dehumanize

/dəˈhjuːmənaɪz//ˌdiːˈhjuːmənaɪz/

معنی: نا انسانی کردن، فاقد احساسات انسانی کردن، فاقد صفات انسانی شدن، از خصاصی انسانی محروم شدن
معانی دیگر: (فاقد صفات انسانی کردن) ناانسانی کردن، مردمی زدایی کردن، غیرانسانی کردن، ماشین مانند کردن، از خصائص انسانی محروم شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dehumanizes, dehumanizing, dehumanized
مشتقات: dehumanization (n.)
• : تعریف: to deprive of individuality, spirit, or other human qualities; render routine or mechanical.

- They claim that factory work dehumanizes employees and is better suited to robots.
[ترجمه گوگل] آنها ادعا می کنند که کار در کارخانه باعث غیر انسانی شدن کارکنان می شود و برای روبات ها مناسب تر است
[ترجمه ترگمان] آن ها ادعا می کنند که کارخانه کار کارمندان را به کار می اندازد و برای ربات ها مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Torture always dehumanizes both the torturer and his victim.
[ترجمه گوگل]شکنجه همیشه هم شکنجه گر و هم قربانی او را غیر انسانی می کند
[ترجمه ترگمان]شکنجه همیشه هر دو شکنجه دهنده و قربانی هاش رو درمان می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The years of civil war have dehumanized all of us.
[ترجمه گوگل]سال‌های جنگ داخلی همه ما را از انسانیت خارج کرده است
[ترجمه ترگمان]سال های جنگ داخلی همه ما را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's a totalitarian regime that reduces and dehumanizes its population.
[ترجمه گوگل]این یک رژیم توتالیتر است که جمعیت خود را کاهش می دهد و از انسانیت می کاهد
[ترجمه ترگمان]این یک رژیم استبدادی است که جمعیت آن را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Printed exhortations can convey the same dehumanizing views; but print is limited in its manipulating power by the factor of delay.
[ترجمه گوگل]توصیه های چاپی می تواند همان دیدگاه های غیرانسانی را منتقل کند اما چاپ در قدرت دستکاری آن توسط عامل تاخیر محدود می شود
[ترجمه ترگمان]توصیه های چاپی می توانند دیدگاه های مشابهی را بیان کنند؛ اما چاپ در قدرت دستکاری آن با ضریب تاخیر محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Terkel says today's society has been dehumanized by technology.
[ترجمه گوگل]ترکل می‌گوید که جامعه امروزی به دلیل تکنولوژی غیرانسانی شده است
[ترجمه ترگمان]Terkel می گوید که جامعه امروز از طریق فن آوری مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No wonder the mere reminder of this dehumanizing principle is offensive to many blacks, particularly black women.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که یادآوری این اصل غیرانسانی برای بسیاری از سیاه پوستان، به ویژه زنان سیاه پوست، توهین آمیز است
[ترجمه ترگمان]تعجبی ندارد که یادآور این اصل dehumanizing برای بسیاری از سیاهان، به خصوص زنان سیاه پوست، توهین آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One woman writing anonymously to a women's magazine told of her distress at a particularly dehumanizing gynaecological examination.
[ترجمه گوگل]زنی که به طور ناشناس برای یک مجله زنان می نویسد از ناراحتی خود در معاینه زنان به خصوص غیرانسانی گفت
[ترجمه ترگمان]زنی که به طور ناشناس به مجله زنان نامه نوشت، از پریشانی او در امتحان dehumanizing particularly خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Power without morality is a dehumanizing weapon. Freedom without morality is dangerous to human development. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]قدرت بدون اخلاق یک سلاح غیرانسانی است آزادی بدون اخلاق برای رشد انسان خطرناک است دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]قدرت بدون اخلاق یک سلاح dehumanizing است آزادی بدون اخلاق برای توسعه انسانی خطرناک است دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Either they are so dehumanized that they don't care or else they have learned to live comfortably with their guilt.
[ترجمه گوگل]یا آنقدر بی‌انسان شده‌اند که برایشان مهم نیست یا یاد گرفته‌اند که با احساس گناهشان راحت زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه با گناه خود زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In both cases the result of improvement is a dehumanized landscape and something like a moral vacuum.
[ترجمه گوگل]در هر دو مورد، نتیجه بهبود یک چشم‌انداز غیرانسانی و چیزی شبیه خلاء اخلاقی است
[ترجمه ترگمان]در هر دو مورد نتیجه بهبود یک منظر غیر انسانی و چیزی شبیه خلا اخلاقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They would have to replace them for medical technicians, both dehumanized and mediocre with a superficial glaze of competence.
[ترجمه گوگل]آنها باید آنها را برای تکنسین های پزشکی جایگزین کنند، چه غیرانسانی و چه متوسط ​​با لعاب سطحی صلاحیت
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور می شدند جای آن ها را برای تکنسین های پزشکی، که هر دو جنبه انسانی خود را از دست داده بودند و از نظر مهارت سطحی متوسط بودند، تعویض کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Writers of the time talked about how factories and mills dehumanized workers.
[ترجمه گوگل]نویسندگان آن زمان در مورد اینکه چگونه کارخانه ها و کارخانه ها کارگران را از انسانیت خارج کردند صحبت کردند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان زمان در مورد نحوه عملکرد کارخانه ها و کارخانه ها صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This seems to contradict the common belief that computers dehumanize the individual.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این با این باور رایج که رایانه ها از انسان خارج می شوند، در تضاد است
[ترجمه ترگمان]این به نظر می رسد با اعتقاد رایج بر این باور است که کامپیوترها فرد را کنترل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Any genocidal movement that has left behind a written record has been shown to use the mechanism of disgust to dehumanize people and make them easier to kill.
[ترجمه گوگل]نشان داده شده است که هر جنبش نسل کشی که سابقه ای مکتوب از خود به جا گذاشته است از مکانیسم انزجار برای غیر انسانی کردن مردم و آسان کردن کشتن آنها استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]هر گونه جنبش genocidal که پشت یک سابقه نوشته شده باقی مانده است، نشان داده شده است که از مکانیزم انزجار مردم برای کشتن مردم استفاده کرده و آن ها را به راحتی می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناانسانی کردن (فعل)
dehumanize

