deem

/ˈdiːm//diːm/

معنی: فرض کردن، پنداشتن، عقیده داشتن، خیال کردن
معانی دیگر: روا داشتن، شماردن، فر­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deems, deeming, deemed
• : تعریف: to consider, suppose, or judge.
مترادف: consider, judge, think
مشابه: account, adjudge, believe, count, esteem, fancy, reckon, regard, repute, see, suppose, view

- They deemed the young man unworthy as a future son-in-law.
[ترجمه علی] آنها مرد جوان را به عنوان داماد لایق نمی پنداشتند.
|
[ترجمه Reza] آن ها این جوان را مورد نامناسبی برای دامادی در نظر گرفتند
|
[ترجمه گوگل] آنها مرد جوان را به عنوان داماد آینده نالایق می دانستند
[ترجمه ترگمان] آن ها این مرد جوان را نالایق می دانند که داماد آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't hesitate to call me while I'm on vacation if you deem it necessary.
[ترجمه عرفان بیات] اگر به نظرت ضروری آمد که در تعطیلات با من تماس بگیری، [در انجام این کار] تعلل نکن.
|
[ترجمه گوگل] اگر لازم می دانید تا زمانی که در تعطیلات هستم با من تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان] وقتی در تعطیلات هستم، تردید نکن که به من زنگ بزنی، اگر فکر کنی که لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had always deemed her a friend, but now I can see I was deceiving myself.
[ترجمه علی] من همیشه او را به عنوان دوست پنداشته بودم، اما اکنون می بینم که خودم را فریب می دادم.
|
[ترجمه گوگل] من همیشه او را یک دوست می دانستم، اما اکنون می بینم که داشتم خودم را گول می زدم
[ترجمه ترگمان] من همیشه او را دوست خود می دانستم، اما حالا می بینم که خودم را فریب داده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judge deemed the prisoner to be a danger to others.
[ترجمه علی] قاضی زندانی را خطری برای دیگران می پنداشت.
|
[ترجمه گوگل] قاضی زندانی را خطری برای دیگران دانست
[ترجمه ترگمان] قاضی این متهم را خطری برای دیگران تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She deemed it too great a risk to invest so much money in one stock.
[ترجمه گوگل] او سرمایه گذاری این همه پول در یک سهام را ریسک بسیار بزرگی می دانست
[ترجمه ترگمان] او آن را بیش از حد به خطر انداخت که این همه پول را در یک سهام سرمایه گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to form an opinion; suppose or judge.
مترادف: judge, think
مشابه: suppose

جمله های نمونه

1. i deem it necessary to tell you that . . .
لازم می دانم به شما بگویم که . . . .

