decelerate

/dəˈseləˌret//ˌdiːˈseləreɪt/

معنی: کند کردن، کاستن سرعت، اهسته کردن، از سرعت چیزی کاستن
معانی دیگر: (از سرعت چیزی کاستن) کند کردن، تندی کاهی کردن، آهسته کردن، واشتاب کردن، کندمان کردن، کندیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: decelerates, decelerating, decelerated
مشتقات: deceleration (n.), decelerator (n.)
• : تعریف: to lower the speed of; decrease in velocity; slow down.
متضاد: accelerate
مشابه: slow

- It's important to decelerate gradually when driving on snow.
[ترجمه گوگل] هنگام رانندگی روی برف، کاهش تدریجی سرعت بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان] مهم است که به تدریج هنگام رانندگی روی برف به تدریج حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The government has made every effort to decelerate inflation.
[ترجمه گوگل]دولت تمام تلاش خود را برای کاهش تورم انجام داده است
[ترجمه ترگمان]دولت هر تلاشی را برای کاهش تورم انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An underpowered helicopter will rapidly decelerate as soon as you apply any control input and the model will come to a dead stop-probably inverted.
[ترجمه گوگل]یک هلیکوپتر کم توان به محض اعمال هر ورودی کنترلی به سرعت کاهش می‌یابد و مدل به حالت توقف می‌رسد، احتمالاً معکوس
[ترجمه ترگمان]یک هلیکوپتر underpowered به محض اعمال هر ورودی کنترلی به سرعت حرکت می کند و مدل به بن بست می رسد - احتمالا معکوس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only four steps are required to decelerate the motor, as the load torque contributes to the decelerating torque.
[ترجمه گوگل]تنها چهار مرحله برای کاهش سرعت موتور لازم است، زیرا گشتاور بار به گشتاور کاهش سرعت کمک می کند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که گشتاور بار به گشتاور متغیر کمک می کند، تنها چهار مرحله لازم است تا موتور مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our flight continued to decelerate to about 70 knots.
[ترجمه گوگل]سرعت پرواز ما تا حدود 70 گره دریایی ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]پرواز ما به decelerate تا حدود ۷۰ گره ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The import will decelerate will cause the trade surplus expansion quickly.
[ترجمه گوگل]کاهش واردات باعث افزایش سریع مازاد تجاری می شود
[ترجمه ترگمان]واردات به زودی موجب گسترش مازاد تجارت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It can decelerate decrepitude, brighten skin, fade mark and make skin white, tender and healthy.
[ترجمه گوگل]این می تواند فرسودگی را کاهش دهد، پوست را روشن کند، علائم را محو کند و پوست را سفید، لطیف و سالم کند
[ترجمه ترگمان]آن می تواند ضعیف و ضعیف باشد، پوست روشن کند، علامت گذاری کند و پوست سفید، ترد و سالم بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government has made every to decelerate inflation.
[ترجمه گوگل]دولت همه چیز را برای کاهش تورم انجام داده است
[ترجمه ترگمان]دولت هر یک از این موارد را به decelerate تورم تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The relations between accelerate index, decelerate index and elasticity were in the next place.
[ترجمه گوگل]روابط بین شاخص شتاب، شاخص کاهش سرعت و کشش در رتبه بعدی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]روابط بین شاخص شتاب، شاخص decelerate و الاستیسیته در مکان بعدی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gear case integrated with decelerate and drive function, has reliable performance and long life.
[ترجمه گوگل]جعبه دنده ادغام شده با عملکرد کاهش سرعت و درایو، عملکرد قابل اعتماد و عمر طولانی دارد
[ترجمه ترگمان]لوازم مورد استفاده با decelerate و تابع محرک، عملکرد مطمئنی و عمر طولانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To modern women depend on a cosmetics to decelerate aging progress is absurd.
[ترجمه گوگل]برای زنان مدرن وابستگی به لوازم آرایشی برای کاهش سرعت روند پیری پوچ است
[ترجمه ترگمان]برای زنان مدرن به آرایش مو و لوازم آرایشی وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Next, follows the global economic growth to decelerate, the commodity price appears drops sharply.
[ترجمه گوگل]بعد، به دنبال کاهش رشد اقتصاد جهانی، قیمت کالا به نظر می رسد به شدت کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]سپس، به دنبال رشد اقتصادی جهانی به decelerate، قیمت کالاها به شدت کاهش پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This mechanism includes dynamical decelerate device, oriented screw device and clasp dial wheel device.
[ترجمه گوگل]این مکانیسم شامل دستگاه کاهش سرعت دینامیک، دستگاه پیچ جهت دار و دستگاه چرخ گیره دار می باشد
[ترجمه ترگمان]این مکانیزم شامل دستگاه decelerate دینامیکی، دستگاه پیچ محور و ابزار wheel dial می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Also, further government tightening could decelerate the current outflow of bank liquidity into equity markets.
[ترجمه گوگل]همچنین، سخت‌گیری بیشتر دولت می‌تواند جریان خروج نقدینگی بانکی به بازارهای سهام را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]همچنین، افزایش بیشتر دولت می تواند جریان نقدینگی بانک را به بازارهای سرمایه سوق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Contrary to widely-held expectations that copper imports would decelerate, unwrought copper and semi-finished product imports surged to a fifth consecutive monthly record.
[ترجمه گوگل]برخلاف انتظارات عمومی مبنی بر کاهش سرعت واردات مس، واردات مس خام و محصولات نیمه تمام به پنجمین رکورد ماهانه متوالی رسید
[ترجمه ترگمان]بر خلاف انتظار معمول، واردات مس would، مس unwrought و واردات محصولات نیمه تمام به پنجمین دوره متوالی متوالی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کند کردن (فعل)
slacken, rebate, clog, dull, blunt, sheathe, decelerate, hebetate, let up

کاستن سرعت (فعل)
decelerate

اهسته کردن (فعل)
slacken, decelerate

از سرعت چیزی کاستن (فعل)
decelerate

تخصصی

[ریاضیات] کاستن، کند کردن

انگلیسی به انگلیسی

• slow down
when a vehicle or machine decelerates or when someone in a vehicle decelerates, they begin gradually to go more slowly.

پیشنهاد کاربران

The term "decelerate" means to reduce the speed of something or to become slower. It is often used in the context of vehicles, machines, or the rate of change of something such as inflation or economic growth
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح به معنای کاهش دادن سرعت چیزی یا کندتر شدن است. اغلب در زمینه وسایل نقلیه، ماشین آلات یا نرخ تغییر چیزی مانند تورم یا رشد اقتصادی استفاده می شود.
"The car decelerated as it approached the intersection. "
"Economic growth decelerated from 4. 5% to 3% in the second quarter. "
"The pilot began to decelerate the plane during its descent for landing. "

decelerate
منابع• https://www.dictionary.com/browse/decelerate• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/decelerate

بپرس