decline

/dɪˈklaɪn//dɪˈklaɪn/

معنی: کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایلشدن، رو بزوال گذاردن، خرد شدن، کاستن، سقوط کردن، صرف کردن، رد کردن، خم شدن، خمیدن
معانی دیگر: سرازیری، خمش، خمیدگی (به سوی پایین)، شیب، نشیب، افول کردن، فروشدن، به پایان نزدیک شدن، رو به اتمام گذاشتن، (سلامتی یا نیرو یا ارزش و غیره) کم شدن، کاهش یافتن، نزول کردن، تقلیل یافتن، کاهیدن، (مودبانه) رد کردن، خودداری کردن، کاستی، دوران افول، از دست دادن (سلامتی)، فرتوتی، میرایی، میرندگی، بخش پایانی، بخش نهایی، سرازیر شدن، فرورفتن، فروپیچیدن، (به سوی پایین) خمیدن، خماندن، (اخلاقیات و غیره) پست شدن، (دستور زبان) صرف کردن، (قدیمی) بیماری نحیف کننده، صرف کردن اسم یاضمیر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: declines, declining, declined
(1) تعریف: to refuse (to do or to give something).
مترادف: refuse
مشابه: deny

- The mayor declined to be interviewed.
[ترجمه بوالحسنی] شهردار مصاحبه را نپذیرفت
|
[ترجمه احمد] شهردار از اینکه با وی مصاحبه ای شود امتناع کرد.
|
[ترجمه گوگل] شهردار حاضر به مصاحبه نشد
[ترجمه ترگمان] شهردار از مصاحبه با وی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The candidate declined to predict the outcome of the election.
[ترجمه گوگل] این نامزد از پیش بینی نتیجه انتخابات خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] این نامزد از پیش بینی نتیجه انتخابات امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reporters asked the actress about the incident, but she declined comment.
[ترجمه بوالحسنی] خبرنگاران درباره این اتفاق از بازیگر خانم پرسیدند اما ایشان از نظر دادن امتناع کرد
|
[ترجمه گوگل] خبرنگاران از بازیگر زن درباره این حادثه پرسیدند، اما او از اظهار نظر خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] خبرنگاران از هنرپیشه در مورد این حادثه سوال کردند، اما او اظهار نظر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to politely refuse (a thing).
مترادف: refuse, reject
متضاد: accept
مشابه: deny, rebuff

- I'm sorry, but I'll have to decline your offer.
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما باید پیشنهاد شما را رد کنم
[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما باید پیشنهادت رو رد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were busy and had to decline the invitation.
[ترجمه گوگل] ما مشغول بودیم و مجبور شدیم دعوت را رد کنیم
[ترجمه ترگمان] ما گرفتار بودیم و مجبور بودیم که دعوت نامه را رد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause to slope downward.
مترادف: slope
مشابه: descend, dip, plunge, sink, slant

- I declined the back of my seat so that I could take a nap.
[ترجمه سید امیر] من پشتی صندلی ام را خواباندم تا بتوانم چرتی زنم
|
[ترجمه گوگل] پشتی صندلی ام را رد کردم تا بتوانم چرت بزنم
[ترجمه ترگمان] از پشت صندلی رد شدم تا بتوانم چرتی بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in grammar, to list systematically all the inflected forms of (a noun, adjective, or pronoun).

- I still remember how to decline the Russian pronouns.
[ترجمه گوگل] من هنوز به یاد دارم که چگونه ضمایر روسی را رد کنم
[ترجمه ترگمان] هنوز یادمه که چطور از ضمیر ضمیر Russian رد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to refuse politely.
مترادف: demur, refuse
متضاد: accept
مشابه: balk, protest

- He asked her to dance, but she declined.
[ترجمه گوگل] از او خواست برقصد، اما او نپذیرفت
[ترجمه ترگمان] از او خواست که برقصد، اما او رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to grow weaker or diminish gradually.
مترادف: abate, decrease, degenerate, deteriorate, ebb, fail, fall, flag, lessen, sink, wane, weaken
متضاد: blossom, thrive
مشابه: collapse, decay, diminish, drop off, dwindle, fade, fade away, fall off, lag, languish, perish, peter out, shrivel, slip, subside, taper, waste

- My father's health is declining and he can no longer live alone.
[ترجمه M] سلامتی پدرم کاهش یافته و دیگر نمی تواند تنها زندگی کند
|
[ترجمه گوگل] وضعیت سلامتی پدرم رو به افول است و دیگر نمی تواند تنها زندگی کند
[ترجمه ترگمان] سلامت پدرم رو به کاهش است و دیگر نمی تواند تنها زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His fortune has declined in recent years.
[ترجمه گوگل] ثروت او در سال های اخیر کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان] ثروت او در سال های اخیر کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to slope or incline downward.
مترادف: descend, dip, fall, plunge, sink, slope
مشابه: slant

