decomposition

/ˌdikəmpoˈzɪʃn̩//ˌdiːkɒmpəˈzɪʃn̩/

معنی: تجزیه
معانی دیگر: تجزیه

جمله های نمونه

1. The corpse was in an advanced stage of decomposition.
[ترجمه گوگل]جسد در مرحله پیشرفته تجزیه بود
[ترجمه ترگمان]جنازه در مرحله پیشرفته تجزیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A farmyard midden may become waterlogged, its decomposition anaerobic, and substances may be leached out by rain.
[ترجمه گوگل]یک حیاط مزرعه ممکن است غرقاب شود، تجزیه آن غیرهوازی است و مواد ممکن است در اثر باران شسته شوند
[ترجمه ترگمان]ممکن است زمین های صحرایی در حال آب شدن باشد، تجزیه بی هوازی و مواد ممکن است با باران رفع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I would appreciate some detailed information on decomposition and the time involved in order to help me answer the question.
[ترجمه گوگل]من قدردان اطلاعات دقیقی در مورد تجزیه و زمان لازم هستم تا به من در پاسخ به سوال کمک کند
[ترجمه ترگمان]من از اطلاعات مفصل در مورد تجزیه و زمان درگیر در جهت کمک به من در پاسخ به این سوال قدردانی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To establish the uniqueness of this decomposition we proceed as follows.
[ترجمه گوگل]برای مشخص کردن منحصر به فرد بودن این تجزیه به شرح زیر عمل می کنیم
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یگانگی این تجزیه به شرح زیر ادامه می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Clark said the assumption that decomposition creates high levels of alcohol is controversial among pathologists.
[ترجمه گوگل]کلارک گفت این فرض که تجزیه سطوح بالایی از الکل ایجاد می کند، در میان آسیب شناسان بحث برانگیز است
[ترجمه ترگمان]کلارک گفت که این فرض که تجزیه باعث ایجاد سطح بالایی از الکل می شود در بین پاتولوژیست ها بحث برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By then the influence of anaerobic decomposition and poisonous gases will have become obvious.
[ترجمه گوگل]تا آن زمان تأثیر تجزیه بی هوازی و گازهای سمی آشکار خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تا آن زمان تاثیر تجزیه غیر هوازی و گازهای سمی آشکار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Decomposition is accelerated with the ComposTool, which is like a steel walking stick with two paddles on the end.
[ترجمه گوگل]تجزیه با ComposTool تسریع می شود که مانند یک چوب فولادی با دو پارو در انتهای آن است
[ترجمه ترگمان]تجزیه با the تسریع می شود، که مانند یک چوب راه رفتن فولادی با دو پارو در انتهای آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To me it held overtones of rot and decomposition, perhaps imaginary because of my worries about the condition of the raft.
[ترجمه گوگل]برای من رنگ‌هایی از پوسیدگی و تجزیه داشت، شاید به دلیل نگرانی‌هایم در مورد وضعیت قایق خیالی بود
[ترجمه ترگمان]به نظر من این تجزیه و تجزیه و تجزیه و تجزیه و تجزیه بود، شاید به خاطر نگرانی من در مورد شرایط قایق خیالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The natural decomposition process which occurs in landfills also produces large quantities of methane and thereby presents a significant explosion hazard.
[ترجمه گوگل]فرآیند تجزیه طبیعی که در محل های دفن زباله رخ می دهد نیز مقادیر زیادی متان تولید می کند و در نتیجه خطر انفجار قابل توجهی را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]فرآیند تجزیه طبیعی که در محل های دفن زباله اتفاق می افتد مقادیر زیادی متان تولید می کند و در نتیجه خطر انفجار قابل توجهی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This decomposition, called aerobic, does not occur when the substrate medium is air-tight.
[ترجمه گوگل]این تجزیه که هوازی نامیده می شود، زمانی که محیط بستر هوا بند باشد، رخ نمی دهد
[ترجمه ترگمان]این تجزیه به نام هوازی زمانی رخ نمی دهد که محیط بس تر به حالت هوا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The body had been unrecognizable, because decomposition was so far advanced.
[ترجمه گوگل]جسد غیرقابل تشخیص بود، زیرا تجزیه بسیار پیشرفته بود
[ترجمه ترگمان]جسد هنوز قابل تشخیص نبود، زیرا تجزیه تحلیل رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Analysis of the data indicates that the decomposition rate of carbon dioxide hydrate is proportional to the fugacity difference at the equilibrium state pressure and the decomposition pressure.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل داده ها نشان می دهد که سرعت تجزیه هیدرات دی اکسید کربن با اختلاف فوگاسیته در فشار حالت تعادل و فشار تجزیه متناسب است
[ترجمه ترگمان]تحلیل داده ها نشان می دهد که میزان تجزیه هیدرات کربن دی اکسید با اختلاف دما در فشار حالت تعادل و فشار تجزیه متناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The decomposition and transformation of the retained austenite in bainite differ from that in martensite.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تبدیل آستنیت حفظ شده در بینیت با مارتنزیت متفاوت است
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تبدیل of های حفظ شده در bainite با این تفاوت در martensite متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It forms the backbone of an important result in algebra, known as the Cycle Decomposition Theorem for Modules.
[ترجمه گوگل]ستون فقرات یک نتیجه مهم در جبر را تشکیل می دهد که به عنوان قضیه تجزیه چرخه برای ماژول ها شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]این شکل ستون فقرات یک نتیجه مهم در جبر را تشکیل می دهد، که به عنوان قضیه تجزیه چرخه برای ماژول ها شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

