definable

/dəˈfaɪnəbl̩//dɪˈfaɪnəbl̩/

معنی: تعریف پذیر
معانی دیگر: تعریف پذیر

جمله های نمونه

1. Many suffered from a definable alcohol, drug, or mental disorder.
[ترجمه گوگل]بسیاری از الکل، مواد مخدر یا اختلال روانی قابل تعریف رنج می بردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها از الکل، مواد مخدر و یا اختلال ذهنی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is user definable and determines which process model the module is to follow.
[ترجمه گوگل]این قابل تعریف توسط کاربر است و تعیین می کند که ماژول از کدام مدل فرآیند پیروی کند
[ترجمه ترگمان]این تعریف کاربر است و تعیین می کند کدام مدل فرآیند را دنبال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do color words have analyzable, definable meaning?
[ترجمه مجید] ایا کلمات رنگی دارای معنی مشخص و قابل تجزیه وتحلیل هستند
|
[ترجمه گوگل]آیا کلمات رنگی معنای قابل تحلیل و تعریفی دارند؟
[ترجمه ترگمان]آیا واژه های رنگی به معنی توصیف پذیر و توصیف پذیر هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The causes of racial hatred are not readily definable.
[ترجمه گوگل]علل تنفر نژادی به راحتی قابل تعریف نیست
[ترجمه ترگمان]علل نفرت نژادی به آسانی قابل تعریف نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The controller has re - definable control structure and supports the simulation software MATLAB.
[ترجمه گوگل]کنترلر دارای ساختار کنترلی قابل تعریف مجدد است و از نرم افزار شبیه سازی MATLAB پشتیبانی می کند
[ترجمه ترگمان]کنترل کننده ساختار کنترل definable را دارد و از نرم افزار شبیه سازی نرم افزار شبیه سازی پشتیبانی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even Macintosh operating systems need some user definable automation.
[ترجمه گوگل]حتی سیستم‌عامل‌های مکینتاش نیاز به اتوماسیون قابل تعریف توسط کاربر دارند
[ترجمه ترگمان]حتی سیستم عامل مکینتاش نیاز به اتوماسیون کاربردی کاربر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is due in large part to GlobalSpec's definable customer base.
[ترجمه گوگل]این تا حد زیادی به دلیل مشتری قابل تعریف GlobalSpec است
[ترجمه ترگمان]این به دلیل بخش بزرگی از پایگاه مشتری تعریف پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. User - definable article categories for easy grouping and retrieval.
[ترجمه گوگل]دسته بندی مقاله قابل تعریف توسط کاربر برای گروه بندی و بازیابی آسان
[ترجمه ترگمان]دسته های ماده تعریف پذیر برای دسته بندی و بازیابی آسان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Balance that Merging cost's exceeding Definable Net Assets Fair Proportion is validated as Commercial Standing.
[ترجمه گوگل]موجودی که هزینه ادغام از نسبت منصفانه خالص دارایی های قابل تعریف فراتر می رود، به عنوان وضعیت تجاری تأیید می شود
[ترجمه ترگمان]موازنه که باعث افزایش هزینه ها نسبت به نسبت خالص دارایی خالص می شود، به عنوان وضعیت تجاری معتبر شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thus, a regularity in discourse is a linguistic feature which occurs in a definable environment with a significant frequency.
[ترجمه گوگل]بنابراین، نظم در گفتمان یک ویژگی زبانی است که در یک محیط قابل تعریف با فراوانی قابل توجهی رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یک نظم در گفتمان یک ویژگی زبانی است که در یک محیط تعریف پذیر با فرکانس قابل توجهی رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a recurrence of the e-a assonance at the ends of lines, but in no definable pattern.
[ترجمه گوگل]تکرار e-a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریفی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]عود ای e - a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریف مشخصی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One view was that they form a kind of virtuous circle of equally basic expressions definable in terms of each other.
[ترجمه گوگل]یک دیدگاه این بود که آنها نوعی دایره فضیلت مند از عبارات به همان اندازه اساسی را تشکیل می دهند که بر حسب یکدیگر قابل تعریف هستند
[ترجمه ترگمان]یک دیدگاه این بود که آن ها یک نوع دایره با virtuous از عبارات به همان اندازه تعریف پذیر از نظر یکدیگر تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We must assume either that all chains between junctions are of equal stretched length or that there is some definable length distribution.
[ترجمه گوگل]ما باید فرض کنیم که تمام زنجیره‌های بین اتصالات دارای طول کشیده و مساوی هستند یا اینکه مقداری توزیع طول قابل تعریف وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ما باید فرض کنیم که تمام زنجیره های فاصله بین دو نقطه دارای طول کشیده برابر هستند یا اینکه یک توزیع طول پذیر مشخص وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The presence of any type of visible dirt under good lighting conditions on any surface or definable area.
[ترجمه گوگل]وجود هر نوع کثیفی قابل مشاهده در شرایط نوری خوب در هر سطح یا منطقه قابل تعریف
[ترجمه ترگمان]حضور هر نوع خاک مشهود در شرایط نوری خوب بر روی هر سطح قابل تعریف و تعریف پذیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعریف پذیر (صفت)
definable

انگلیسی به انگلیسی

• able to be defined, explainable
something that is definable can be described clearly.

پیشنهاد کاربران

definable: قابل معنی
define: معنی کردن، تعریف کردن
definition: معنی
definable: قابل معنی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : define
✅️ اسم ( noun ) : definition / definite / definiteness / definitude / definement
✅️ صفت ( adjective ) : definite / definitive / definable / defining
✅️ قید ( adverb ) : definitely / definitively / definably
معین. مشخص. قابل تعیین
صفت

بپرس