defective

/dəˈfektɪv//dɪˈfektɪv/

معنی: معیوب، معلول، ناقص، دارای کمبود، نا تمام
معانی دیگر: ناقص، ناتمام، دارای کمبود، معیوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: defectively (adv.), defectiveness (n.)
(1) تعریف: having a flaw, error, or other imperfection.
مترادف: faulty, flawed, imperfect
متضاد: flawless, perfect
مشابه: broken, erroneous, inaccurate, incorrect, inoperative, on the blink, poor

- The company was forced to recall the cars because of defective engines.
[ترجمه گوگل] این شرکت به دلیل نقص موتور مجبور به فراخوانی خودروها شد
[ترجمه ترگمان] این شرکت مجبور شد به خاطر موتور معیوب، اتومبیل ها را به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking an essential element or part.
مترادف: deficient
متضاد: complete
مشابه: incomplete, lacking, wanting

- The plan was defective because it lacked safety provisions.
[ترجمه گوگل] این طرح معیوب بود زیرا فاقد مقررات ایمنی بود
[ترجمه ترگمان] این برنامه ناقص بود، زیرا فاقد مفاد ایمنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to refund the price of defective article
قیمت یک کالای معیوب را پس دادن

2. The building was destroyed when the defective boiler exploded.
[ترجمه گوگل]با انفجار دیگ معیوب ساختمان ویران شد
[ترجمه ترگمان]این ساختمان زمانی ویران شد که کوره boiler معیوب منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If the goods prove defective, the customer has the right to compensation.
[ترجمه گوگل]در صورت اثبات معیوب بودن کالا، مشتری حق جبران دارد
[ترجمه ترگمان]اگر کالا نقصی داشته باشد، مشتری حق جبران خسارت را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I exchanged the defective tire for a good one.
[ترجمه گوگل]لاستیک معیوب رو با لاستیک خوب عوض کردم
[ترجمه ترگمان]لاستیک defective را با هم عوض کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Poor digestion can be caused by defective mastication of the food in the mouth.
[ترجمه گوگل]هضم ضعیف می تواند ناشی از جویدن معیوب غذا در دهان باشد
[ترجمه ترگمان]هضم و گوارش بیچاره به خاطر mastication غذایی که در دهان است به وجود می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The disease is caused by a defective gene.
[ترجمه گوگل]این بیماری توسط یک ژن معیوب ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری ناشی از یک ژن معیوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If inspectors find a defective can, the batch is rejected.
[ترجمه گوگل]اگر بازرسان قوطی معیوب پیدا کنند، دسته رد می شود
[ترجمه ترگمان]اگر بازرسان یک مشکل معیوب پیدا کنند، گروه رد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her hearing was found to be slightly defective.
[ترجمه گوگل]شنوایی او کمی ناقص بود
[ترجمه ترگمان]شنوایی او به حدی معیوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Evidence is accumulating that a defective gene may be responsible for this disease.
[ترجمه گوگل]شواهدی در حال انباشته شدن است که نشان می دهد یک ژن معیوب ممکن است مسئول این بیماری باشد
[ترجمه ترگمان]شواهد حاکی از آن است که یک ژن ناقص ممکن است مسئول این بیماری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think that argument/theory is defective.
[ترجمه گوگل]به نظر من آن استدلال/نظریه ناقص است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که استدلال \/ نظریه ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Revision of defective accounts Another innovation by the 1989 Act is the introduction of statutory provisions regarding the correction of defective accounts.
[ترجمه گوگل]تجدیدنظر در حساب های معیوب یکی دیگر از نوآوری های قانون 1989، ارائه مقررات قانونی در مورد اصلاح حساب های معیوب است
[ترجمه ترگمان]بازبینی حساب های ناقص دیگر از سوی قانون ۱۹۸۹، مقدمه ای از مقررات قانونی در رابطه با اصلاح حساب های معیوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Older methods of producing duplicated material can be defective in this regard.
[ترجمه گوگل]روش‌های قدیمی‌تر تولید مواد تکراری می‌تواند در این زمینه معیوب باشد
[ترجمه ترگمان]روش های قدیمی تر تولید مواد duplicated می تواند در این زمینه معیوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Technicians were criticised for defective workmanship on vital signalling equipment, lack of checks on work and lack of proper testing.
[ترجمه گوگل]تکنسین ها به دلیل نقص در تجهیزات سیگنالینگ حیاتی، عدم بررسی کار و عدم آزمایش مناسب مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]متخصصین به خاطر مهارت در تجهیزات سیگنال دهی حیاتی، فقدان کنترل بر سر کار و فقدان تست مناسب مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The defective batteries were made between June 2 and July 10-by Sony.
[ترجمه گوگل]باتری های معیوب بین 2 ژوئن تا 10 جولای توسط سونی ساخته شده اند
[ترجمه ترگمان]این باتری ها از ۲ ژوئن تا ۱۰ ژوییه به وسیله سونی ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Merchants will give refunds on any damaged or defective merchandise.
[ترجمه گوگل]بازرگانان هر کالای آسیب دیده یا معیوب را بازپرداخت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]بازرگانان به هر گونه کالا آسیب دیده یا معیوب باز پرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معیوب (صفت)
perverse, damaged, vicious, cripple, faulty, blemished, defective, imperfective

معلول (صفت)
ill, defective, caused, effected

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

دارای کمبود (صفت)
defective, deficient

نا تمام (صفت)
inconclusive, defective, imperfect, incomplete, unfinished, partial, incompleted, imperfective, roughcast

تخصصی

[حسابداری] ناقص
[صنعت] ناقص، معیوب
[نساجی] معیوب
[ریاضیات] ضایع، قطعه ی معیوب در ماشین، ناقص، معیوب
[آمار] اقلام معیوب

انگلیسی به انگلیسی

• imperfect; deficient, lacking
if something is defective, it is imperfect and therefore does not work properly.

پیشنهاد کاربران

ایراددار
1. ناقص. معیوب. خراب 2. نادرست
مثال:
injuries arising from defective products
خسارات از محصولات معیوب و خراب بوجود می اید.
[ویروس شناسی] ویروس ناقص
ویروسی که در برخی مراحل تکثیر از نظر عملکردی دارای نقص است.
defective ( پزشکی )
واژه مصوب: ناقص
تعریف: ویژگی اندامی که ناکامل یا معیوب یا نارساست
The first step is to pull the advertising for the defective product
اولین گام، برداشتن تبلیغات از روی اون محصول معیوب می باشد
نارسایی
Defective mitral valve
نارسایی دریچه ی مترال
ناقص
معیوب
کالای ناقص
کالای معیوب
ناکارامد

بپرس