decentralization

/dəˌsentrələˈzeɪʃn̩//ˌdi:ˌsentrəlaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: عدم تمرکز، غیر متمرکز سازی
معانی دیگر: عدم تمرکز، غیر متمرکز سازی

جمله های نمونه

1. Decentralization and experimentation must be encouraged.
[ترجمه گوگل]تمرکززدایی و آزمایش باید تشویق شود
[ترجمه ترگمان]غیر متمرکز سازی و غیر متمرکز باید تشویق شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The argument over decentralization will probably continue for ever.
[ترجمه گوگل]بحث بر سر تمرکززدایی احتمالا برای همیشه ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]بحث بر سر عدم تمرکز احتمالا برای همیشه ادامه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A third was that decentralization requires a firm commitment from the top.
[ترجمه گوگل]مورد سوم این بود که تمرکززدایی مستلزم تعهد قاطع از بالاست
[ترجمه ترگمان]یک سوم این است که تمرکززدایی نیازمند تعهد محکم از بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The provider can expect increased decentralization of all functions and increased symbiotic relationships with customers.
[ترجمه گوگل]ارائه‌دهنده می‌تواند انتظار افزایش تمرکززدایی همه عملکردها و افزایش روابط همزیستی با مشتریان را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ارایه دهنده می تواند انتظار افزایش تمرکز زدایی تمام توابع و افزایش روابط هم زیستی با مشتریان را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Decentralization, empowerment, and ownership created great improvement in our control of events, products, and outcomes.
[ترجمه گوگل]تمرکززدایی، توانمندسازی و مالکیت، بهبود زیادی در کنترل ما بر رویدادها، محصولات و نتایج ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]غیر متمرکز سازی، توانمند سازی و مالکیت بهبود زیادی در کنترل ما از رویدادها، محصولات و نتایج ایجاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And most examples of successful decentralization unearthed by researchers involve manufacturing firms.
[ترجمه گوگل]و بیشتر نمونه‌های عدم تمرکز موفق که توسط محققان کشف شده است، شرکت‌های تولیدی را شامل می‌شود
[ترجمه ترگمان]و بیشتر نمونه هایی از تمرکززدایی موفق توسط محققان، شرکت های تولیدی را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The decentralization imperative implicit in factoring problems runs into the co-ordination imperative felt keenly by the executive political and administrative elite.
[ترجمه گوگل]ضرورت تمرکززدایی ضمنی در مشکلات فاکتورسازی به ضرورت هماهنگی که به شدت توسط نخبگان سیاسی و اداری اجرایی احساس می‌شود، وارد می‌شود
[ترجمه ترگمان]عدم تمرکز ضمنی در مشکلات عامل یابی به ضرورت هماهنگی، به شدت توسط نخبگان اجرایی و اجرایی اجرایی احساس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are wrong about equating decentralization with loss of control.
[ترجمه گوگل]آنها اشتباه می کنند که تمرکززدایی را با از دست دادن کنترل یکی می دانند
[ترجمه ترگمان]آن ها در برابر برابری تمرکز زدایی با از دست دادن کنترل اشتباه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. However, tension arose between the need for decentralization in order to ensure more technical efficiency and political fears of too much independence.
[ترجمه گوگل]با این حال، تنش بین نیاز به تمرکززدایی به منظور اطمینان از کارایی فنی بیشتر و ترس سیاسی از استقلال بیش از حد ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]با این حال، تنش بین نیاز به تمرکززدایی به منظور تضمین کارایی فنی و ترس سیاسی بیش از حد استقلال ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What is clear, however, is that decentralization ushered in a new form of uneven development.
[ترجمه گوگل]اما آنچه واضح است این است که تمرکززدایی شکل جدیدی از توسعه نابرابر را به وجود آورد
[ترجمه ترگمان]آنچه واضح است این است که تمرکززدایی به شکل جدیدی از توسعه نابرابر هدایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Decentralization into autonomous units will surely be even more critical than it is now.
[ترجمه گوگل]تمرکززدایی در واحدهای خودمختار مطمئناً حتی بسیار مهمتر از آنچه اکنون است خواهد بود
[ترجمه ترگمان]غیر متمرکز سازی در واحدهای مستقل حتی از حالا هم مهم تر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, decentralization raises an important theme for the empirical processes to be outlined in the next three chapters.
[ترجمه گوگل]با این حال، تمرکززدایی موضوع مهمی را برای فرآیندهای تجربی مطرح می‌کند که در سه فصل بعدی توضیح داده می‌شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، تمرکز زدایی موضوعی مهم را برای فرآیندهای تجربی که در سه فصل بعدی مطرح می شوند، مطرح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Localized wage bargaining was symbolic of the decentralization of decision-making in general, a process involving a profound change in managerial culture.
[ترجمه گوگل]چانه زنی دستمزد محلی نمادی از تمرکززدایی تصمیم گیری به طور کلی بود، فرآیندی که شامل تغییر عمیق در فرهنگ مدیریتی است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات با دست مزد localized نمادی از تمرکززدایی از تصمیم گیری به طور کلی، فرآیندی شامل تغییر عمیق در فرهنگ مدیریتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This chapter explains how that broader application facilitates decentralization and greater employee interest in improving quality and productivity.
[ترجمه گوگل]این فصل توضیح می‌دهد که چگونه این کاربرد گسترده‌تر، تمرکززدایی و علاقه بیشتر کارکنان را به بهبود کیفیت و بهره‌وری تسهیل می‌کند
[ترجمه ترگمان]این فصل توضیح می دهد که چگونه کاربرد وسیع تر تمرکز زدایی و علاقه کارمندان بیشتر به بهبود کیفیت و بهره وری را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم تمرکز (اسم)
decentralization

غیرمتمرکز سازی (اسم)
decentralization

تخصصی

[حسابداری] عدم تمرکز
[عمران و معماری] عدم تمرکز
[نساجی] عدم تمرکز
[ریاضیات] غیرمتمرکز ساختن، تمرکز زدایی، عدم تمرکز

انگلیسی به انگلیسی

• distribution of administrative powers (of a central authority) among local authorities (also decentralisation)

پیشنهاد کاربران

تمرکز زدایی
مثال:
a surge in support for decentralization.
یک موج در حمایت برای تمرکز زدایی
decentralization ( مدیریت )
واژه مصوب: تمرکززدایی
تعریف: انتقال قدرت تصمیم گیری از مرکز به نواحی مختلف از یک سو و پاسخگویی و مسئولیت پذیری نواحی در قبال نتایج از سوی دیگر
تمرکززدایی ( تقسیم ثروت به یک نسبت در بین شهر و روستا و ندادن الویت به شهرستانهای کلان و پایتخت و همچنین در استانهایی که اقلیت های ملی ( ترک، کرد، بلوچ، عرب، و غیره ) زندگی میکنند.
تمرکززدایی ( مهاجرت از شهرهای کوچک و بزرگ به نواحی روستایی مجاور )
تمرکز زدایی

بپرس