decompress

/ˌdiːkəmˈpres//ˌdiːkəmˈpres/

معنی: خرد ساختن، ناهمفشرده کردن، از فشار هوا کاستن
معانی دیگر: (فضانورد یا غواص و غیره را به کمک ابزار ویژه از خطر هوای فشرده رهانیدن) فشار زدایی کردن، (فشار را از بین بردن) وافشردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decompresses, decompressing, decompressed
(1) تعریف: to reduce pressure or compression on.

(2) تعریف: gradually to return (a person such as a diver who has been under compression) to normal air pressure.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: decompressive (adj.)
• : تعریف: to become decompressed.

جمله های نمونه

1. I went to Hawaii for a week to decompress.
[ترجمه گوگل]من یک هفته برای رفع فشار به هاوایی رفتم
[ترجمه ترگمان]من برای یه هفته رفتم هاوایی تا دوباره جمع و جور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Most Macintosh computers can decompress files automatically.
[ترجمه گوگل]اکثر کامپیوترهای مکینتاش می توانند فایل ها را بطور خودکار از حالت فشرده خارج کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب کامپیوترهای مکینتاش می توانند به طور خودکار فایل ها را ذخیره کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. After you download a compressed file, you must decompress it to get it to work.
[ترجمه anonymuos] بعد از اینکه پرونده فشرده رو دانلود کردی، باید از حالت فشرده خارجش کنی تا جواب بده
|
[ترجمه گوگل]پس از دانلود یک فایل فشرده، باید آن را از حالت فشرده خارج کنید تا کار کند
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه پرونده فشرده رو دانلود کردی، باید فشار بیاری تا جواب بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fire caused the plane's cabin to decompress.
[ترجمه گوگل]این آتش سوزی باعث از بین رفتن فشار کابین هواپیما شد
[ترجمه ترگمان]آتش کابین هواپیما را روشن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Before you can decompress it you need the right program to do the job.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانید آن را از حالت فشرده خارج کنید، به برنامه مناسب برای انجام کار نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانید تشخیص دهید که برای انجام این کار به برنامه مناسب نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Decompress all compressed NTFS files on a drive in single operation. Optimize system performance.
[ترجمه گوگل]تمام فایل های فشرده NTFS روی یک درایو را در یک عملیات از حالت فشرده خارج کنید بهینه سازی عملکرد سیستم
[ترجمه ترگمان]همه فایل های NTFS فشرده را بر روی دیسک گردان در یک عملیات واحد تنظیم کنید عملکرد سیستم Optimize
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The TUP system will slowly decompress the rescues as well as provide a place to undertake initial cleansing and medical triage.
[ترجمه گوگل]سیستم TUP به آرامی نیروهای نجات را از حالت فشرده خارج می کند و همچنین مکانی را برای انجام پاکسازی اولیه و تریاژ پزشکی فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]سیستم TUP به کندی عملیات نجات و همچنین فراهم کردن محلی برای انجام عملیات پاک سازی اولیه و پزشکی را به کندی اجرا خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Could not decompress data for % you do not have compressor % 2 installed.
[ترجمه گوگل]نمی توان داده ها را برای % از حالت فشرده خارج کرد، شما کمپرسور % 2 را نصب نکرده اید
[ترجمه ترگمان]بازیابی داده ها برای % s ممکن نیست کمپرسور % ۲ نصب شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. JPEG tutorial, Include video compress decompress and some other video process method.
[ترجمه گوگل]آموزش JPEG، شامل فشرده سازی فشرده سازی ویدئو و برخی روش های پردازش ویدیوی دیگر
[ترجمه ترگمان]برنامه آموزشی JPEG، compress video decompress و برخی از روش های پردازش ویدیو دیگر را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Conclusion Surgical treatment may fully decompress the medulla oblongata and cervical cord effectively ameliorate clinical symptoms, and is significantly effective in treatment of syringomyelia.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری درمان جراحی ممکن است به طور کامل بصل النخاع و طناب گردنی را به طور موثری علائم بالینی را کاهش دهد و به طور قابل توجهی در درمان سیرنگومیلیا موثر است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری درمان جراحی ممکن است به طور کامل the medulla و cervical را بطور موثر درمان کند و به طور موثر در درمان of موثر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unable to compress or decompress FAT volumes.
[ترجمه گوگل]نمی توان حجم های FAT را فشرده یا از حالت فشرده خارج کرد
[ترجمه ترگمان]فشرده کردن یا decompress جلدهای FAT ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Try to decompress the first file by calling unzip with the guessed password.
[ترجمه گوگل]سعی کنید فایل اول را با فراخوانی unzip با رمز عبور حدس زده از حالت فشرده خارج کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید با فراخوانی unzip با گذرواژه درست، اولین فایل را وارد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusion Transfrontal craniotomy for decompression of optic nerve is the only way to completely decompress the optic nerve.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری کرانیوتومی ترانس‌فرونتال برای رفع فشار عصب بینایی تنها راه برای رفع فشار کامل عصب بینایی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری Transfrontal craniotomy برای برداشت فشار از عصب بینایی تنها راه برای کنترل کامل عصب بینایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective:To observe the effects of BAK in anterior decompress and the cervical inter-body fusion.
[ترجمه گوگل]هدف: مشاهده اثرات BAK در رفع فشار قدامی و همجوشی بین بدنی دهانه رحم
[ترجمه ترگمان]هدف: برای مشاهده اثرات of در decompress قدامی و ترکیب درون بدن رحم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. BACKGROUND: Craniocervical posterior fusion can decompress the spinal cord and obtain the early stability for the instability occipitocervical fusion.
[ترجمه گوگل]پس زمینه: همجوشی خلفی کرانیوسرویکال می تواند طناب نخاعی را از حالت فشرده خارج کرده و ثبات اولیه را برای همجوشی پس سری ناپایداری به دست آورد
[ترجمه ترگمان]پیش زمینه: ترکیب خلفی می تواند طناب نخاعی را مهار کرده و پایداری اولیه را برای ترکیب occipitocervical به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

ناهمفشرده کردن (فعل)
decompress

از فشار هوا کاستن (فعل)
decompress

تخصصی

[عمران و معماری] فشاربرداری
[کامپیوتر] استخراج کردن ؛ از فشردگی خارج کردن

انگلیسی به انگلیسی

• lessen pressure; expand a compressed file (computers)

پیشنهاد کاربران

مثال؛
“I need some time alone to decompress after a busy day. ”
In a conversation about self - care, someone might say, “Taking a long walk in nature can be a great way to decompress. ”
A friend might suggest, “Let’s decompress by watching a funny movie and having a good laugh. ”
کاهش تنش و استرس
فشار را از روی چیزی برداشتن
آرام و ریلکس شدن
رفع فشرده سازی

بپرس