dehumanization

/ˌdiˌhjumənəˈzeʃən//ˌdiˌhjumənəˈzeʃən/

معنی: از دست دادن صفات انسانی
معانی دیگر: از دست دادن صفات انسانی

جمله های نمونه

1. What shocks me is the dehumanization of sex by young wives who reduce that powerful force to a technique no different from driving a car or mastering the methods of good grooming.
[ترجمه دین محمد پیام] آنچه مرا تحت تاثیر قرار میدهد رابطه جنسی غیر انسانی با همسران ( خانم ) جوان است که ارزش این نیروی قدرتمند را به روشی مانند راندن ماشین ویا مهارت در خوب آرایش کردن حیوانات کاهش داده است
|
[ترجمه گوگل]چیزی که من را شوکه می‌کند، غیرانسانی کردن رابطه جنسی توسط همسران جوان است که این نیروی قدرتمند را به تکنیکی تقلیل می‌دهند که تفاوتی با رانندگی با ماشین یا تسلط بر روش‌های نظافت خوب ندارد
[ترجمه ترگمان]چیزی که مرا تحت تاثیر قرار می دهد رابطه جنسی با همسران جوان است که آن نیروی قدرتمند را به تکنیکی که با رانندگی یک ماشین و یا یاد گرفتن روش های نظافت خوب تفاوت ندارد را کاهش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dehumanization makes it all too easy to justify abuse, neglect, and violation of human rights.
[ترجمه گوگل]غیرانسانی کردن توجیه سوء استفاده، بی توجهی و نقض حقوق بشر را بسیار آسان می کند
[ترجمه ترگمان]Dehumanization توجیه آزار، غفلت و نقض حقوق بشر را بسیار آسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What shall we do about conformity and dehumanization?
[ترجمه گوگل]در مورد همنوایی و غیرانسانی سازی چه کنیم؟
[ترجمه ترگمان]با این conformity و dehumanization چه باید کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Science has been blamed for the dehumanization of modern life.
[ترجمه گوگل]علم برای غیرانسانی شدن زندگی مدرن مقصر شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]علم برای dehumanization زندگی مدرن مورد سرزنش قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "Dehumanization" is a basic feature of modern art, especially various avant-guard style arts. It originates in "reflexive" of aesthetic modernity.
[ترجمه گوگل]«انسان زدایی» یکی از ویژگی های اساسی هنر مدرن، به ویژه هنرهای مختلف سبک آوانگارد است از «بازتاب» مدرنیته زیبایی‌شناختی سرچشمه می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]\" یکی از ویژگی های اصلی هنر مدرن به ویژه هنرهای رزمی مدرن است آن از \"reflexive\" از مدرنیته زیبایی شناختی سرچشمه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dehumanization is the source of modern Western tragedy, and cruelty is the nature of life.
[ترجمه گوگل]انسانیت زدایی سرچشمه تراژدی مدرن غربی است و بی رحمی ماهیت زندگی است
[ترجمه ترگمان]Dehumanization منبع تراژدی اروپای غربی است و ظلم طبیعت زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Different connotations can be presented in different aesthetic explanations to "dehumanization".
[ترجمه گوگل]مفاهیم متفاوتی را می توان در تبیین های زیبایی شناختی مختلف برای «انسان زدایی» ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]معانی ضمنی مختلف می تواند در توضیحات زیبایی شناختی متفاوت به \"dehumanization\" ارائه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This paper explores the two opposite attitudes which are humanization and dehumanization about human nature problem in western psychology.
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی دو نگرش متضاد یعنی انسان‌سازی و غیرانسانی‌سازی درباره مشکل ماهیت انسان در روان‌شناسی غربی می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله به بررسی دو رویکرد مخالف می پردازد که در روان شناسی غرب به مساله طبیعت انسان بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Had the key to this issue, we are accustomed to judge dehumanization, mechanization, and the judge ignored the personality factor in the impact of the judicial process.
[ترجمه گوگل]کلید این موضوع را داشتیم، عادت کرده ایم که انسانیت زدایی، ماشینی شدن را قضاوت کنیم و قاضی عامل شخصیتی را در تأثیر فرآیند قضایی نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان]اگر کلید این مساله بود، ما به قضاوت dehumanization، مکانیزاسیون و قاضی عادت کرده ایم عامل شخصیت در تاثیر فرآیند قضایی را نادیده گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But when conversations are restricted, “ there's almost an issue of dehumanization.
[ترجمه گوگل]اما وقتی مکالمات محدود می‌شوند، «تقریباً یک مسئله غیرانسانی کردن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اما هنگامی که گفتگوها محدود می شوند، \" تقریبا یک مساله of وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But Poe is not un-American, despite his aristocratic disgust with democracy, preference for the exotic, and themes of dehumanization.
[ترجمه گوگل]اما پو علیرغم انزجار اشرافی اش از دموکراسی، ترجیح چیزهای عجیب و غریب و مضامین غیرانسانی کردن، غیرآمریکایی نیست
[ترجمه ترگمان]اما پو، علی رغم تنفر aristocratic اش از دموکراسی، ترجیح دادن به موضوعات غیر بومی و موضوعات مربوط به dehumanization، یک آمریکایی غیر آمریکایی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bottom line of such an approach is not merely ignorance and skepticism, but the ultimate dehumanization of persons.
[ترجمه گوگل]نتیجه چنین رویکردی صرفاً جهل و بدبینی نیست، بلکه انسان‌زدایی نهایی از افراد است
[ترجمه ترگمان]خط پایین چنین رویکردی نه تنها جهل و تردید نیست بلکه هدف نهایی افراد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "The Web creates real relationships and does not result in autism and dehumanization," said Scheer, who admitted he gets nervous when he does not have Internet access while on vacation.
[ترجمه گوگل]Scheer که اذعان داشت وقتی در تعطیلات به اینترنت دسترسی ندارد عصبی می شود، گفت: «وب روابط واقعی ایجاد می کند و منجر به اوتیسم و ​​غیرانسانی شدن نمی شود
[ترجمه ترگمان]Scheer می گوید: \"وب روابط واقعی ایجاد می کند و منجر به اوتیسم و dehumanization نمی شود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The reduction of people to material objects is merely another step down in the process of dehumanization.
[ترجمه گوگل]تقلیل مردم به اشیاء مادی صرفاً گام دیگری در روند غیرانسانی شدن است
[ترجمه ترگمان]کاهش مردم به اشیا مادی تنها یک گام دیگر در فرآیند of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از دست دادن صفات انسانی (اسم)
dehumanization