تخصصی

[شیمی] تجزیه
[سینما] تجزیه
[عمران و معماری] تجزیه - پوسیدگی
[برق و الکترونیک] تجزیه
[زمین شناسی] انحلال، تجزیه، فساد، تلاشی
[نساجی] تجزیه - تفکیک - انحلال - فساد - تلاشی
[ریاضیات] تجزیه
[خاک شناسی] تجزیه
[پلیمر] تجزیه
[آمار] تجزیه
[آب و خاک] تجزیه

انگلیسی به انگلیسی

• disintegration; decay, rot
decomposition is the process of rotting that takes place when living matter dies and changes chemically.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: The process of decay or rotting, especially in organic matter 💀
🔍 مترادف: Decay
✅ مثال: The decomposition of the leaves created rich soil.
به معنای تجزیه و فروپاشی است و با لغت disintegeration مترادف است.
1. تجزیه . واپاشی. تلاشی 3. گندیدگی. فساد. پوسیدگی. خرابی
مثال:
the decomposition of organic material
تجزیة مادة آلی
decomposition ( شیمی )
واژه مصوب: تجزیه 1
تعریف: واکنشی که در آن از یک واکنش‏دهنده دو یا چند فراورده پدید آید
فاخیدن.
گِپارِهیدَن/گِپارِستَن = گ ( پیشونده نشان دَهنده یِ جداشدن که در کارواژگانِ "گداختن" "گریختن" می شود دید.
پارِهیدن = پاره پاره شدن. تکه تکه شدن.
گپارهیدن می شود گپارستن؛ مانند خواهیدن که می شود خواستن.
...
[مشاهده متن کامل]

گپارهیدن/گپارستن/گپارست شدن/گپارهش شدن = تجزیه شدن
گپارهنده/گپارشگر/گپارگر/گپارستار = تجزیه شونده
گپارسته/گپارهیده = تجزیه شده
گپارهاندن = باعثِ تجزیه شدن.
گپارهاننده/گپارهانشگر/گپارهانگر/ = تجزیه کننده
. . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

پوسیدگی، تلاشی، تجزیە، انحلال، واهشتگی، فساد، انصراف، تعفن،
حذف پیکر بندی
حذف ترکیب بندی
جداسازی ترکیب
از بین بردن
نابود کردن
جدا کردن

بپرس