غیر ممکن را ممکن کردن
در برابر غیر ممکن ها ایستادگی کردن
در برابر غیر ممکن ها ایستادگی کردن
دستیابی به چیزی که یا بسیار غیرممکن است یا غیر ممکن به نظر می رسد؛ شاخ غول را شکستن؛ کمر غول را خم کردن؛ خود را به آب و آتش زدن؛ غیر ممکن را ممکن ساختن.
... [مشاهده متن کامل]
او برای رسیدن به مرحله ی یک چهارم نهایی خودش را به هر آب و آتشی زد ( شاخ غول را شکست ) .
نوزاد با اینکه نارس به دنیا آمد اما برای زنده ماندن غیر ممکن را ممکن کرد.
![defy the odds](http://img.abadis.ir/comments/words/defy the odds/061799.webp)