فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: declines, declining, declined
حالات: declines, declining, declined
• (1) تعریف: to refuse (to do or to give something).
• مترادف: refuse
• مشابه: deny
• مترادف: refuse
• مشابه: deny
- The mayor declined to be interviewed.
[ترجمه بوالحسنی] شهردار مصاحبه را نپذیرفت|
[ترجمه احمد] شهردار از اینکه با وی مصاحبه ای شود امتناع کرد.|
[ترجمه گوگل] شهردار حاضر به مصاحبه نشد[ترجمه ترگمان] شهردار از مصاحبه با وی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The candidate declined to predict the outcome of the election.
[ترجمه گوگل] این نامزد از پیش بینی نتیجه انتخابات خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] این نامزد از پیش بینی نتیجه انتخابات امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نامزد از پیش بینی نتیجه انتخابات امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reporters asked the actress about the incident, but she declined comment.
[ترجمه بوالحسنی] خبرنگاران درباره این اتفاق از بازیگر خانم پرسیدند اما ایشان از نظر دادن امتناع کرد|
[ترجمه گوگل] خبرنگاران از بازیگر زن درباره این حادثه پرسیدند، اما او از اظهار نظر خودداری کرد[ترجمه ترگمان] خبرنگاران از هنرپیشه در مورد این حادثه سوال کردند، اما او اظهار نظر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to politely refuse (a thing).
• مترادف: refuse, reject
• متضاد: accept
• مشابه: deny, rebuff
• مترادف: refuse, reject
• متضاد: accept
• مشابه: deny, rebuff
- I'm sorry, but I'll have to decline your offer.
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما باید پیشنهاد شما را رد کنم
[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما باید پیشنهادت رو رد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما باید پیشنهادت رو رد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were busy and had to decline the invitation.
[ترجمه گوگل] ما مشغول بودیم و مجبور شدیم دعوت را رد کنیم
[ترجمه ترگمان] ما گرفتار بودیم و مجبور بودیم که دعوت نامه را رد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما گرفتار بودیم و مجبور بودیم که دعوت نامه را رد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to cause to slope downward.
• مترادف: slope
• مشابه: descend, dip, plunge, sink, slant
• مترادف: slope
• مشابه: descend, dip, plunge, sink, slant
- I declined the back of my seat so that I could take a nap.
[ترجمه سید امیر] من پشتی صندلی ام را خواباندم تا بتوانم چرتی زنم|
[ترجمه گوگل] پشتی صندلی ام را رد کردم تا بتوانم چرت بزنم[ترجمه ترگمان] از پشت صندلی رد شدم تا بتوانم چرتی بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in grammar, to list systematically all the inflected forms of (a noun, adjective, or pronoun).
- I still remember how to decline the Russian pronouns.
[ترجمه گوگل] من هنوز به یاد دارم که چگونه ضمایر روسی را رد کنم
[ترجمه ترگمان] هنوز یادمه که چطور از ضمیر ضمیر Russian رد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنوز یادمه که چطور از ضمیر ضمیر Russian رد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to refuse politely.
• مترادف: demur, refuse
• متضاد: accept
• مشابه: balk, protest
• مترادف: demur, refuse
• متضاد: accept
• مشابه: balk, protest
- He asked her to dance, but she declined.
[ترجمه گوگل] از او خواست برقصد، اما او نپذیرفت
[ترجمه ترگمان] از او خواست که برقصد، اما او رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از او خواست که برقصد، اما او رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to grow weaker or diminish gradually.
• مترادف: abate, decrease, degenerate, deteriorate, ebb, fail, fall, flag, lessen, sink, wane, weaken
• متضاد: blossom, thrive
• مشابه: collapse, decay, diminish, drop off, dwindle, fade, fade away, fall off, lag, languish, perish, peter out, shrivel, slip, subside, taper, waste
• مترادف: abate, decrease, degenerate, deteriorate, ebb, fail, fall, flag, lessen, sink, wane, weaken
• متضاد: blossom, thrive
• مشابه: collapse, decay, diminish, drop off, dwindle, fade, fade away, fall off, lag, languish, perish, peter out, shrivel, slip, subside, taper, waste
- My father's health is declining and he can no longer live alone.
[ترجمه M] سلامتی پدرم کاهش یافته و دیگر نمی تواند تنها زندگی کند|
[ترجمه گوگل] وضعیت سلامتی پدرم رو به افول است و دیگر نمی تواند تنها زندگی کند[ترجمه ترگمان] سلامت پدرم رو به کاهش است و دیگر نمی تواند تنها زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His fortune has declined in recent years.
[ترجمه گوگل] ثروت او در سال های اخیر کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان] ثروت او در سال های اخیر کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ثروت او در سال های اخیر کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to slope or incline downward.
• مترادف: descend, dip, fall, plunge, sink, slope
• مشابه: slant
• مترادف: descend, dip, fall, plunge, sink, slope
• مشابه: slant
- The road declines sharply here, so put the truck in low gear.
[ترجمه گوگل] جاده در اینجا به شدت کاهش می یابد، بنابراین کامیون را در دنده کم قرار دهید
[ترجمه ترگمان] جاده به تندی به اینجا سرازیر می شود، بنابراین کامیون را در دنده پایین قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاده به تندی به اینجا سرازیر می شود، بنابراین کامیون را در دنده پایین قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: declinable (adj.), decliner (n.)
مشتقات: declinable (adj.), decliner (n.)
• (1) تعریف: a falling off or loss.
• مترادف: deterioration, diminution, drop, ebb, loss, wane
• متضاد: development, growth, rise
• مشابه: atrophy, decrease, dip, downturn, evening, failing, failure, regression, sag
• مترادف: deterioration, diminution, drop, ebb, loss, wane
• متضاد: development, growth, rise
• مشابه: atrophy, decrease, dip, downturn, evening, failing, failure, regression, sag
- I've noticed a decline in my strength recently.
[ترجمه گوگل] اخیراً متوجه کاهش قدرت خود شده ام
[ترجمه ترگمان] اخیرا متوجه رد شدن از قدرتم شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اخیرا متوجه رد شدن از قدرتم شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Last year, there was a decline in the number of crimes in the city.
[ترجمه گوگل] در سال گذشته میزان جرایم در این شهرستان کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد کاهش تعداد جرائم در این شهر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد کاهش تعداد جرائم در این شهر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: movement downward.
• مترادف: downswing, downturn, drop-off, fall, plunge
• مشابه: down, lowering, nose dive, recession, regression, slump
• مترادف: downswing, downturn, drop-off, fall, plunge
• مشابه: down, lowering, nose dive, recession, regression, slump
- This chart shows the decline in profits over the last six months.
[ترجمه گوگل] این نمودار کاهش سود در شش ماه گذشته را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این نمودار نشان دهنده کاهش سود در شش ماه گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نمودار نشان دهنده کاهش سود در شش ماه گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a downward slope.
• مترادف: declivity, dip, downgrade, drop-off
• مشابه: down, drop, fall, grade, incline, pitch, ramp, slant, slope
• مترادف: declivity, dip, downgrade, drop-off
• مشابه: down, drop, fall, grade, incline, pitch, ramp, slant, slope
- There is a decline in the road just ahead.
[ترجمه گوگل] در جاده ای که در پیش است نزولی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یک کاهش در جاده درست پیش رو وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک کاهش در جاده درست پیش رو وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید