معنی: تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردنمعانی دیگر: تجزیه شدن یا کردن، واهشتن، واپاشیدن، متلاشی کردن یا شدن، وارفتن، وانهادن، پوسیدن، گندیدن
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: decomposes, decomposing, decomposed
• (1)تعریف: to break down (a substance) into simpler compounds or component elements. • مترادف: disintegrate • متضاد: compound • مشابه: degrade, dissolve, divide, fractionate, separate
• (2)تعریف: to cause to decay; rot. • مترادف: decay, putrefy, rot, spoil • مشابه: addle, corrupt, deteriorate, molder, sour, turn
فعل ناگذر ( intransitive verb )مشتقات: decomposable (adj.), decomposition (n.)
1. Most animals decompose very quickly after death.
[ترجمه گوگل]اکثر حیوانات پس از مرگ خیلی سریع تجزیه می شوند [ترجمه ترگمان]بیشتر حیوانات بعد از مرگ خیلی سریع تجزیه می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The tomato began to decompose after half a day in the sun.
[ترجمه امیرحسین] گوجه بعد از نصف روز در آفتاب ( ماندن ) ، شروع به تجزیه شدن کرد.
|
[ترجمه گوگل]گوجه فرنگی بعد از نیم روز زیر نور خورشید شروع به تجزیه شدن کرد [ترجمه ترگمان]بعد از نصف روز خورشید، گوجه شروع به تجزیه شدن کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. As the waste materials decompose, they produce methane gas.
[ترجمه گوگل]با تجزیه مواد زائد، گاز متان تولید می کنند [ترجمه ترگمان]وقتی مواد زاید تجزیه می شوند، گاز متان تولید می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Microbes decompose organic waste into a mixture of methane and carbon dioxide.
[ترجمه گوگل]میکروب ها زباله های آلی را به مخلوطی از متان و دی اکسید کربن تجزیه می کنند [ترجمه ترگمان]microbes ضایعات ارگانیک را به مخلوطی از متان و دی اکسید کربن تجزیه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The fertiliser releases nutrients gradually as bacteria decompose it.
[ترجمه محسن اعظمی] با تجزیه کود شیمیایی توسط باکتری مواد حاصلخیز آن رها می گردد .
|
[ترجمه گوگل]کود به تدریج مواد مغذی را آزاد می کند زیرا باکتری ها آن را تجزیه می کنند [ترجمه ترگمان]کود شیمیایی به تدریج مواد غذایی را رها می کند و باکتری ها تجزیه می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A dead fish in the aquarium will decompose rapidly, fouling the water badly.
[ترجمه گوگل]ماهی مرده در آکواریوم به سرعت تجزیه می شود و آب را به شدت آلوده می کند [ترجمه ترگمان]یک ماهی مرده در آکواریوم به سرعت تجزیه می شود و آب را بد می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In this way, semantic markers decompose the meanings of words into more primitive elements.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، نشانگرهای معنایی، معانی کلمات را به عناصر ابتدایی تر تجزیه می کنند [ترجمه ترگمان]به این طریق، مارکرهای معنایی، معنای کلمات را به عناصر اولیه more تجزیه می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is possible to decompose the current market price P into accrued interest and principal using the formula.
[ترجمه گوگل]با استفاده از فرمول می توان قیمت فعلی بازار P را به سود و اصل تعهدی تجزیه کرد [ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که قیمت بازار فعلی P به سود متعلقه و با استفاده از فرمول کسر شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Fish feces fall into the sand and decompose into mineral substances.
[ترجمه گوگل]مدفوع ماهی در ماسه می ریزد و به مواد معدنی تجزیه می شود [ترجمه ترگمان]مدفوع ماهی به ماسه می افتد و به مواد معدنی تجزیه می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. As the flooded forests decompose, insoluble mercury in the soil and vegetation turns into soluble methyl mercury.
[ترجمه گوگل]با تجزیه جنگل های سیل زده، جیوه نامحلول در خاک و پوشش گیاهی به متیل جیوه محلول تبدیل می شود [ترجمه ترگمان]همانطور که جنگل های سیل زده تجزیه می شوند، جیوه غیرقابل حل در خاک و گیاهان به متیل جیوه قابل حل تبدیل می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Termites are necessary to decompose old woody vegetation, but they were fond of eating the sealant around the windows.
[ترجمه گوگل]موریانه ها برای تجزیه گیاهان چوبی قدیمی ضروری هستند، اما آنها به خوردن درزگیر اطراف پنجره ها علاقه داشتند [ترجمه ترگمان]گیاهان دارویی برای تجزیه و necessary گیاهان قدیمی لازم است، اما آن ها به خوردن the اطراف پنجره ها علاقه داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In order to decompose, all vegetable matter needs supplies of nitrogen.