- The road declines sharply here, so put the truck in low gear.
[ترجمه گوگل] جاده در اینجا به شدت کاهش می یابد، بنابراین کامیون را در دنده کم قرار دهید
[ترجمه ترگمان] جاده به تندی به اینجا سرازیر می شود، بنابراین کامیون را در دنده پایین قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: declinable (adj.), decliner (n.)
(1) تعریف: a falling off or loss.
مترادف: deterioration, diminution, drop, ebb, loss, wane
متضاد: development, growth, rise
مشابه: atrophy, decrease, dip, downturn, evening, failing, failure, regression, sag

- I've noticed a decline in my strength recently.
[ترجمه گوگل] اخیراً متوجه کاهش قدرت خود شده ام
[ترجمه ترگمان] اخیرا متوجه رد شدن از قدرتم شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Last year, there was a decline in the number of crimes in the city.
[ترجمه گوگل] در سال گذشته میزان جرایم در این شهرستان کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد کاهش تعداد جرائم در این شهر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: movement downward.
مترادف: downswing, downturn, drop-off, fall, plunge
مشابه: down, lowering, nose dive, recession, regression, slump

- This chart shows the decline in profits over the last six months.
[ترجمه گوگل] این نمودار کاهش سود در شش ماه گذشته را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این نمودار نشان دهنده کاهش سود در شش ماه گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a downward slope.
مترادف: declivity, dip, downgrade, drop-off
مشابه: down, drop, fall, grade, incline, pitch, ramp, slant, slope

- There is a decline in the road just ahead.
[ترجمه گوگل] در جاده ای که در پیش است نزولی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یک کاهش در جاده درست پیش رو وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a decline in the value of the dollar
کاهش ارزش دلار

2. progressive decline
زوال تدریجی

3. the decline and fall of the roman empire
زوال و سقوط امپراطوری روم

4. the decline and fall of the roman empire
انحطاط و انقراض امپراطوری روم

5. the decline of life
دوران آخر زندگانی،ایام آخر عمر

6. in decline
در حال کاهش،رو به کاهش،در حال نقصان

7. into decline
به زوال،در حال زوال،رو به ناتوانی

8. the recent decline in home building
کاهش اخیر در خانه سازی

9. on the decline
روبه ضعف،روبه ناتوانی،رو به نقصان

10. her health is in decline
سلامتی او رو به کاهش است.

11. the automobile industry fell into decline
صنعت اتومبیل سازی دچار زوال شد.

12. the city's population is in decline
جمعیت شهر رو به کاهش است.

13. the company was heading toward its final decline
شرکت به سوی افول محرز خود در حرکت بود.

14. The decline of literature indicates the decline of a nation ; the two keep in their downward tendency.
[ترجمه گوگل]افول ادب حکایت از زوال یک ملت دارد ; این دو روند نزولی خود را حفظ می کنند
[ترجمه ترگمان]انحطاط ادبیات، کاهش یک ملت را نشان می دهد؛ این دو گرایش رو به پایین خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They wish that prices would decline.
[ترجمه گوگل]آنها آرزو می کنند که قیمت ها کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند که قیمت ها کاهش پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The birthrate is on the decline.
[ترجمه s] نرخ تولد رو به کاهش است .
|
[ترجمه گوگل]نرخ زاد و ولد رو به کاهش است
[ترجمه ترگمان]میزان زاد و ولد در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His father is on the decline.
[ترجمه mrym] پدرش رو به زوال است.
|
[ترجمه گوگل]پدرش رو به زوال است
[ترجمه ترگمان]پدرش در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Industry in Britain has been in decline since the 1970s.
[ترجمه گوگل]صنعت در بریتانیا از دهه 1970 رو به افول بوده است
[ترجمه ترگمان]صنعت در بریتانیا از دهه ۱۹۷۰ در حال کاهش بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The new manager hoped to reverse the decline in the company's fortunes.
[ترجمه گوگل]مدیر جدید امیدوار بود که کاهش ثروت شرکت را معکوس کند
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید امیدوار است که کاهش ثروت شرکت را معکوس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The town fell into decline after the mine closed.
[ترجمه گوگل]پس از بسته شدن معدن، شهر رو به زوال رفت
[ترجمه ترگمان]بعد از بسته شدن معدن، شهر کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There has been a sharp decline in profits this year.
[ترجمه گوگل]سود امسال کاهش شدیدی داشته است
[ترجمه ترگمان]امسال کاهش شدیدی در سود حاصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Fish stocks in the Baltic are in decline.
[ترجمه گوگل]ذخایر ماهی در بالتیک رو به کاهش است
[ترجمه ترگمان]ذخایر ماهی در بالتیک رو به کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The company reported a small decline in its profits.
[ترجمه گوگل]این شرکت کاهش اندکی در سود خود گزارش داد
[ترجمه ترگمان]این شرکت کاهش اندکی در سود خود را گزارش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Notwithstanding a steady decline in numbers, the school has had a very successful year.
[ترجمه گوگل]با وجود کاهش مداوم تعداد، مدرسه سال بسیار موفقی داشته است
[ترجمه ترگمان]با وجود کاهش مداوم اعداد، این مدرسه یک سال بسیار موفق داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The government has failed to reverse the economic decline.
[ترجمه گوگل]دولت نتوانسته رکود اقتصادی را جبران کند
[ترجمه ترگمان]دولت نتوانسته است کاهش اقتصادی را معکوس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. My initial reaction was to decline the offer.
[ترجمه Mrjn] عکس العمل اولیه ی من رد کردن پیشنهاد بود
|
[ترجمه گوگل]واکنش اولیه من رد پیشنهاد بود
[ترجمه ترگمان]عکس العمل اولیه من کاهش پیشنهاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. An increase in cars has resulted in the decline of public transport.
[ترجمه گوگل]افزایش خودروها باعث کاهش حمل و نقل عمومی شده است
[ترجمه ترگمان]افزایش در خودروها منجر به کاهش حمل و نقل عمومی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاهش (اسم)
decrease, abatement, reduction, decline, decrement, diminution, disparagement, detraction, rebate, wastage, devaluation, downturn, subtraction

زوال (اسم)
decline, decay, decadence, downfall, fadeaway, ebb, sublation, lapse, fall, chute, deterioration, consumption, tailspin

انحطاط (اسم)
decline, decadence, downfall, devolution, downhill, slough, chute, degeneration, degeneracy, retrogradation

سقوط (اسم)
drop, decline, downfall, fall, crash, collapse, chute, falling, crackup, prolapse, plumper, tailspin

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

تنزل کردن (فعل)
degrade, decline, decay, fall

نپذیرفتن (فعل)
decline, repel, reject, refuse, overrule, disallow

شیب پیدا کردن (فعل)
decline, slant

مایل شدن (فعل)
decline

رو بزوال گذاردن (فعل)
decline

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

سقوط کردن (فعل)
drop, decline, fall, fall down, slump, crash, collapse

صرف کردن (فعل)
decline, have, put on, inflect, conjugate, spend, expend

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

خم شدن (فعل)
decline, bow, lean, bend, be inclined, stoop, sag, recline, leant, buckle, wilt

خمیدن (فعل)
decline, halt, cripple, bow, lean, hop, bend, limp, hobble, stoop

تخصصی

[زمین شناسی] نقصان ،کاهش ،شیب پیدا کردن در زمین شناسی تونل مورب :فضای شیبدار روبه پایین برای اتصال طبقات ؛برخی اوقاتهمشیب کانسار است.
[صنعت] نزول، کاهش، کاسته شدن
[ریاضیات] سرازیر شدن، کاهش، تنزل، نقصان

انگلیسی به انگلیسی

• sinking, decrease, ebb; downward slope, descent
refuse; go down, decrease; conjugate (grammar)
if something declines, it becomes smaller, weaker, or worse.
if there is a decline in something, it becomes smaller, weaker, or worse.
if something is in decline or on the decline, it is growing smaller, weaker or worse.
if you decline something or decline to do something, you politely refuse to accept it or do it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

ضعیف تر یا کوچیکتر شدن
چشم پوشی کردن
To decrease in power or amount
کاهش
مثال: There has been a decline in sales this quarter.
در این چهارماهه، کاهشی در فروش رخ داده است.
decline 3 ( v ) =if a noun, an adjective, or a pronoun declines, it has different forms according to whether it's the subject or the object of a verb, declension ( n ) ( dɪˈklɛnʃn )
decline
decline 2 ( v ) =to refuse politely to accept or to do sth, e. g. I offered to give them a ride but they declined. She declined a second glass of wine and called a taxi.
decline
decline 1 ( v ) ( dɪˈklaɪn ) =to become smaller, fewer, weaker, etc. , e. g. Her health was declining rapidly. decline ( n ) e. g. The company reported a small decline in its profits.
decline
تفاوت decline و reject و refuse:
decline یک فعل رسمی هست و به معنای مودبانه قبول نکردن هست ولی reject کمی خشن تر هست و به معنی رد کردن مستقیمه .
decline و refuse هم معادل هم هستند بجز اینکه decline مودبانه تره.
...
[مشاهده متن کامل]

