• (1)تعریف: the act of defining or making clear. • مترادف: clarification, elucidation, interpretation • مشابه: demarcation, explanation
• (2)تعریف: the statement of the meaning of a word or phrase. • مترادف: meaning, sense, signification • مشابه: explanation, gloss, interpretation
• (3)تعریف: the state or condition of being defined, sharply outlined, or clearly distinguished. • مترادف: distinctness, sharpness
جمله های نمونه
1. a definition of his role in . . .
تعیین نقش او در . . . .
2. coordinating definition
تعریف همارا
3. what is the definition of "total"?
معنی "total" چیست ؟
4. this dictionary gives an exact definition of each word
این فرهنگ معنی دقیق هر واژه را می دهد.
5. The term 'partner' requires careful definition.
[ترجمه گوگل]اصطلاح "شریک" نیاز به تعریف دقیق دارد [ترجمه ترگمان]عبارت شریک به تعریف دقیق نیاز دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I made a definition for this word.
[ترجمه Mahla] من یه تعریف برای این کلمه ساختم
|
[ترجمه گوگل]من برای این کلمه تعریف کردم [ترجمه ترگمان]من برای این کلمه تعریف کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. There is considerable dispute over the precise definition of 'social class' as a term.
[ترجمه گوگل]بر سر تعریف دقیق «طبقه اجتماعی» به عنوان یک اصطلاح، اختلافات قابل توجهی وجود دارد [ترجمه ترگمان]بحث های قابل توجهی بر سر تعریف دقیق از طبقه اجتماعی به عنوان یک واژه وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Can you give me a definition of this word?
[ترجمه گوگل]میشه تعریفی از این کلمه به من بدید؟ [ترجمه ترگمان]میشه معنی این کلمه رو بهم بگی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The words in the definition are roman / are set in roman type.
[ترجمه گوگل]کلمات در تعریف رومی هستند / در نوع رومی تنظیم شده اند [ترجمه ترگمان]کلمات در این تعریف، رومی هستند \/ در نوع رومی تنظیم شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Can you give a more precise definition of the word?
[ترجمه گوگل]میشه تعریف دقیق تری از این کلمه بدید؟ [ترجمه ترگمان]آیا می توانید تعریفی دقیق تر از این کلمه ارائه دهید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A clinic for women would, by definition, deal with pregnancy and childbirth.
[ترجمه گوگل]یک کلینیک برای زنان، طبق تعریف، با بارداری و زایمان سروکار دارد [ترجمه ترگمان]کلینیک برای زنان طبق تعریف، با حاملگی و زایمان سرو کار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Neighbours by definition live close by .
[ترجمه سعید رهیده] همسایه ها بنا به تعریف کسانی هستند نزدیک هم زندگی می کنند
|
[ترجمه گوگل]همسایه ها طبق تعریف در نزدیکی زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]همسایگان با تعریف زندگی نزدیک به هم زندگی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Definition of best friend? They would let you KNOW when you had something in your teeth!
[ترجمه گوگل]تعریف بهترین دوست؟ وقتی چیزی در دندان هایتان بود به شما اجازه می دادند بدانید! [ترجمه ترگمان]بهترین دوست؟ وقتی چیزی در your داشتید به شما خبر می دادند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The definition of the digital TV pictures is excellent.
[ترجمه سعید رهیده] وضوح تصاویر تلویزیونهای دیجیتال عالی است
|
[ترجمه گوگل]تعریف تصاویر تلویزیون دیجیتال عالی است [ترجمه ترگمان]تعریف تصاویر تلویزیون دیجیتال بسیار عالی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. We need to look at a more expansive definition of the term.
[ترجمه گوگل]ما باید به تعریف گسترده تری از این اصطلاح نگاه کنیم [ترجمه ترگمان]ما باید به تعریف گسترده تری از این واژه نگاه کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Parallel lines are, by definition, lines on the same plane that never join.
[ترجمه گوگل]خطوط موازی طبق تعریف، خطوطی در همان صفحه هستند که هرگز به هم نمی پیوندند [ترجمه ترگمان]خطوط موازی با تعریف، خطوط روی همان صفحه هستند که هرگز به آن ملحق نمی شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. There is no agreed definition of what a comprehensive school should be.
[ترجمه گوگل]هیچ تعریف موافقی از اینکه مدرسه جامع باید چیست وجود ندارد [ترجمه ترگمان]هیچ تعریفی برای تعریف یک مدرسه جامع وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[سینما] کیفیت تصویر - وضوح - وضوح تصویر [برق و الکترونیک] تعریف - وضوح، تعریف 1. میزان وفاداری تصویر تولید شده توسط گیرنده های تلویزیونی و نمابر به تصویر اصلی 2. میزان تعریف جزئیات خطوط ریز در یک مدار چاپی متناوب با نقشه اصلی 3. میزان وفاداری به جزئیات در تصویر باز تولید شده . [زمین شناسی] درجه وضوح عکس درجه روشنی و تیزی (sharpness) یک تصویر در عکسبرداری، همچنین قابلیت یک عدسی برای به ثبت رساندن جزییات دقیق. [نساجی] تعریف [ریاضیات] تعریف
انگلیسی به انگلیسی
• explanation, meaning, interpretation (as of a word or term) a definition of a word or term is a statement giving its meaning, especially in a dictionary. if you say that something has a particular quality by definition, you mean that it has this quality simply because of what it is. definition is the quality of being clear and distinct.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم fin 📌 این ریشه، معادل "end" و "form a boundary" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "end" یا "form a boundary" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 final: pertaining to an end 🔘 finale: an end to something, especially a performance or event 🔘 finish: to bring something to an end 🔘 infinite: having no end or limit 🔘 infinity: a mathematical entity having no end 🔘 infinitesimal: pertaining to something having no end to its smallness 🔘 confine: to provide a thorough boundary for or an end beyond which one cannot pass 🔘 definition: a boundary or end for the meaning of a word 🔘 indefinite: not having an end or boundary 🔘 fine: brought to a good end 🔘 refinery: an industrial plant where a crude substance is processed thoroughly to a usable end 🔘 finite: having an end or limit 🔘 finicky: pertaining to someone who has too many limiting boundaries
وضوح
شفافیت
تعریف بیان، شرح، توضیح
تعریف مثال: She looked up the definition of the word in the dictionary. او تعریف واژه را در دیکشنری جستجو کرد.
definition: معنی definable: قابل معنی define: معنی کردن، تعریف کردن
definition ( زبانشناسی ) ==واژه بیگانه: definitionواژه مصوب: تعریفتعریف: توصیف معنای یک واژه یا عبارت یا اصطلاح در کتاب های مرجع==definition ( علوم کتابداری و اطلاع رسانی ) ==واژه بیگانه: definitionواژه مصوب: تعریفتعریف: توصیف معنای یک واژه یا عبارت یا اصطلاح در کتاب های مرجع==definition ( اصطلاح شناسی ) ... [مشاهده متن کامل]
واژه مصوب: تعریف تعریف: بیان توصیفی یک مفهوم به نحوی که آن را از مفهوم های مرتبط با آن متمایز می کند
دوستان در تعریف واژه definition بر حسب تعاریف مندرج در این صفحه ، متوجه خلط تبیینی با واژه concpt از منظر دانش زبانشناسی باشند ! امری که بطور جدی فاصله گذاری معنایی و علمی را می طلبد.