• (2)تعریف: contempt or disregard for some danger or opposing force.
- He rushed out to fight in defiance of the risk.
[ترجمه گوگل] او عجله کرد تا بدون خطر مبارزه کند [ترجمه ترگمان] او برای مبارزه با خطر مواجه شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: a provocation or challenge for combat.
- The ape screamed defiance.
[ترجمه گوگل] میمون نافرمانی فریاد زد [ترجمه ترگمان] میمون با بی اعتنایی فریاد زد: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. defiance of the law
سرپیچی از قانون
2. his defiance of the party leaders
عرض اندام او در مقابل رهبران حزب
3. sturdy defiance
رودررویی مصممانه
4. in defiance of
به سرپیچی از
5. to bid defiance
علنا به مقابله پرداختن
6. Claim yourself in defiance, in hope, in love, in fury, in gratitude. Claim the Light. Claim the Dark. Claim it all. Nothing can stay.
[ترجمه گوگل]خود را در سرپیچی، در امید، در عشق، در خشم، در سپاسگزاری ادعا کنید ادعای نور ادعای تاریکی همه را ادعا کنید هیچ چیز نمی تواند بماند [ترجمه ترگمان]به امید، به امید، به امید، به امید عشق، به پاس قدردانی، روشنایی رو روشن کن تاریکی رو روشن کن همه چی رو بگو هیچ چیز نمی تواند بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She acted in defiance of my orders.
[ترجمه گوگل]او برخلاف دستور من عمل کرد [ترجمه ترگمان]او با سرپیچی از دستورها من عمل می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Running away was an act of defiance against his parents.
[ترجمه گوگل]فرار کردن یک اقدام علیه والدینش بود [ترجمه ترگمان]فرار کردن اقدامی از مخالفت با پدر و مادرش بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She held up a clenched fist in defiance.
[ترجمه Mani] به نشانه اعتراض مشت گره کرده خود را بالا بُرد
|
[ترجمه گوگل]او مشت گره کرده ای را به نشانه مخالفت بالا گرفت [ترجمه ترگمان]مشت گره کرده خود را بالا گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He climbed the ladder in defiance of the warning.
[ترجمه Mani] او بی اعتنا به هشدار خطر از نردبان بالا رفت
|
[ترجمه گوگل]او بدون توجه به هشدار از نردبان بالا رفت [ترجمه ترگمان]با بی اعتنایی از نردبان بالا رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He struck an attitude of defiance with a typically hard-hitting speech.
[ترجمه گوگل]او با یک سخنرانی به طور معمول سخت برخورد کرد [ترجمه ترگمان]او به یک طرز فکر مبارزه طلبی با یک سخنرانی معمولی برخورد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They organized a street demonstration in defiance of the government ban.
[ترجمه گوگل]آنها یک تظاهرات خیابانی را در مخالفت با ممنوعیت دولت ترتیب دادند [ترجمه ترگمان]آن ها تظاهرات خیابانی را در مخالفت با ممنوعیت دولت سازماندهی کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Her eyes flashed anger and defiance .
[ترجمه گوگل]چشمانش از خشم و سرکشی برق زد [ترجمه ترگمان]چشمانش از خشم و خشم برق زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He slammed the door in a spirit of defiance.
[ترجمه گوگل]او با روحیه سرکشی در را کوبید [ترجمه ترگمان]او در را با یک روحیه مبارزه به هم کوبید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• resistance, disobedience, opposition defiance is behaviour which shows that you are not willing to obey someone or are not worried about their disapproval. if you do something in defiance of a rule, you do it even though it is forbidden.
پیشنهاد کاربران
مبارزه طلبی، به چالش کشیدن، مقابله، عرض اندام.
سرکشی
1. نافرمانی. سرپیچی. تمرد. استنکاف 2. اعتراض. مخالفت مثال: an air of defiance یک جو مخالفت و نافرمانی و سرپیچی
سرپیچی، مقابله، مبارزه More children dead. Knoth says there is no sin in such infanticide. As all are soldiers in god s army. Martyrs fallen on the field in ( ( defiance ) ) of the Archfield. All those babies with slit throats and charred flesh will be waiting immaculate fo us in paradise ... [مشاهده متن کامل]
بچه های بیشتری کشته شدند. Knoth می گوید در چنین کودک کشی گناهی وجود ندارد. چرا که همه ی آن ها سربازانی در ارتش خداوند هستند. شهیدانی که به منظور مقابله و ایستادگی در برابر شیطان بزرگ بر روی زمین آمده اند. تمام آن کودکان با گلوهای بریده و گوشت ذغال شده کاملا بی عیب و نقص در بهشت منتظر ما هستند