انگلیسی به انگلیسی

• depriving of human character or spirit, turning into a beast (also dehumanisation)

پیشنهاد کاربران

انسان زدایی/غیرانسانی سازی.
به فرایندی اشاره دارد که طی آن فرد یا گروهی از انسان ها از انسانیت خود محروم می شوند و به عنوان موجوداتی کمتر از انسان یا حتی به عنوان اشیاء یا حیوانات نگریسته می شوند. این فرایند معمولاً با رفتارهای تحقیرآمیز، توهین آمیز، خشونت آمیز یا تبعیض آمیز همراه است و می تواند به دلیل نژاد، مذهب، ملیت، جنسیت، گرایش جنسی، یا هر ویژگی دیگری رخ دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

نسل کشی رواندا 1994 و هولوکاست از مثال های تاریخی انسان زدایی است.

تهی شدن از نرمخویی های انسانی
انسان زدایی نفی انسانیت کامل در دیگران و بی رحمی و رنجی است که همراه آن است. در یک تعریف عملی از آن به عنوان مشاهده و رفتار با افراد دیگر یاد می شود که گویی فاقد ظرفیتهای ذهنی هستند که معمولاً به انسان
...
[مشاهده متن کامل]
نسبت داده می شود. در این تعریف ، هر عمل یا فکری که یک انسان را "کمتر از" انسان قلمداد کند ، غیر انسانی است. ویکی پدیا ( فارسی )

غیرانسان انگاری
آرام آرام
انسانی زدایی
غیر انسانی
انسانیت زدایی
از دست دادن صفت انسانی

بپرس