deep rooted

/ˈdiːpˈruːtəd//diːpˈruːtɪd/

(دارای ریشه های ژرف) ژرف ریشه، ریشه دار، دیرینه، سرسخت، دیرمرگ، ژرف، نهفت، ریشه کرده، عمیق ریشه کرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: firmly implanted or established.

- a deep-rooted fear
[ترجمه گوگل] یک ترس ریشه دار
[ترجمه ترگمان] ترس ریشه دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• deep seated, firmly fixed, anchored
an idea or feeling that is deep-rooted or deeply rooted is so firmly fixed in a person or a society that it is difficult to change or remove.

پیشنهاد کاربران

ریشه دار، دیرینه
deeply - embedded
deep - rooted ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: ریشه عمقی
تعریف: ویژگی گیاهی که ریشه های آن در اعماق خاک رشد می کند
نهادینه شده
دیرینه / عمیق / ریشه دار
from botton of your heart

بپرس