فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defeats, defeating, defeated
حالات: defeats, defeating, defeated
• (1) تعریف: to win a victory over; beat in a game, battle, or the like.
• مترادف: beat, best, conquer, overcome, vanquish
• مشابه: checkmate, clobber, cream, crush, down, drub, humble, lick, master, outdo, overpower, overthrow, overwhelm, rout, subdue, subjugate, thrash, triumph over, trounce, upset, whomp, worst
• مترادف: beat, best, conquer, overcome, vanquish
• مشابه: checkmate, clobber, cream, crush, down, drub, humble, lick, master, outdo, overpower, overthrow, overwhelm, rout, subdue, subjugate, thrash, triumph over, trounce, upset, whomp, worst
- They pledged to defeat their enemy.
[ترجمه گوگل] آنها متعهد شدند که دشمن خود را شکست دهند
[ترجمه ترگمان] آن ها قول دادند که دشمن خود را شکست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها قول دادند که دشمن خود را شکست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our team easily defeated last year's winning team.
[ترجمه گوگل] تیم ما به راحتی تیم برنده سال گذشته را شکست داد
[ترجمه ترگمان] تیم ما به راحتی تیم برنده سال گذشته را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم ما به راحتی تیم برنده سال گذشته را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you think our candidate can defeat the others?
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید نامزد ما می تواند دیگران را شکست دهد؟
[ترجمه ترگمان] آیا فکر می کنید که کاندیدای ما می تواند دیگران را شکست دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا فکر می کنید که کاندیدای ما می تواند دیگران را شکست دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to keep from succeeding; cause to fail; frustrate or thwart.
• مترادف: foil, frustrate, thwart
• مشابه: break, crush, discomfit, lick, overcome, stymie
• مترادف: foil, frustrate, thwart
• مشابه: break, crush, discomfit, lick, overcome, stymie
- His own lack of confidence and negative attitude defeated him.
[ترجمه گوگل] عدم اعتماد به نفس و نگرش منفی خود او را شکست داد
[ترجمه ترگمان] عدم اعتماد به نفس و نگرش منفی او باعث شکست او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عدم اعتماد به نفس و نگرش منفی او باعث شکست او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rain defeated our plans for a day on the lake.
[ترجمه Hypothesis] باران برنامه های مارو برای یک روز بر روی دریاچه بر هم زد|
[ترجمه گوگل] باران نقشه های یک روزه ما را در دریاچه شکست[ترجمه ترگمان] باران نقشه های ما را برای یک روز بر روی دریاچه شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or an instance of defeating.
• مترادف: conquest, vanquishment
• متضاد: win
• مشابه: beating, drubbing, fall, licking, miss, overthrow, rout, upset
• مترادف: conquest, vanquishment
• متضاد: win
• مشابه: beating, drubbing, fall, licking, miss, overthrow, rout, upset
- They celebrated their defeat of the enemy.
[ترجمه گوگل] شکست دشمن را جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان] آن ها شکست دشمن را جشن گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها شکست دشمن را جشن گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We read of the defeat of the great former champion with some disappointment.
[ترجمه گوگل] با کمی ناامیدی از شکست قهرمان بزرگ سابق می خوانیم
[ترجمه ترگمان] ما از شکست قهرم آن قهرمان بزرگ با مقداری نا امیدی مطالعه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از شکست قهرم آن قهرمان بزرگ با مقداری نا امیدی مطالعه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the condition or an instance of being defeated.
• مترادف: loss
• متضاد: triumph, victory
• مشابه: balk, bust, checkmate, collapse, discomfiture, downfall, failure, frustration, miss, overthrow, setback, subversion
• مترادف: loss
• متضاد: triumph, victory
• مشابه: balk, bust, checkmate, collapse, discomfiture, downfall, failure, frustration, miss, overthrow, setback, subversion
- After we'd tried so hard, our defeat was hard to bear.
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه خیلی تلاش کردیم، تحمل شکست ما سخت بود
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه خیلی تلاش کردیم، شکست ما سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه خیلی تلاش کردیم، شکست ما سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید