decrepitude

/dɪˈkrepɪtjuːd//dɪˈkrepɪtjuːd/

معنی: شکستگی، حالت ضعف و ناتوانی، فرتوتی
معانی دیگر: نزاری، پیرانسالی، زهوار دررفتگی (رجوع شود به: decrepit)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a weakened, feeble, or dilapidated condition, esp. owing to long use or old age.
متضاد: vigor

جمله های نمونه

1. The building had a general air of decrepitude and neglect.
[ترجمه گوگل]ساختمان یک هوای کلی از فرسودگی و بی توجهی داشت
[ترجمه ترگمان]ساختمان، حالت کلی شکستگی و بی اعتنایی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hang a shirt on decrepitude and nothing whatsoever in the world changed.
[ترجمه گوگل]یک پیراهن را به فقر بیاویز و هیچ چیز در دنیا تغییر نکرده است
[ترجمه ترگمان]یه تی شرت روی decrepitude و هیچ چیز دیگه ای تو دنیا عوض نمیشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It can decelerate decrepitude, brighten skin, fade mark and make skin white, tender and healthy.
[ترجمه گوگل]این می تواند فرسودگی را کاهش دهد، پوست را روشن کند، علائم را محو کند و پوست را سفید، لطیف و سالم کند
[ترجمه ترگمان]آن می تواند ضعیف و ضعیف باشد، پوست روشن کند، علامت گذاری کند و پوست سفید، ترد و سالم بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The problem of earliness with decrepitude has worse effect on the yield in the short-season cotton in our country.
[ترجمه گوگل]مشکل زودرس بودن با فرسودگی تاثیر بدتری بر عملکرد پنبه فصل کوتاه در کشور ما دارد
[ترجمه ترگمان]مشکل earliness با decrepitude، اثر worse بر بازده پنبه در فصل کوتاه در کشور ما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If decrepitude is driven by an overactive immune system, then it is treatable.
[ترجمه گوگل]اگر ضعف ناشی از یک سیستم ایمنی بیش فعال باشد، قابل درمان است
[ترجمه ترگمان]اگر decrepitude توسط یک سیستم ایمنی بیش فعال هدایت شود، آن قابل درمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The photosynthetic rate descend gradually because of the decrepitude of the leaf.
[ترجمه گوگل]سرعت فتوسنتز به دلیل پوسیدگی برگ به تدریج کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]به خاطر شکستگی برگ به تدریج کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Be - cause man hastens decrepitude and decay by holding the thought of old age always before him.
[ترجمه گوگل]زیرا که انسان با نگه داشتن فکر پیری همواره به زوال و زوال شتاب می بخشد
[ترجمه ترگمان]با این که فکر پیری را همیشه در پیش دارد، decrepitude و پوسیدگی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The face decrepitude is because descensus of facial soft tissue.
[ترجمه گوگل]پوسیدگی صورت به دلیل نزول بافت نرم صورت است
[ترجمه ترگمان]شکستگی صورت به خاطر بافت نرم صورت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But must be a body of son, otherwise double ly decrepitude.
[ترجمه گوگل]اما باید بدن پسر باشد، در غیر این صورت تهیدستی مضاعف است
[ترجمه ترگمان]اما باید یک بدن پسر باشد، در غیر این صورت هم شکستگی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A ladies' man given to vigorous wall-shaking, the writer turns a blind eye to the hotel's decrepitude even as he keeps its female guests fixed in his sights.
[ترجمه گوگل]مردی زنانه که به شدت دیوار تکان می‌خورد، نویسنده چشمش را بر فرسودگی هتل می‌بندد، حتی در حالی که مهمانان زن آن را در چشم‌هایش نگه می‌دارد
[ترجمه ترگمان]یکی از خانم هایی که به دیوار قوی دیوار تکیه داده بودند - می لرزید، نویسنده چشم نابینا را به شکستگی هتل تبدیل می کند، حتی وقتی که میهمانان خود را جلوی دید او ثابت نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Staying youth can be likened to climbing steep hill, while negligence will lead to decrepitude overnight.
[ترجمه گوگل]جوان ماندن را می توان به بالا رفتن از تپه های شیب دار تشبیه کرد، در حالی که سهل انگاری یک شبه منجر به فرسودگی می شود
[ترجمه ترگمان]جوان ماندن را می توان به بالا رفتن از تپه پرشیب تشبیه کرد، در حالی که سهل انگاری در طول یک شب منجر به decrepitude خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Contain the essence, SOD of abundant grape, mighty anti - oxygenation defer decrepitude.
[ترجمه گوگل]حاوی اسانس، SOD انگور فراوان، ضد اکسیژن قوی، کسری را به تعویق می اندازد
[ترجمه ترگمان]از روی اساس، sod از انگور و انگور فراوان، بنیه قوی anti را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Traditional Chinese Medicine has abundant clinical experience and form theoretical system to postpone decrepitude, it emphasize that spleen is the root of after-birth and the source of qi and blood.
[ترجمه گوگل]طب سنتی چینی تجربه بالینی فراوانی دارد و سیستم نظری شکلی برای به تعویق انداختن فرسودگی دارد، تاکید می کند که طحال ریشه پس از تولد و منبع چی و خون است
[ترجمه ترگمان]پزشکی سنتی چین تجربه بالینی فراوانی دارد و سیستم نظری را برای به تعویق انداختن decrepitude تجربه می کند، و تاکید می کند که طحال، ریشه بعد از تولد و منبع of و خون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Effects of Aerobic Interval Exercises with Light Intensity on Anti oxidation and Anti decrepitude.
[ترجمه گوگل]تأثیر تمرینات تناوبی هوازی با شدت نور بر ضد اکسیداسیون و ضد فرسودگی
[ترجمه ترگمان]نتایج تمرین های فواصل زمانی با شدت نور بر روی اکسیداسیون ضد oxidation و ضد decrepitude
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکستگی (اسم)
fracture, break, fraction, decrepitude, nick

حالت ضعف و ناتوانی (اسم)
decrepitude

فرتوتی (اسم)
infirmity, decrepitude

انگلیسی به انگلیسی

• feebleness, frailness, infirmness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : decrepitude
✅️ صفت ( adjective ) : decrepit
✅️ قید ( adverb ) : _
the fact of being in very bad condition because of being old, or not having been cared for, or having been used a lot
فرسودگی، حالت ضعف و ناتوانی، فرتوتی، شکستگی
Her mother was in the final stages of senile decrepitude
...
[مشاهده متن کامل]

That strength is testimony to Kara - Murza’s character, but it is also a function of the advanced decrepitude of the Putin regime

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/decrepitude?q=decrepitude
( در مورد ساختمانها یا بناها ) : فرسودگی

بپرس