deflected

/dəˈflekt//dɪˈflekt/

کج کردن، منحرف کردن منکسر کردن، شکستن

جمله های نمونه

1. the missiles were deflected from their original course
موشک ها از مسیر اولیه ی خود منحرف شدند.

2. the bullet glanced off his helmet and deflected to his left
گلوله اریب وار به کلاهخود او خورد و بسمت چپ او منحرف شد.

انگلیسی به انگلیسی

• bent downward; turned from a fixed direction; deflexed

پیشنهاد کاربران

بپرس