declension

/dɪˈklenʃn̩//dɪˈklenʃn̩/

معنی: صرف کلمات، عدم قبول چیزی بطورمودبانه
معانی دیگر: سرازیری، شیب، فرود، نزول، نشیب، تمایل، انحراف، زوال، پسرفت، فرتوتی، میرایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: declensional (adj.), declensionally (adv.)
(1) تعریف: in grammar, the process of listing systematically the inflected forms of an adjective, a noun, or a pronoun by categories such as case, gender, and number.

(2) تعریف: all of such forms of a specific adjective, noun, or pronoun.

(3) تعریف: in grammar, a category of adjectives, nouns, or pronouns having in common similar inflected forms.

جمله های نمونه

1. In Latin, the nominative case of first declension nouns ends in'a '.
[ترجمه گوگل]در لاتین، حالت اسمی اسم‌های نزول اول به «a» ختم می‌شود
[ترجمه ترگمان]در لاتین، اولین مورد of اسم در a به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It should be acknowledged that the declension of a language function in some region is an inevitable tendency.
[ترجمه گوگل]باید اذعان داشت که انحطاط یک تابع زبان در برخی مناطق گرایشی اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که استفاده از یک تابع زبانی در برخی از مناطق یک گرایش اجتناب ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I could not take the declension of the sun at noon today, again due to overcast.
[ترجمه گوگل]ظهر امروز باز هم به دلیل ابری نتونستم نزول خورشید رو تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]امروز ظهر را مجبور نبودم به صرف صبحانه صرف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With the declension of the nation-state in relation to transnational economic power, the foundation of democracy politics and social welfare is shaken by the economic globalization.
[ترجمه گوگل]با انحطاط دولت-ملت در رابطه با قدرت اقتصادی فراملی، بنیاد سیاست دموکراسی و رفاه اجتماعی توسط جهانی شدن اقتصادی متزلزل شده است
[ترجمه ترگمان]با گسترش دولت در رابطه با قدرت اقتصادی فراملی، بنیان سیاست دموکراسی و رفاه اجتماعی از جهانی شدن اقتصاد متزلزل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An ardent outset may be followed by declension.
[ترجمه گوگل]یک شروع پرشور ممکن است با انحطاط به دنبال داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است از ابتدا با شور و شوق دنبال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Declension means varying the forms of nouns, pronouns and adjectives in a sentence.
[ترجمه گوگل]نزول به معنای تغییر شکل اسم، ضمایر و صفت در جمله است
[ترجمه ترگمان]declension به معنی تغییر اشکال اسم ها، pronouns و صفات در یک جمله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mountains, coast, slopes. . . allow the declension of a lot of flavours.
[ترجمه گوگل]کوه ها، ساحل، دامنه ها اجازه می دهد تا بسیاری از طعم ها کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]کوه ها، سواحل، دامنه های شمالی اجازه عبور یک عالمه flavours را می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Possibly the whole of this is only a parabolic form for the story of Solomon's spiritual declension, and final repentance.
[ترجمه گوگل]احتمالاً کل این فقط یک شکل سهموی برای داستان انحطاط معنوی سلیمان و توبه نهایی است
[ترجمه ترگمان]ممکن است تمام این ماجراها فقط برای داستان زندگی سولومون و آخرین پشیمانی در این باره وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The price above maybe change based on the current price on market declension and different situations of the apartments.
[ترجمه گوگل]قیمت فوق ممکن است بر اساس قیمت فعلی در نزول بازار و موقعیت های مختلف آپارتمان ها تغییر کند
[ترجمه ترگمان]قیمت بالاتر از این ممکن است براساس قیمت فعلی در declension بازار و شرایط مختلف آپارتمان تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صرف کلمات (اسم)
declension

عدم قبول چیزی بطور مودبانه (اسم)
declension

انگلیسی به انگلیسی

• (grammar) variation of the form (of a noun, verb, etc.); decline, descent, slope

پیشنهاد کاربران

declension ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: تصریف اسم
تعریف: تصریفی که صورت های مختلف اسم و ضمیر و صفت را به دست می دهد
صرف، صرف واژگان

بپرس