decidedly

/dəˈsaɪdədli//dɪˈsaɪdɪdli/

قطعا، حتما

جمله های نمونه

1. decidedly no
مسلما نه

2. she spoke decidedly
او با قاطعیت صحبت می کرد.

3. the soldiers were decidedly tired
سربازان به طور آشکاری خسته بودند.

4. The local provision of facilities is decidedly patchy.
[ترجمه گوگل]تدارک محلی تسهیلات قطعاً ناهموار است
[ترجمه ترگمان]تامین محلی امکانات، به طور قطع و تکه تکه (گسسته)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had a decidedly down-at-heel appearance.
[ترجمه گوگل]او ظاهری کاملاً پاشنه دار داشت
[ترجمه ترگمان] اون یه جورایی روی پاشنه پا ظاهر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She had a decidedly murky past.
[ترجمه Forouzan] او گذشته ای کاملا نامعلوم داشت.
|
[ترجمه گوگل]او گذشته مشخصی مبهم داشت
[ترجمه ترگمان]گذشته از این او گذشته ای نسب تا تیره داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Make up your mind to act decidedly and take the consequences. No good is ever done in this world by hesitation.
[ترجمه گوگل]تصمیم خود را بگیرید که قاطعانه عمل کنید و عواقب آن را بپذیرید هیچ کار خیری در این دنیا با تردید انجام نمی شود
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که قطعا دست به کار شوید و نتایج را بگیرید هیچ سودی در این دنیا با دودلی انجام نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It all sounds decidedly risky to me.
[ترجمه گوگل]همه چیز برای من کاملاً خطرناک به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به نظر من که همه چیز برای من خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I feel decidedly unwell this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح به طور قطع احساس ناخوشی می کنم
[ترجمه ترگمان]امروز صبح احساس کسالت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was decidedly cool about the proposal.
[ترجمه گوگل]او به طور قطع در مورد پیشنهاد خونسرد بود
[ترجمه ترگمان]مسلما از پیشنهاد خواستگاری خیلی خونسرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His musical achievements have been decidedly slender.
[ترجمه Forouzan] دستاوردهای موسیقیایی او مسلما اندک بوده است.
|
[ترجمه گوگل]دستاوردهای موسیقی او مشخصاً باریک بوده است
[ترجمه ترگمان]achievements موسیقی او قطعا باریک بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The milk smells/tastes decidedly off.
[ترجمه گوگل]شیر بویی می دهد/مزه می دهد
[ترجمه ترگمان]مزه شیر خشک و مزه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I came from a family that was decidedly oddball you know.
[ترجمه گوگل]من از خانواده ای آمدم که کاملاً عجیب و غریب بودند
[ترجمه ترگمان]من از خانواده ای آمدم که از این تا به حال آدم عجیبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was decidedly cool towards me.
[ترجمه گوگل]او قطعا نسبت به من خونسرد بود
[ترجمه ترگمان]مسلما نسبت به من خیلی خونسرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lunch was a decidedly unglamorous affair.
[ترجمه گوگل]ناهار به طور قطعی یک امر غیر جذاب بود
[ترجمه ترگمان]ناهار واقعا مربوط به unglamorous بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• clearly, definitely
decidedly means to a great extent and in a way that is obvious.
if you say something decidedly, you say it in a way that suggests you are unlikely to change your mind.

پیشنهاد کاربران

1. مصمم. مصممانه. قاطعانه 2. آشکارا. بدون تردید. مسلما 3. کاملا
قاطعانه
با قاطعیت
به طورِ قطع
آشکارا
به وضوح
به نحوِ بارزی
بسیار. . . به مقدار زیاد. . .
قبل از صفت در جایگاه تشدیدکننده یا intensifier هم میاد
Decidedly means to a great extent and in a way that is very obvious.
Sometimes he is decidedly uncomfortable at what he sees on the screen.
She was decidedly unhappy about her job
قطع به یقین
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : decide
✅️ اسم ( noun ) : decision / decisiveness
✅️ صفت ( adjective ) : decisive / decided
✅ قید ( adverb ) : decisively / decidedly
به وضوح، آشکارا
با قاطعیت
قطعا. حتما
definitely
Precisely
قاطعانه

بپرس