حذف موارد غیرضروری یا نامرتب از یک فضا برای ایجاد محیطی تمیز تر و سازمان یافته تر .
همچنین می توان از این اصطلاح به صورت استعاری برای توصیف ساده سازی زندگی با حذف موارد اضافی استفاده کرد.
مترادف: Organize, simplify, tidy up.
... [مشاهده متن کامل]
مثال؛
"He decided to declutter his garage and found items he hadn't used in years. "
"Decluttering her mind helped her focus on the tasks that truly mattered. "
"The workshop taught participants how to declutter their homes effectively. "
همچنین می توان از این اصطلاح به صورت استعاری برای توصیف ساده سازی زندگی با حذف موارد اضافی استفاده کرد.
مترادف: Organize, simplify, tidy up.
... [مشاهده متن کامل]
مثال؛
اضافه زدایی، شلخته زدایی
پاکسازی، مرتب کردن ( رد کردن وسایل و لباس های زیادی )
از بین بردن به هم ریختگی از یک اتاق، یک منطقه و غیره
مثال: Got more time? Declutter your closets
منبع:
هرس کردن باغ یا فضای سبز
مرتب کردن جایی با حذف چیزهایی که به آن ها نیاز نداریم
مرتب کردن یک مکان با جابه جا کردن وسایلی که آن ها را نمی خواهیم و یا به آن ها نیاز نداریم.
خانه تکانی کردن
خانه تکانی کردن
پاکسازی و مرتب کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)