degenerative

/dɪˈdʒenərətɪv//dɪˈdʒenərətɪv/

معنی: فاسد کننده، وابسته به انحطاط
معانی دیگر: تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، (بدتر شونده) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه زوال، فاسد شونده، حاد شونده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: degeneratively (adv.)
• : تعریف: of, exhibiting, or promoting degeneration.

- a degenerative disease
[ترجمه Masumeh] بیماری تحلیل برنده بافت
|
[ترجمه گوگل] یک بیماری دژنراتیو
[ترجمه ترگمان] یک بیماری فاسد کننده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the degenerative conditions of the nervous system
شرایط روبه وخامت دستگاه سلسله ی اعصاب

2. the degenerative effects of brutality
آثار تباه کننده ی خشونت و ظلم

3. 'Mad cow disease' is a fatal degenerative disease of the nervous system.
[ترجمه گوگل]"بیماری جنون گاوی" یک بیماری دژنراتیو کشنده سیستم عصبی است
[ترجمه ترگمان]بیماری جنون گاوی یک بیماری مهلک فاسد کننده سیستم عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In cases with massive deposits, there were degenerative changes in muscle fibres, with muscle tissue being replaced by amyloid.
[ترجمه گوگل]در موارد با رسوبات عظیم، تغییرات دژنراتیو در فیبرهای عضلانی وجود داشت که بافت ماهیچه ای با آمیلوئید جایگزین شد
[ترجمه ترگمان]در مواردی با رسوبات انبوه، تغییرات فاسد کننده در فیبر ماهیچه ای ایجاد می شود و بافت ماهیچه با amyloid جایگزین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her problem was arthritis and degenerative diseases of the heart.
[ترجمه گوگل]مشکل او آرتریت و بیماری های دژنراتیو قلب بود
[ترجمه ترگمان]مشکل او آرتروز و فاسد کردن بیماری های قلبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Parkinson's disease is a degenerative brain disorder that causes tremors and muscle rigidity among other symptoms.
[ترجمه گوگل]بیماری پارکینسون یک اختلال دژنراتیو مغزی است که باعث لرزش و سفتی عضلات در کنار علائم دیگر می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری پارکینسون یک اختلال مغز فاسد است که موجب ایجاد ارتعاشات و سفتی عضلات در میان علایم دیگر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Suddenly everything seems to cause cancer or degenerative heart disease or premature loss of memory.
[ترجمه گوگل]ناگهان به نظر می رسد همه چیز باعث سرطان یا بیماری قلبی دژنراتیو یا از دست دادن زودرس حافظه می شود
[ترجمه ترگمان]ناگهان همه چیز به نظر می رسد که موجب بیماری قلبی یا فاسد شدن یا زوال زودرس حافظه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is a cancer a degenerative change which arises from some other disease?
[ترجمه گوگل]آیا سرطان یک تغییر دژنراتیو است که از برخی بیماری های دیگر ناشی می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا سرطان یک تغییر فاسد کننده است که ناشی از برخی بیماری های دیگر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All these are degenerative diseases of the central nervous system.
[ترجمه گوگل]همه اینها بیماری های دژنراتیو سیستم عصبی مرکزی هستند
[ترجمه ترگمان]همه اینها بیماری های فاسد کننده سیستم عصبی مرکزی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These degenerative diseases - spongiform encephalopathies - have been linked to the production of abnormal proteins in the brain.
[ترجمه گوگل]این بیماری های دژنراتیو - آنسفالوپاتی های اسفنجی شکل - با تولید پروتئین های غیر طبیعی در مغز مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]این بیماری های فاسد شده - قابل انتقال - به تولید پروتیین های غیرطبیعی در مغز ارتباط داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Osteoarthritis is a degenerative joint disease due to the wear and tear of joint cartilage.
[ترجمه گوگل]استئوآرتریت یک بیماری دژنراتیو مفصلی است که به دلیل ساییدگی و پارگی غضروف مفاصل است
[ترجمه ترگمان]Osteoarthritis یک بیماری مشترک فاسد کننده به خاطر سایش و پارگی غضروف مفاصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Results: The valve calcification and incrassation of senile degenerative valvular disease result in dysfunction and the changes of cardiac structure and function.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: کلسیفیکاسیون دریچه و تشدید بیماری دژنراتیو دریچه‌ای پیری منجر به اختلال عملکرد و تغییر ساختار و عملکرد قلب می‌شود
[ترجمه ترگمان]نتایج: The calcification و incrassation از بیماری فاسد کننده پیری منجر به بدکاری و تغییر ساختار و عملکرد قلب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here is another example of degenerative osteoarthritis in which there is prominent "lipping" of the vertebrae.
[ترجمه گوگل]در اینجا نمونه دیگری از استئوآرتریت دژنراتیو است که در آن "لب" برجسته مهره ها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در اینجا مثال دیگری از آرتروز فاسد وجود دارد که در آن \"lipping\" از ستون فقرات وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Degenerative joint disease is not uncommon in patients with lower extremity amputations.
[ترجمه گوگل]بیماری دژنراتیو مفصل در بیماران مبتلا به قطع عضو اندام تحتانی غیر معمول نیست
[ترجمه ترگمان]بیماری مشترک degenerative در بیمارانی که ته lower قطع می شود، غیرمعمول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاسد کننده (صفت)
infectious, corrosive, putrefactive, degenerative

وابسته به انحطاط (صفت)
degenerative

تخصصی

[بهداشت] فرساینده

انگلیسی به انگلیسی

• tending to cause progressive deterioration of mental and physical functioning (i.e. degenerative disease)
a degenerative disease or condition is one which is getting worse.

پیشنهاد کاربران

تحلیل کننده
{بیماری} حادتر شونده. وخیم تر شونده // فاسد کننده. تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، ( بدتر شونده ) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه زوال، فاسد شونده، حاد شونده
مثال:
She was suffering from glaucoma - a degenerative condition that causes the loss of optic nerves leading to blindness.
...
[مشاهده متن کامل]

او از آب سیاه – یک بیماری حادترشونده که باعث صدمه به عصبهای چشمی که منجر به نابینایی می شود - رنج می برد.

حادشونده
وخیم تر شونده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : degenerate
اسم ( noun ) : degeneration / degenerate
صفت ( adjective ) : degenerative / degenerate
قید ( adverb ) : _
تحلیل برنده
Neurodegenerative disorders .
اختلالات تحلیل رونده عصبی. بیماریهایی مثل آلزایمر و پارکینسون که در آن ها سلول های دستگاه عصبی در مسیر مرگ سلولی وارد می شوند.
degenerative ( پزشکی )
واژه مصوب: تباهی‏زا
تعریف: ایجادکنندۀ تباهی
تخریبی
بیماری پیشرونده

بپرس