به طور کلی ترتیبشون از مودبانه به خشن ( از قبول نکردن به رد کردن ) میشه:
decline
refuse
reject

دعوتی را نپذیرفتن مترادف turn down
[استخراج معدن] تونل مورب
Decline=deny=refuse
Decline=decrease
پسرفت کردن
پسروی کردن
روبه زوال رفتن
روبه کسادی گذاشتن
روبه نیستی گذاردن
روبه کاستی بودن
درحال پایان بودن
فروپاشیدن
سقوط کردن
تنزل کردن
افت کردن
نقصان یافتن
خم شدن
نپذیرفتن
رد کردن
چیزی در طول زمان مرتبا کاهش پیدا کرده باشد از decline استفاده می کنیم که کاهش آن را به صورت تدریجی در طول زمان نشان می دهد
رمپ مارپیچی یا زیگزاگی در معادن زیرزمینی
تعارف کردن
کاهش سریع، کاهش فوری، کاهش یهویی، کاهش سقوطی
تخریب
1 - رد کردن 2 - نپذیرفتن
Dicrease
نِشیبیدَن.
say no in a polite way
رد کردن ؛ کاهش ( یافتن ) , نزول ( کردن )
– I invited him to the meeting but he declined my offer
– a decline in the number of unemployed
– She seemed to be recovering and then she went into a decline
– His interest in the project declined after his wife died
Decline ( Verb ) = کاهش یافتن، تنزل یافتن، افول کردن، رو به زوال رفتن/ تقلیل یافتن، کوچک شدن، کم شدن، کاسته شدن/رد کردن، قبول نکردن، امتناع کردن، نپذیرفتن، خودداری کردن/صرف کردن ( در قواعد دستور زبان شامل اسامی و نام ها و فعل ها ) /
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = به تدریج کمتر ، بدتر یا پایین تر شود/امتناع/اگر یک اسم ، ضمیر یا صفت صرف شود ، اشکال مختلفی دارد که نشان می دهد فاعل یا مفعول است و غیره فعل است یا مفرد است یا جمع ، و غیره. اگر چنین کلمه ای را صرف کنید ، انواع مختلف آن را لیست می کنید /پایین آمدن در مقدار یا کیفیت ؛ کاهش یا تضعیف/سود کمتر یا تولید کمتر/
مترادف با کلمه : decrease ( verb )
declining prices/profits/sales/interest rates = نزول کردن قیمت/سود/فروش/نرخ بهره
decline sharply/rapidly/dramatically = کاهش یافتن شدید / سریع / چشمگیر
decline gradually/steadily/slowly = کاهش یافتن تدریجی/پیوسته/آهسته
a declining economy/industry/market = اقتصاد / صنعت / بازار رو به زوال
examples:
1 - His interest in the project declined after his wife died.
بعد از فوت همسرش علاقه او به این پروژه تنزل یافته است.
2 - The party's popularity has declined in the opinion polls.
محبوبیت این حزب در نظرسنجی ها کاهش یافته است.
3 - The latest opinion poll shows that the president's popularity has declined.
آخرین نظر سنجی نشان می دهد که محبوبیت رئیس جمهور کاهش یافته است.
4 - I invited him to the meeting but he declined.
من او را به جلسه دعوت کردم اما او قبول نکرد.
5 - He declined my offer.
او پیشنهاد من را رد کرد.
6 - They declined to tell me how they had obtained my address.
آنها از گفتن نحوه دریافت آدرس من خودداری کردند.
7 - When she was asked if she had any ambition to become prime minister, she respectfully declined to answer the question.
وقتی از او سوال شد که آیا جاه طلبی برای نخست وزیری دارد ، با کمال احترام از پاسخ دادن به این سال امتناع ورزید.
8 - His request for early retirement was declined by his employers.
درخواست او برای بازنشستگی پیش از موعد توسط کارفرمایان رد شد.
9 - Their spokesman declined to comment on the allegations.
سخنگوی آنها از اظهارنظر در مورد این ادعا خودداری کرد.
10 - In Latin we learned how to decline nouns.
در لاتین یاد گرفتیم که چگونه اسم ها را صرف کنیم.
11 - Her health declined quickly.
سلامتی او به سرعت رو به زوال رفت.
12 - She declined their job offer.
او پیشنهاد کار آنها را رد کرد.
13 - Milk production could decline by 15% or more in the late summer months.
تولید شیر ممکن است در اواخر ماه های تابستان 15 درصد یا بیشتر کاهش یابد.
14 - Among economists, the widespread view is that the dollar will keep declining.
در بین اقتصاددانان ، دیدگاه گسترده این است که دلار به نزول ادامه خواهد داد.
15 - The plan will reduce profits for the declining commercial fishing industry.
این طرح باعث کاهش سود صنعت رو به زوال صنعت ماهیگیری می شود.
16 - Her influence declined after she lost the election
بعد از شکست خوردن در انتخابات از نفوذ او کاسته شد

