deft

/ˈdeft//deft/

معنی: ماهر، زبر دست، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، استادانه، کاردان
معانی دیگر: چیره دست، کارامد، تردست، زبردستانه، چیره دستانه، ماهرانه، تردستانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: deftly (adv.), deftness (n.)
• : تعریف: capable, quick, and clever in action; skillful; dexterous.
مترادف: adroit, dextrous, skillful
متضاد: awkward, unhandy
مشابه: adept, agile, clever, dexterous, handy, nimble, proficient, spry

- It requires deft fingers to operate the device with speed and accuracy.
[ترجمه گوگل] برای کار با دستگاه با سرعت و دقت به انگشتان ماهرانه نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] آن به انگشتان deft نیاز دارد تا با سرعت و دقت دستگاه را راه اندازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only a deft seamstress could do this kind of stitching.
[ترجمه گوگل] فقط یک خیاط ماهر می تواند این نوع دوخت را انجام دهد
[ترجمه ترگمان] فقط یه خیاط ماهر میتونه این کار رو بخیه بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a deft writer
نویسنده ی چیره دست

2. the deft handling of the knife by a surgeon
کاربرد ماهرانه ی چاقو توسط جراح

3. Her movements were deft and quick.
[ترجمه گوگل]حرکات او ماهرانه و سریع بود
[ترجمه ترگمان]حرکاتش چالاک و چالاک بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He finished off the painting with a few deft strokes of the brush.
[ترجمه گوگل]او نقاشی را با چند ضربه ماهرانه قلم مو به پایان رساند
[ترجمه ترگمان]نقاشی را با چند ضربه ماهرانه از روی نقاشی به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With a deft flick of his foot, Mr Worth tripped one of the raiders up.
[ترجمه گوگل]آقای ورث با یک تکان ماهرانه پای خود، یکی از مهاجمان را زمین زد
[ترجمه ترگمان]آقای کازوبن با یک حرکت سریع پایش یکی از مهاجمان را به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With deft fingers she untangled the wire.
[ترجمه گوگل]با انگشتان ماهرانه سیم را باز کرد
[ترجمه ترگمان]با انگشتان چابکش پیچ می خورد و سیم را تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In one, deft movement(Sentence dictionary), he had her hand locked behind her back.
[ترجمه گوگل]در یک حرکت ماهرانه (فرهنگ جملات)، دست او را پشت سرش قفل کرده بود
[ترجمه ترگمان]در یک حرکت ماهرانه (حکم جمله)، دست او را پشت سرش قفل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She answered the journalist's questions with a deft touch.
[ترجمه گوگل]او با لحن ماهرانه ای به سوالات خبرنگار پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]او به سوالات روزنامه نگار با یک تماس ماهرانه پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's very deft at handling awkward situations.
[ترجمه گوگل]او در مدیریت موقعیت های ناخوشایند بسیار ماهر است
[ترجمه ترگمان]ماهرانه در رسیدگی به وضعیت های دشوار دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sketched her with quick, deft strokes.
[ترجمه گوگل]او را با ضربات سریع و ماهرانه ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان]او او را با حرکات سریع و ماهرانه طراحی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is deft at dealing with reporters.
[ترجمه گوگل]او در برخورد با خبرنگاران ماهر است
[ترجمه ترگمان]او در برخورد با خبرنگاران deft است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was going to take some deft political footwork to save the situation.
[ترجمه گوگل]برای نجات این وضعیت نیاز به چند حرکت سیاسی ماهرانه بود
[ترجمه ترگمان]قرار بود که footwork سیاسی deft برای نجات این وضعیت انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It took a bit of deft footwork to get them to agree.
[ترجمه گوگل]کمی کار ماهرانه لازم بود تا آنها موافقت کنند
[ترجمه ترگمان]کمی مهارت پیدا کرد تا آن ها را راضی کند که موافقت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All feature his full-bodied tone and deft improvisations.
[ترجمه گوگل]همه دارای لحن کامل و بداهه پردازی های ماهرانه او هستند
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت با لحن تند و چالاک و چابک او همه چیز را مشخص می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Harvesting is a delicate task requiring deft fingers and precision, for which women are supposed by nature to be peculiarly suited.
[ترجمه گوگل]برداشت یک کار ظریف است که نیاز به انگشتان ماهرانه و دقت دارد، که طبیعتاً تصور می شود که زنان به طور خاص برای آن مناسب هستند
[ترجمه ترگمان]این وظیفه حساسی است که مستلزم توجه و دقت و دقت خاصی است، زیرا زنان باید به طور خاص با آن ها رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

زبردست (صفت)
industrious, adept, proficient, dexterous, adroit, deft, dextrous, habile

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

چابک (صفت)
light, clever, handy, nimble, dexterous, adroit, deft, agile, perky, feisty, quick, brisk, swift, light-foot, light-footed, spry, rapid, speedy, volant, frisky, lissom, lissome, lithesome, rath, rathe, kittle, lightsome

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

سریع (صفت)
sudden, fast, express, handy, dexterous, deft, agile, quick, brisk, swift, light-footed, spry, rapid, speedy, pernicious, prompt, rathe, light-heeled, light-limbed, sweepy, wing-footed

استادانه (صفت)
deft, artful, workmanlike, professorial, scholastic, workmanly

کاردان (صفت)
deft, knowing, resourceful

انگلیسی به انگلیسی

• adept, skillful; dexterous, agile, nimble
a deft action is skilful and often quick.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : deftness
✅️ صفت ( adjective ) : deft
✅️ قید ( adverb ) : deftly
nimble; skillful; clever:
deft hands; a deft mechanic.
ماهر. زبر دست
dexterous
a deft piece of footwork

بپرس