معنی: فروکش، تقلیل قیمتهامعانی دیگر: کاهش مقدار پول در گردش، تورم کاهی، رکود، ضدتورم، تورم زدایی (مقایسه شود با: inflation)، (زمین شناسی - فرسایش زمین توسط باد) باد فرسایی، بی باد سازی
• (1)تعریف: the action or condition of collapsing or being collapsed or depressed, as by release of contained air.
• (2)تعریف: a relatively sharp drop in prices, resulting from a reduction in available currency and credit.
جمله های نمونه
1. economic deflation
رکود اقتصادی
2. They began a process of economic deflation.
[ترجمه مجید] خالی از هوا شدن، تخلیه شده از هوا، مربوط به پایلوت شوت چتر های سرعتی در چتربازان
|
[ترجمه گوگل]آنها روند کاهش تورم اقتصادی را آغاز کردند [ترجمه ترگمان]آن ها روند کاهش قیمت اقتصادی را آغاز کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. There has been a deflation in/of property values.
[ترجمه گوگل]کاهش تورم در ارزش ملک وجود داشته است [ترجمه ترگمان]کاهشی در \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Deflation hit productivity growth which slowed down somewhat.
[ترجمه گوگل]تورم به رشد بهره وری ضربه زد که تا حدودی کند شد [ترجمه ترگمان]رشد بهره وری به رشد بهره وری رسید که تا حدی کاهش یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The roots of this deflation are too complicated for discussion here.
[ترجمه گوگل]ریشه های این کاهش تورم برای بحث در اینجا بسیار پیچیده است [ترجمه ترگمان]ریشه های این کاهش قیمت برای بحث در اینجا بسیار پیچیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Fierce price deflation, increased competition and rising costs have combined to depress profits.
[ترجمه گوگل]کاهش شدید قیمت ها، افزایش رقابت و افزایش هزینه ها باعث کاهش سود شده است [ترجمه ترگمان]کاهش قیمت شدید، افزایش رقابت و افزایش هزینه ها با کاهش سود توام بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In fact, because of deflation, the wages of those working actually went up, in effect.
[ترجمه گوگل]در واقع، به دلیل کاهش تورم، دستمزد کسانی که کار می کردند در واقع افزایش یافت [ترجمه ترگمان]در حقیقت، به دلیل کاهش قیمت، دست مزد افرادی که در واقع بالا می رفتند، در واقع افزایش یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Obviously a process of balanced deflation would entail no alteration of the real wage rate.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که روند کاهش تورم متوازن هیچ تغییری در نرخ دستمزد واقعی نخواهد داشت [ترجمه ترگمان]بدیهی است که فرآیند کاهش قیمت مستلزم تغییر نرخ دست مزد واقعی نخواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Deflation, the curse of farmers and wage earners, seemed ready to ease its icy grip.
[ترجمه گوگل]تورم، نفرین کشاورزان و مزدبگیران، به نظر میرسید که آماده است تا کنترل یخی خود را کاهش دهد [ترجمه ترگمان]deflation، مصیبت کشاورزان و wage که به نظر می رسید آماده بود تا یخ سرد آن را آرام کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Phases of weathering, drying and deflation would lead to a steady deepening of the hollow.
[ترجمه گوگل]مراحل هوازدگی، خشک شدن و کاهش تورم منجر به عمیق شدن مداوم گودال می شود [ترجمه ترگمان]فازه ای تحت تاثیر آب و هوا، خشک کردن و کاهش قیمت منجر به عمیق تر شدن عمق گودال می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. But deflation is also squeezing corporate margins and making it harder to tackle the high levels of corporate and national debts.
[ترجمه گوگل]اما کاهش تورم نیز حاشیههای شرکتها را فشرده میکند و مقابله با سطوح بالای بدهیهای شرکتها و ملی را دشوارتر میکند [ترجمه ترگمان]اما کاهش قیمت نیز سود ناخالص شرکت را محدود می کند و پرداختن به سطوح بالای بدهی های شرکت ها و ملی را دشوارتر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The gold short - term possibly faces the deflation time arrival the test.
[ترجمه گوگل]طلا در کوتاه مدت احتمالا با زمان کاهش تورم ورود به آزمون مواجه است [ترجمه ترگمان]این دوره کوتاه مدت ممکن است با کاهش زمان رسیدن به آزمایش مواجه شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. China's overall economic development, inflation, deflation is more than a severe test.
[ترجمه گوگل]توسعه کلی اقتصادی چین، تورم، کاهش تورم بیش از یک آزمون شدید است [ترجمه ترگمان]رشد اقتصادی کلی چین، تورم، کاهش قیمت ها بیش از یک آزمایش شدید است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Their impeccable timing was usually designed to cause the maximum amount of ego deflation.
[ترجمه گوگل]زمانبندی بیعیب آنها معمولاً به گونهای طراحی میشد که حداکثر میزان کاهش نفس را ایجاد کند [ترجمه ترگمان]زمان بندی بی عیب و نقص آن ها معمولا برای ایجاد بیش ترین میزان کاهش میزان نفس طراحی شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[زمین شناسی] باد رفتگی، کنده شدن و روفته شدن مواد نرم توسط باد. [ریاضیات] کاهش، انقباض، رکود، تورم زدایی، ضد تورم، جمع شدن، تنزیل قیمت ها، تعدیل [خاک شناسی] بادرفتگی [آمار] انقباض [آب و خاک] رفتن، روبیدن
انگلیسی به انگلیسی
• decrease in the quantity of money in circulation, increase in buying power, decrease in prices deflation is a reduction in economic activity in a country that leads to lower industrial production and lower prices.
پیشنهاد کاربران
کاهش قیمت ها
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال] رکود بهبود موقت قیمت ها پس از کاهش طولانی مدت.