[ترجمه گوگل]به منظور تجزیه، تمام مواد گیاهی نیاز به منابع نیتروژن دارند [ترجمه ترگمان]برای تجزیه، تمام مواد گیاهی به تامین نیتروژن نیاز دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Salt does not break down or decompose in the pond - it is diluted by partial water changes.
[ترجمه گوگل]نمک در حوضچه تجزیه نمی شود یا تجزیه نمی شود - با تغییرات جزئی آب رقیق می شود [ترجمه ترگمان]نمک در تالاب تجزیه و تجزیه نمی شود - بلکه با تغییرات جزیی آب رقیق شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It would decompose and could cause the pool liner to sag.
[ترجمه گوگل]تجزیه می شود و می تواند باعث افتادگی آستر استخر شود [ترجمه ترگمان]تجزیه می شد و می توانست باعث می شد که کشتی اقیانوس پیما از بین برود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Diapers don't decompose in landfills.
[ترجمه گوگل]پوشک در محل های دفن زباله تجزیه نمی شود [ترجمه ترگمان] پوشکش توی محل دفن زباله حل نمیشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[شیمی] 1- تجزیه شدن یا کردن، واهشتن، واپاشیدن، متلاشی کردن یا شدن، وارفتن، وانهادن 2- پوسیدن، گندیدن [عمران و معماری] تجزیه شدن [نساجی] تجزیه کردن [ریاضیات] واهمنهشتن، وانهادن، تجزیه شدن، تجزیه کردن، تبدیل کردن [پلیمر] تجزیه کردن، تجزیه شدن
انگلیسی به انگلیسی
• separate into simpler compounds, disintegrate; rot, decay when something that has died decomposes, it changes chemically and begins to rot.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم pos 📌 این ریشه، معادل "put" یا "place" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "put" یا "place" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 superimpose: to put or place one thing on top of another 🔘 transpose: to put or place things in the opposite order 🔘 interpose: to place or put something between two things 🔘 predispose: to put or place someone in a position to be inclined toward something 🔘 propose: to put forward an idea or plan for consideration 🔘 disposed: Inclined or put in a certain state of mind. 🔘 composure: a calm state achieved by putting yourself in control of your emotions. 🔘 compose: to put or place together in a whole 🔘 composed: being calm and put together, showing control over emotions. 🔘 decompose: to break something down into its constituent parts 🔘 depose: to forcefully put someone out of a position or office 🔘 discomposed: put in a state of agitation or disturbance 🔘 discomposure: a state of having lost composure or self - control 🔘 disposal: the act of putting something where it is needed or used 🔘 dispose: to put or place something where it is intended to go 🔘 expose: to put or place something in a position where it is revealed 🔘 exposure: the state of being put in an open or vulnerable position 🔘 impose: to put a demand or requirement on someone 🔘 imposing: having a presence that puts a strong impression on others. 🔘 indispose: to put someone in a state of reluctance or illness 🔘 indisposed: being in a state where you are not able to perform due to illness or unwillingness 🔘 juxtapose: to place things side by side for comparison 🔘 oppose: to put or place yourself against something or someone 🔘 predispose: to put or place someone in a position to be likely to experience something 🔘 presuppose: to place an assumption beforehand 🔘 proposal: a plan or idea put forward for consideration 🔘 superimposed: being placed on top of something else, often in a layered manner. 🔘 suppose: to place or put forward an idea as possible or assumed 🔘 supposedly: according to what is believed or assumed
توجه کنید ترجمه ی تجزیه شدن فقط به مواد ارگانیک اشاره می کند ( مثل میوه و اجساد! ) یعنی شما برای پلاستیک و مواد شیمیایی نمی توانید این رو بکار ببرید
1. تجزیه کردن 2. تجزیه شدن. واپاشیدن. متلاشی شدن 3. فاسد شدن. گندیدن. خراب شدن. پوسیدن 4. فاسد کردن. گنداندن مثال: the chemical prevents corpses decomposing این ماده شیمیایی از فاسد شدن و گندیدن لاشه ها جلوگیری می کند. ... [مشاهده متن کامل]
some minerals decompose rapidly بعضی مواد معدنی به سرعت متلاشی می شوند. decompose words into simpler elements لغات را به عناصر ساده تر تجزیه کن.
Biodegrade تجزیه شدن
تجزیه شدن , متلاشی شدن – They found a decomposed corpse – Most animals decompose very quickly after death – His decomposed body was found many weeks later
تجزیه شدن متلاشی شدن تخریب شدن Decay Rot Fall apart