decentralise

جمله های نمونه

1. They have decentralised the company and made it less bureaucratic.
[ترجمه گوگل]آنها شرکت را غیرمتمرکز کرده اند و آن را کمتر بوروکراسی کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها شرکت را غیر متمرکز کرده اند و آن را کم تر bureaucratic کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We decentralised our operations last year and opened several regional offices.
[ترجمه گوگل]ما سال گذشته عملیات خود را غیرمتمرکز کردیم و چندین دفتر منطقه ای افتتاح کردیم
[ترجمه ترگمان]ما سال گذشته عملیات خود را غیر متمرکز کرده و چندین دفتر منطقه ای را افتتاح کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To decentralise and geographically disperse political and economic power.
[ترجمه گوگل]تمرکززدایی و پراکندگی جغرافیایی قدرت سیاسی و اقتصادی
[ترجمه ترگمان]از لحاظ جغرافیایی، قدرت سیاسی و سیاسی را پراکنده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Outdated voting mechanisms, a decentralised, idiosyncratic procedure, and the archaic electoral college have received comment.
[ترجمه گوگل]مکانیسم‌های رای‌گیری منسوخ، رویه غیرمتمرکز و غیرمتمرکز، و کالج انتخاباتی قدیمی نظراتی را دریافت کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]Outdated مکانیزم های رای گیری، روش غیر متمرکز، روش ویژه، و کالج کهن انتخابات اظهار نظر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A decentralised business will usually consist of independent profit centres or divisions.
[ترجمه گوگل]یک تجارت غیرمتمرکز معمولاً از مراکز یا بخش‌های سود مستقل تشکیل می‌شود
[ترجمه ترگمان]یک کسب وکار غیر متمرکز معمولا شامل مراکز سود و یا تقسیمات مستقل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In large de-centralised organizations, the marketing function may be split between sub-divisions and corporate headquarters.
[ترجمه گوگل]در سازمان‌های بزرگ غیرمتمرکز، عملکرد بازاریابی ممکن است بین بخش‌های فرعی و دفتر مرکزی شرکت تقسیم شود
[ترجمه ترگمان]در سازمان های بزرگ متمرکز، عملکرد بازاریابی ممکن است بین بخش ها و دفاتر مرکزی شرکت تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In contrast, decentralised bargaining systems have a restricting influence upon the degree of union membership attained.
[ترجمه گوگل]در مقابل، سیستم‌های چانه‌زنی غیرمتمرکز تأثیر محدودکننده‌ای بر میزان عضویت در اتحادیه دارند
[ترجمه ترگمان]در مقابل، سیستم های چانه زنی غیر متمرکز تاثیر محدودی بر درجه عضویت در اتحادیه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ironically, the advent of de-centralised processing has made the work of the corporate data processing department harder.
[ترجمه گوگل]از قضا، ظهور پردازش غیرمتمرکز کار بخش پردازش داده های شرکتی را سخت تر کرده است
[ترجمه ترگمان]از قضا ظهور پردازش متمرکز کار بخش پردازش اطلاعات شرکت را سخت تر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some medium-sized firms will be decentralised and structured by divisions.
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت‌های متوسط ​​غیرمتمرکز و ساختاردهی شده توسط بخش‌ها خواهند بود
[ترجمه ترگمان]برخی از شرکت های متوسط از طریق تقسیم بندی غیر متمرکز و ساختار یافته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fernandez was hired to end 20 years of chaos caused by decentralising New York's huge school system.
[ترجمه گوگل]فرناندز استخدام شد تا به 20 سال هرج و مرج ناشی از تمرکززدایی سیستم مدرسه عظیم نیویورک پایان دهد
[ترجمه ترگمان]فرناندز برای پایان دادن به ۲۰ سال هرج و مرج ناشی از سیستم بزرگ مدرسه نیویورک استخدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We will decentralise budgetary control to police subdivisions.
[ترجمه گوگل]ما کنترل بودجه را به زیرمجموعه های پلیس غیرمتمرکز خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما کنترل بودجه ای را به بخش های فرعی پلیس واگذار خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This in turn underpins the move to decentralised care and the stripping away of much that is done in acute hospitals today.
[ترجمه گوگل]این به نوبه خود زمینه ساز حرکت به سمت مراقبت های غیرمتمرکز و حذف بسیاری از کارهایی است که امروزه در بیمارستان های حاد انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این امر به نوبه خود، حرکت به بخش مراقبت غیر متمرکز و دور کردن چیزهای زیادی است که امروزه در بیمارستان های حاد انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We could decentralise the building industries as well, and all small-sized industrial enterprises.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم صنایع ساختمانی و تمام شرکت‌های صنعتی کوچک را غیرمتمرکز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم صنایع ساختمانی را به خوبی و همه شرکت های صنعتی کوچک بسازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is also launching a pilot plan to decentralise the education system, giving control to local government.
[ترجمه گوگل]همچنین در حال راه اندازی یک طرح آزمایشی برای تمرکززدایی سیستم آموزشی است که کنترل را به دولت محلی واگذار می کند
[ترجمه ترگمان]این برنامه همچنین یک برنامه آزمایشی را راه اندازی می کند تا سیستم آموزشی را از بین ببرد و کنترل دولت محلی را به دست گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. China has announced plans to decentralise its scientific powerhouse — the Chinese Academy of Sciences (CAS) — in a bid to boost regional economies.
[ترجمه گوگل]چین اعلام کرده است که قصد دارد نیروگاه علمی خود - آکادمی علوم چین (CAS) - را در تلاش برای تقویت اقتصادهای منطقه متمرکز کند
[ترجمه ترگمان]چین طرح هایی را برای تقویت نیروگاه علمی خود - آکادمی علوم چین (CAS)- در تلاش برای تقویت اقتصاد منطقه ای اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• distribute administrative powers (of a central authority) among local authorities; make less central (also decentralize)

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم centr
📌 این ریشه، معادل "center" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "center" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 central: located in the ‘center’
🔘 concentrate: to focus or gather toward a ‘center’
🔘 egocentric: thinking only of oneself as the ‘center’
🔘 centrifugal: moving away from the ‘center’
🔘 centripetal: moving toward the ‘center’
🔘 concentric: having a common ‘center’
🔘 decentralize: to move authority away from a ‘central’ point
🔘 epicenter: the point on the earth’s surface directly above the ‘center’ of an earthquake

تمرکززدایی

بپرس