2. Don't you deem that it is your duty to help?
[ترجمه گوگل]آیا فکر نمی کنید که وظیفه شما کمک کردن است؟
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنید که این وظیفه شماست که کمک کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I deem it advisable to purchase the shares in the railway now.
[ترجمه گوگل]من صلاح می دانم که اکنون سهام راه آهن را خریداری کنم
[ترجمه ترگمان]به نظر من خرید سهام در راه آهن در حال حاضر توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We deem very highly of him.
[ترجمه گوگل]ما او را بسیار عالی می دانیم
[ترجمه ترگمان]ما خیلی بهش احترام میذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We deem very highly of his administrative talent.
[ترجمه گوگل]به نظر ما استعداد مدیریتی او بسیار بالاست
[ترجمه ترگمان]ما به شدت از استعداد مدیریتی او در نظر می گیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I deem it advisable to buy property now.
[ترجمه گوگل]به نظر من خرید ملک در حال حاضر مناسب است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهتر است حالا ملک بخرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She did not deem lightly of the issue.
[ترجمه گوگل]او این موضوع را ساده ندانست
[ترجمه ترگمان]او به آسانی این مساله را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I deem it a great honour to be invited to address you.
[ترجمه گوگل]من افتخار بزرگی می دانم که از شما دعوت شده ام
[ترجمه ترگمان]من افتخار می کنم که از شما دعوت کنم که به شما معرفی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They deem me mad because I will not sell my days for gold; and I deem them mad because they think my days have a price. Kahlil Gibran
[ترجمه گوگل]آنها مرا دیوانه می دانند زیرا روزهایم را به طلا نمی فروشم و من آنها را دیوانه می دانم زیرا فکر می کنند روزهای من بهایی دارند خلیل جبران
[ترجمه ترگمان]مرا عصبانی می کنند، چون من days را برای طلا نمی فروشم؛ و آن ها را دیوانه می دانم چون فکر می کنند که روزه ای من قیمتی دارد \" Kahlil Gibran \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It takes into consideration those factors which we deem relevant, and relates their significances.
[ترجمه گوگل]آن عواملی را که ما مرتبط می‌دانیم در نظر می‌گیرد و اهمیت آنها را مرتبط می‌کند
[ترجمه ترگمان]این امر عواملی را در نظر می گیرد که ما آن ها را مرتبط و مرتبط می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The issues the Republicans deem worthy of constitutional protection are a motley lot of special-interest pleadings.
[ترجمه گوگل]مسائلی که جمهوری‌خواهان آن را شایسته حمایت قانون اساسی می‌دانند، انبوهی از درخواست‌های دارای منافع خاص هستند
[ترجمه ترگمان]مسائلی که جمهوری خواهان در نظر می گیرند ارزش حمایت قانون اساسی را دارند، یک عالمه motley خاص هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If at second glance you deem him a dud, you can slip back into anonymity and leave him to the barflies.
[ترجمه گوگل]اگر در نگاه دوم شما او را یک فرد احمق بدانید، می توانید به گمنامی بازگردید و او را به بارفلی ها بسپارید
[ترجمه ترگمان]اگر نگاه دوم او را خراب کنی، می توانی به گمنامی برگردی و او را در بار barflies بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mission will be canceled if officials deem that the risks are too great.
[ترجمه گوگل]در صورتی که مقامات تشخیص دهند که خطرات بسیار زیاد است، این ماموریت لغو خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر مسئولان فکر کنند که این خطرات بسیار عالی هستند، این ماموریت لغو خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rather its provisions will deem the transfer to be treated as if it took place on an earlier specified date.
[ترجمه گوگل]در عوض، مفاد آن انتقال را طوری تلقی می‌کند که گویی در تاریخ مشخص شده قبلی انجام شده است
[ترجمه ترگمان]در عوض، مفاد آن در نظر گرفته می شود که این انتقال باید طوری رفتار شود که در تاریخ مشخص قبلی انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Quite, the others scoffed, but that did not deem it holy.
[ترجمه گوگل]خیلی، بقیه مسخره کردند، اما آن را مقدس نمی دانستند
[ترجمه ترگمان]دیگران با تمسخر گفته بودند: کام لا، اما این موضوع را مقدس ندانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

پنداشتن (فعل)
take, count, assume, suppose, deem, fancy, imagine, conceive

عقیده داشتن (فعل)
reckon, presume, deem, believe, opine, have an opinion, think

خیال کردن (فعل)
reckon, suppose, deem, guess, think

انگلیسی به انگلیسی

• suppose, believe, estimate
if you deem something to be the case, you consider that it is the case; a formal word.

پیشنهاد کاربران

شمردن، شماردن، شمرده شدن، به شمار اوردن، به شمار امدن
نمونه:
. She is deemed to be the best Iranian athlete
او بهترین ورزشکار ایرانی شمرده می شود.
او بهترین ورزشکار ایرانی به شمار می اید.
با حکم قضایی فیصله دادن _فتوی دادن_فرض کردن _مسلم دانستن
محسوب شدن
به حساب آمدن
قلمداد شدن
to consider or judge something in a particular way
در نظر گرفتن یا قضاوت کردن چیزی به شیوه ای خاص
در نظر گرفتن . تشخیص دادن
To think - to Find
To consider
To suppose

پنداشتن، قلمداد کردن، بر این باور هستند. . . consider as
If something is deemed to have a particular quality or to do a particular thing, it is considered to have that quality or do that thing
He says he would support the idea of force if the U. N deened it.
انگاشتن
تلقی کردن؛ پنداشتن؛ تصور کردن
For one word a man is deemed to be wise or to be foolish
با یک حرف انسان را عاقل یا جاهل تلقی میکنند
تصور کردن
فرض کردن، پنداشتن، قلمداد کردن، در نظرگرفتن
قضاوت کردن
معین کردن
مشخص کردن
قلمداد کردن، دانستن
تلقی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس