declaratory

/dɪˈklerəˌtɔːri//dɪˈklerəˌtɔːi/

رجوع شود به: declarative، اظهارکننده، بیانی، توضیحی، مثبت

جمله های نمونه

1. Will you still have to seek a declaratory judgement as well?
[ترجمه گوگل]آیا همچنان باید به دنبال یک قضاوت اعلامی نیز باشید؟
[ترجمه ترگمان]تو هنوز هم باید داوری کنی و قضاوت کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. However, the APA declaratory order practice has some significant limitations.
[ترجمه گوگل]با این حال، رویه سفارش اعلامی APA دارای محدودیت های قابل توجهی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، رویه قضایی ای پی ای محدودیت های قابل توجهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He confirmed he had been contacted this week by her lawyers, who are seeking a "declaratory judgement" against him.
[ترجمه گوگل]او تأیید کرد که این هفته توسط وکلای او که به دنبال "قضاوت اعلامی" علیه او هستند، با او تماس گرفته اند
[ترجمه ترگمان]او تایید کرد که این هفته توسط وکلای او که به دنبال \"قضاوت declaratory\" علیه وی هستند، تماس گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As such he is seeking a declaratory judgment that the Internet Gambling Ban ( IGB ) is unconstitutional.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب او به دنبال یک قضاوت اعلامی است که ممنوعیت قمار اینترنتی (IGB) خلاف قانون اساسی است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که او به دنبال داوری declaratory است که بان کی مون (IGB)بر خلاف قانون اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It came out in court, is the declaratory judgement an option rather than a condition of the sale?
[ترجمه گوگل]در دادگاه مشخص شد، آیا حکم اعلامی به جای شرط بیع، خیار است؟
[ترجمه ترگمان]این مورد در دادگاه مطرح شد، قضاوت declaratory گزینه ای است به جای یک شرط برای فروش؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The key requirement is that Hamas be judged by its deeds rather than its declaratory words.
[ترجمه گوگل]شرط اصلی این است که حماس بر اساس اعمالش مورد قضاوت قرار گیرد تا سخنان اعلامی اش
[ترجمه ترگمان]شرط اصلی این است که حماس به جای کلمات declaratory مورد قضاوت قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chinas actions in certain areas increasingly appear inconsistent with its declaratory policies.
[ترجمه گوگل]اقدامات چین در زمینه های خاص به طور فزاینده ای با سیاست های اعلامی آن ناسازگار به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]اقدامات Chinas در برخی مناطق به طور فزاینده ای با سیاست های declaratory متناقض به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One of the most formal types of advice is the declaratory order.
[ترجمه گوگل]یکی از رسمی ترین انواع مشاوره، دستور اعلامی است
[ترجمه ترگمان]یکی از the نوع مشاوره، دستور declaratory است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Oaths, which played a considerable role also in the administration of justice, could be either promissory, declaratory, or exculpatory .
[ترجمه گوگل]سوگندها که در اجرای عدالت نیز نقش بسزایی داشتند، می‌توانستند وعده‌ای، اعلامی یا تبرئه‌کننده باشند
[ترجمه ترگمان]Oaths، که نقش قابل توجهی در اداره دادگستری ایفا می کرد، می تواند یا سفته، declaratory، یا exculpatory باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• affirmatory; of a proclamation

پیشنهاد کاربران

در حقوق به حکم اعلامی ( برخلاف حکم تاسیسی دادگاه ) هم گفته می شود.
بیانگر
اعلام گر
اعلامیه

بپرس