decline ( noun ) = تنزل، نزول، کاهش، افول، انحطاط، زوال، تحلیل، تضعیف، اٌفت
Definition = وقتی چیزی از نظر مقدار ، اهمیت ، کیفیت یا قدرت کمتر می شود/تغییر به مقدار کمتر ؛ روند کاهش کیفیت یا قدرت/کاهش ارزش یا مقدار چیزی ، به عنوان مثال ارز یا فروش/وضعیتی که در آن یک شرکت ، کشور یا بازار مالی به تدریج از ارزش کمتری برخوردار می شود ، سود کمتری ایجاد می کند یا تولید کمتری دارد/
...
[مشاهده متن کامل]

a sharp decline in sales = :کاهش شدید فروش
a rapid/sharp/gradual decline = نزول سریع / شدید / تدریجی
industrial decline = نزول صنعتی
a decline in the number of unemployed = کاهش تعداد بیکاران
a rapid/sharp/steep/marked decline = کاهش ( نزول ) سریع / شدید / شیب دار / مشخص
examples :
1 - The company reported a small decline in its profits.
این شرکت از کاهش اندک سود خود خبر داد.
2 - An increase in cars has resulted in the decline of public transport.
افزایش خودروها منجر به کاهش ( استفاده از ) حمل و نقل عمومی شده است.
3 - Home cooking seems to be on the/in decline ( = not so many people are doing it ) .
به نظر می رسد پخت و پز در منزل رو به کاهش است ( = خیلی از افراد این کار را نمی کنند ) .
4 - She seemed to be recovering and then she went into a decline.
به نظر می رسید که او در حال بهبودی است و سپس دچار زوال شد.
5 - The country has been in a very poor economic state ever since the decline of its two major industries.
از زمان تضعیف دو صنعت عمده ، این کشور در یک وضعیت اقتصادی بسیار ضعیف به سر می برد.
6 - My grandmother, as usual, lamented the decline in moral standards in today's society.
مادربزرگ من طبق معمول از تنزل معیارهای اخلاقی در جامعه امروز ابراز تاسف کرد.
7 - The new manager hoped to reverse the decline in the company's fortunes.
مدیر جدید امیدوار بود که افت دارایی شرکت را به حالت اولیه خود برگرداند.
8 - Civilization is in decline.
تمدن رو به زوال است.
9 - Unemployment increased this month after a modest decline.
بیکاری در این ماه پس از کاهش نسبتاً کم افزایش یافت.
10 - A quarter of manufacturers reported a decline in production.
یک چهارم تولیدکنندگان کاهش تولید را گزارش کردند.
11 - The housing industry experienced a decline in sales.
صنعت مسکن کاهش فروش را تجربه کرد.
12 - Further economic decline might provoke spontaneous popular protest.
زوال بیشتر اقتصادی ممکن است اعتراضات خودجوش مردمی را برانگیزد.
13 - The industry has been in decline for decades.
دهه هاست که این صنعت رو به زوال است.
14 - Little was being done to reverse the decline in the town's tourist economy.
کارهای کمی در جهت برگشت روند تحلیل اقتصاد توریستی شهر انجام شده بود.

کاستی - افول - تنزل
صرف نظر
منصرف شدن
1 ) I'd like to suggest a different explanation for the company's decline
. . . افول/سقوط ( سهام ) شرکت. . .
2 ) The big picture: the decline and fall of a utopian social housing scheme
relegate
کمرنگ شده
سرازیری
Decline رسمی تر از refuse یا reject است و متضاد هر سه accept میباشد.

refuse = decline
The newspaper sales generally are declining because of tv .
خودداری کردن، سر باز زدن، نپذیرفتن
● افت
● کم کردن، کاهش یافتن
● رد کردن ( مودبانه ) ، امتناع کردن
● بدتر شدن
انحطاط یافتن، منحط شدن
اُفت
رکود
Decline in favor of:
به نفع کسی کنار کشیدن
Reduce
رد کردن
رد کردن دعوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس