اسم ( noun )
• : تعریف: an official and authoritative order or decision, esp. by a ruler or government.
• مترادف: edict, fiat
• مشابه: command, dictate, dictum, judgment, mandate, order, ordinance, proclamation, rescript, ruling, ukase
• مترادف: edict, fiat
• مشابه: command, dictate, dictum, judgment, mandate, order, ordinance, proclamation, rescript, ruling, ukase
- He and all of his followers were banished by the king's decree.
[ترجمه داوود شفیعی] او و تمام پیروانش توسط فرمان پادشاه تبعید شدند.|
[ترجمه گوگل] او و همه پیروانش به فرمان شاه تبعید شدند[ترجمه ترگمان] او و همه افرادش توسط فرمان پادشاه تبعید شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decrees, decreeing, decreed
حالات: decrees, decreeing, decreed
• : تعریف: to order, decide, or ordain officially and authoritatively.
• مترادف: ordain
• مشابه: adjudge, call, dictate, order, proclaim, promulgate, will
• مترادف: ordain
• مشابه: adjudge, call, dictate, order, proclaim, promulgate, will
- The government decreed a temporary ban on shrimp fishing.
[ترجمه داوود شفیعی] دولت یک حکم برای منع موقت صید میگو صادر کرد.|
[ترجمه گوگل] دولت حکم ممنوعیت موقت صید میگو را صادر کرد[ترجمه ترگمان] دولت حکم ممنوعیت موقت ماهیگیری میگو را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The king decreed that his daughter should inherit the throne after his death.
[ترجمه داوود شفیعی] پادشاه حکمی صادر کرد که دخترش باید بعد از مرگ او سلطنت را به ارث ببرد.|
[ترجمه گوگل] پادشاه دستور داد که دخترش پس از مرگ او تاج و تخت را به ارث ببرد[ترجمه ترگمان] پادشاه فرمان داد که دخترش پس از مرگش تاج و تخت را به ارث ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ruler decreed that this day be celebrated with a feast.
[ترجمه گوگل] حاکم فرمان داد که این روز را با جشن جشن بگیرند
[ترجمه ترگمان] حاکم دستور داد که این روز جشن را جشن بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حاکم دستور داد که این روز جشن را جشن بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to pronounce or put forth a decree.
• مترادف: ordain
• مشابه: command, dictate, prescribe
• مترادف: ordain
• مشابه: command, dictate, prescribe