decentralized

/dəˈsentrəˌlaɪz//ˌdiːˈsentrəlaɪz/

عدم تمرکز دادن، حکومت محلی دادن به غیر متمرکز کردن

جمله های نمونه

1. We decentralized our operations last year and opened several regional offices.
[ترجمه گوگل]ما سال گذشته عملیات خود را غیرمتمرکز کردیم و چندین دفتر منطقه ای افتتاح کردیم
[ترجمه ترگمان]ما عملیات خود را در سال گذشته غیر متمرکز کردیم و چندین دفتر منطقه ای را افتتاح کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Many European governments were decentralized after the war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دولت های اروپایی پس از جنگ غیرمتمرکز شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دولت های اروپایی بعد از جنگ غیر متمرکز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In its decentralized and block form, federally supported community development can take many directions.
[ترجمه گوگل]در شکل غیرمتمرکز و بلوکی آن، توسعه جامعه با حمایت فدرال می‌تواند جهت‌گیری‌های بسیاری داشته باشد
[ترجمه ترگمان]در شکل غیر متمرکز و غیر متمرکز، توسعه جامعه تحت حمایت فدرال می تواند جهت های مختلفی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A highly decentralized and widely distributed organization may require a number of such people.
[ترجمه گوگل]یک سازمان بسیار غیرمتمرکز و با توزیع گسترده ممکن است به تعدادی از این افراد نیاز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یک سازمان بسیار غیرمتمرکز و بسیار پراکنده ممکن است به تعدادی از این افراد نیاز داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The state would also be highly decentralized.
[ترجمه گوگل]دولت همچنین به شدت غیرمتمرکز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]دولت همچنین بسیار غیرمتمرکز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A distributed, decentralized network is more a process than a thing.
[ترجمه گوگل]یک شبکه توزیع شده و غیرمتمرکز بیشتر یک فرآیند است تا یک چیز
[ترجمه ترگمان]یک شبکه توزیع شده، غیرمتمرکز بیش از یک چیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The leadership skills they need to make the decentralized system work can be rapidly learned.
[ترجمه گوگل]مهارت های رهبری که آنها برای کارکرد سیستم غیرمتمرکز نیاز دارند را می توان به سرعت آموخت
[ترجمه ترگمان]مهارت های رهبری که آن ها برای انجام کار سیستم غیر متمرکز لازم دارند را می توان به سرعت آموخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A pronounced shift towards decentralized smaller plants, and towards non manufacturing activities in the economy, has already occurred.
[ترجمه گوگل]یک تغییر آشکار به سمت کارخانه های کوچکتر غیرمتمرکز و به سمت فعالیت های غیر تولیدی در اقتصاد، قبلاً رخ داده است
[ترجمه ترگمان]یک تغییر آشکار به سمت نیروگاه های کوچک غیرمتمرکز و نسبت به فعالیت های غیر تولیدی در اقتصاد، پیش از این رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The means of power and decision-making in the decentralized authority are made freely available to non-state agencies and other organized interest groups.
[ترجمه گوگل]ابزار قدرت و تصمیم گیری در اقتدار غیرمتمرکز آزادانه در اختیار سازمان های غیردولتی و سایر گروه های ذینفع سازمان یافته قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]ابزار قدرت و تصمیم گیری در اختیار غیر متمرکز برای آژانس های غیر دولتی و دیگر گروه های ذی نفع سازمان یافته به راحتی در دسترس قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a revolution so decentralized and individualistic that there was nothing for the state to react against.
[ترجمه گوگل]این انقلابی آنقدر غیرمتمرکز و فردگرا بود که دولت هیچ واکنشی در برابر آن نداشت
[ترجمه ترگمان]انقلابی چنان غیرمتمرکز و individualistic بود که هیچ چیزی برای مخالفت با آن وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The decentralized authority A strategy of decentralization would appear to answer the critics of monolithic bureaux and self-serving power and resources maximizers.
[ترجمه گوگل]اقتدار غیرمتمرکز به نظر می رسد استراتژی تمرکززدایی پاسخی به منتقدان دفاتر یکپارچه و به حداکثر رساندن قدرت و منابع خود خدمت می کند
[ترجمه ترگمان]قدرت غیر متمرکز یک استراتژی تمرکز زدایی به نظر می رسد که به منتقدان دفتر یکپارچه و قدرت و منابع خود خدمت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Instead, they would rely on decentralized, uncontrolled life to sort itself out and come to some self-enhancing harmony.
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها به زندگی غیرمتمرکز و کنترل نشده تکیه می کنند تا خود را مرتب کنند و به هماهنگی خودافزاینده برسند
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها بر زندگی غیر متمرکز و بدون کنترل خود تکیه خواهند کرد تا خود را از بین ببرند و سازگاری خود را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In contrast, a decentralized structure facilitates leadership and unleashes creativity.
[ترجمه گوگل]در مقابل، یک ساختار غیرمتمرکز رهبری را تسهیل می کند و خلاقیت را آزاد می کند
[ترجمه ترگمان]در مقابل، یک ساختار غیرمتمرکز رهبری را تسهیل و خلاقیت را رها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Later, the delivery sys-tem was decentralized further, when the task of resupplying pills was turned over to village health volunteers.
[ترجمه گوگل]بعدها، سیستم تحویل بیشتر غیرمتمرکز شد، زمانی که وظیفه تامین مجدد قرص ها به داوطلبان بهداشت روستا واگذار شد
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، سیستم توزیع دوباره غیر متمرکز شد، زمانی که کار قرص های resupplying به داوطلبان بهداشتی روستا تحویل داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dispersed, distributed; transferred administrative powers (of a central authority) among local authorities; withdrawn from a center (also decentralised)

پیشنهاد کاربران

نامتمرکز، غیرمتمرکز در نقش صفت
نامتمرکز کردن، غیر متمرکز کردن در نقش فعل گذشته و کامل
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
‏غیرمتمرکز
به ویژگی سیستمی اطلاق می شود که در آن گره ها یا بازیگران به طور هماهنگ به شکلی توزیع شده برای رسیدن به یک هدف مشترک کار می کنند.
غیر متمرکز ( ارز دیجیتال )
عدم تمرکز
تمرکز زدایی شده
غیرمتمرکز

بپرس