definitive

/dəˈfɪnətɪv//dɪˈfɪnətɪv/

معنی: قطعی، صریح، قاطع، نهایی، معین کننده
معانی دیگر: برا، سرنوشت ساز، معتبر و کامل (به ویژه در مورد کتاب)، (آنچه با دقت معنی یا مشخص یا مجزا می کند) متمایز کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: definitively (adv.), definitiveness (n.)
(1) تعریف: most reliable, complete, or authoritative.
مشابه: classic

- This book contains the definitive history of the attack on Pearl Harbor.
[ترجمه گوگل] این کتاب حاوی تاریخچه قطعی حمله به پرل هاربر است
[ترجمه ترگمان] این کتاب شامل تاریخ قطعی حمله به پرل هاربر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a complete, fixed, or final form.
متضاد: provisional, tentative
مشابه: decisive, definite, final

- Before all the facts are in, it's impossible to give a definitive answer.
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه همه حقایق مشخص شود، نمی توان پاسخ قطعی داد
[ترجمه ترگمان] قبل از آنکه همه حقایق روشن باشند، دادن پاسخ قطعی ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: most explicit or precise.
مشابه: definite

- a definitive outline of the issues
[ترجمه گوگل] طرحی قطعی از مسائل
[ترجمه ترگمان] یک طرح کلی درباره مسائل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. definitive details
جزئیات مشخص کننده

2. a definitive answer
جواب قطعی

3. a definitive biography
زیستنامه ی معتبر و کامل

4. in quest of a definitive cure for cancer
در جستجوی درمان قطعی سرطان

5. The definitive version of the text is ready to be published.
[ترجمه 3p] نسخه ی نهایی متن آماده ی انتشار است.
|
[ترجمه گوگل]نسخه قطعی متن آماده انتشار است
[ترجمه ترگمان]نسخه قطعی متن آماده انتشار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her book is the definitive works on Milton.
[ترجمه گوگل]کتاب او آثار قطعی درباره میلتون است
[ترجمه ترگمان]کتاب او آثار قطعی میلتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is no definitive answer to this.
[ترجمه گوگل]هیچ پاسخ قطعی برای این وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]جواب قطعی ای وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are no definitive answers/solutions to this problem.
[ترجمه گوگل]هیچ پاسخ / راه حل قطعی برای این مشکل وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ پاسخ یا راه حل قطعی برای این مشکل وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No one has come up with a definitive answer as to why this should be so.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به پاسخ قطعی در مورد اینکه چرا باید چنین باشد، نرسیده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جواب قطعی نمی دهد که چرا باید چنین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is too soon to reach any definitive judgement.
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به قضاوت قطعی خیلی زود است
[ترجمه ترگمان]خیلی زود است که به هیچ قضاوت قطعی برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her book is the definitive work on Milton.
[ترجمه گوگل]کتاب او اثر قطعی درباره میلتون است
[ترجمه ترگمان]کتاب او اثر قطعی میلتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The list is neither exhaustive nor definitive.
[ترجمه گوگل]لیست نه جامع و نه قطعی است
[ترجمه ترگمان]این فهرست نه کامل است و نه قطعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As a historical event the exodus was definitive.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک رویداد تاریخی، مهاجرت قطعی بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک رویداد تاریخی، مهاجرت قطعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many people regard it as the definitive interpretation of 'War and Peace'.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم آن را به عنوان تفسیر قطعی "جنگ و صلح" می دانند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم آن را تفسیر نهایی از جنگ و صلح می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Clearly we can not as yet give a definitive answer to this question.
[ترجمه گوگل]واضح است که ما هنوز نمی توانیم به این سوال پاسخ قطعی بدهیم
[ترجمه ترگمان]واضح است که هنوز نمی توانیم پاسخ قطعی به این سوال بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

صریح (صفت)
straight, abstract, definite, definitive, clear, explicit, express, frank, unequivocal, precise, open, punctual, clean-cut, clear-cut, perspicuous

قاطع (صفت)
decisive, definitive, final, decretive, decretory, categorical, overbearing, categoric, crucial, conclusive, incisive, trenchant, secant, magistral, unanswerable

نهایی (صفت)
definitive, final, conclusive, terminal, ultimate, telic

معین کننده (صفت)
definitive

تخصصی

[ریاضیات] قطعی

انگلیسی به انگلیسی

• final, decisive
something that is definitive provides a firm, unquestionable conclusion.
a book or performance that is definitive is thought to be the best of its kind that has ever been done or that will ever be done.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Final, conclusive, or authoritative
🔍 مترادف: Conclusive
✅ مثال: The scientist's research provided definitive evidence that the theory was correct.
قطعی، قاطع، صریح، معین کننده، نهایی
final, absolute, complete, conclusive, decisive
- authoritative, exhaustive, perfect, reliable, ultimate
۱. قطعی. مسلم. بی چون و چرا ۲. نهایی ۳. محکم
مثال:
Parts of it are definitive verses.
پاره ای از آن آیات قطعی و محکم است.
� مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ�
فرجام ( در فلسفه ) the definitive
درجه یک، چیزی که رو دستش نیست
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : define
✅️ اسم ( noun ) : definition / definite / definiteness / definitude / definement
✅️ صفت ( adjective ) : definite / definitive / definable / defining
✅️ قید ( adverb ) : definitely / definitively / definably
وقتی به همراه لغت Diffference میاد به معنی "فاحش" هست. در واقع یک کالوکیشن خوشگل برای این لغت محسوب می شه.
Definitive Difference = تفاوت فاحش
غیر قابل تغییر و تعویض
There are a definitive answer/solution to this problem
The police have a definitive proof of her guilt.
۱. بی چون و چرا - قطعی - نهایی
۲. کامل، دقیق و بهترین در نوع خود
* این کلمه صفت هست
adjective
[more definitive; most definitive]
1 : not able to be argued about or changed : final and settled
...
[مشاهده متن کامل]

◀️We need a definitive answer to this question
◀️The court has issued a definitive ruling
2 : complete, accurate, and considered to be the best of its kind
a definitive biography
◀️a definitive collection of the band's albums
DEFINITIVELY
adverb
◀️a virus definitively linked to some stomach diseases
◀️
The new GTA Trilogy, The definitive edition is coming out on PS4 and PS5

نهایی
مثلا: Definitive host به معنای میزبان نهایی ( انگل ) است
نهایی/ قطعی
خفن
به معنی "واضح" , "دقیق" یا "روشن"
Definitive Conclusion - نتیجه واضح و روشن
تعریف کننده، تعیین کننده
درباره ی عکس و تصویر: واضح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس