانستن، مقام الوهیت قائل شدن

بپرس