فاقد احساسات انسانی کردن (فعل)
dehumanize

فاقد صفات انسانی شدن (فعل)
dehumanize

از خصاصی انسانی محروم شدن (فعل)
dehumanize

انگلیسی به انگلیسی

• deprive of human character or spirit; make mechanical, make routine, mechanize (also dehumanise)
something that dehumanizes people takes away from them the qualities which are often thought of as being best in human beings, such as kindness and individuality.
if an activity is dehumanized, it is made dull and mechanical, with no originality or variation.

پیشنهاد کاربران

دیوساز
انسان ستیزی
( UK usually dehumanise )
to remove from a person the special human qualities of independent thought, feeling for other people, etc/ to deprive someone or something of human qualities, personality, or dignity. It can also mean to subject someone to inhuman or degrading conditions or treatment.
...
[مشاهده متن کامل]

از بین بردن ویژگی های انسانی خاص، مانند تفکر مستقل، احساس نسبت به افراد دیگر و غیره
محروم کردن شخص یا چیزی از خصوصیات، شخصیت و کرامت انسانی. همچنین می تواند به معنای قرار دادن کسی در معرض شرایط یا رفتار غیرانسانی یا تحقیرآمیز باشد.
It's a totalitarian regime that reduces and dehumanizes its population.
The prisoners were dehumanized by the brutal conditions of their confinement.
The dictator’s propaganda campaign was designed to dehumanize his political opponents.
The factory’s assembly line work was so monotonous that it dehumanized the workers.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dehumanize• https://www.merriam-webster.com/dictionary/dehumanize
سلب کردنِ صفات انسانی
فرهنگ حییم: فاقد صفات انسانی کردن، انسانیت را سلب کردن از.
فرهنگ هزاره: از انسانیت دور کردن، غیرانسانی کردن، عاری از انسانیت کردن، غیرانسانی بودن، فقدان انسانیت.
فرهنگ پویا: انسانیت زدایی، انسانیت زدودگی
واانساندن.
وا می انساند.
واانساند.
سنگدلی، تهی از نرمخویی های انسانی
انسانیت زدایی - سنگدل سازی
عاری از انسانیت
فاقد صفات انسانی کردن
انسان زدایی کردن
از صفات انسانی انداختن
غیرانسانی
ماشینی شدن
ناانسانی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس