decay

/dəˈkeɪ//dɪˈkeɪ/

معنی: فساد، خرابی، پوسیدگی، تباهی، تنزل، زوال، پوسیدن، ضایع کردن، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، تنزل کردن، منحط شدن
معانی دیگر: (به تدریج) فاسد کردن یا شدن، فاو شدن، تباه شدن یا کردن، (کم کم) خراب کردن یا شدن، تباهیدن، گندیدن، رو به زوال گذاشتن، رو به نیستی گذاشتن، (دندان) کرم خوردن، کاواک شدن یا کردن، (دندان) کرم خوردگی، کاواکی، فساد (تدریجی)، خرابی تدریجی، نیستی، اضمحلال، (فیزیک - فروپاشی خود انگیخته ی اتم های radioactive) فروکاست، واپاشی، فروکاست شدن، واپاشیدن، متلاشی شدن، فرسوده شدن، گندیدگی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: decays, decaying, decayed
(1) تعریف: to rot or become rotted; decompose.
مترادف: crumble, decompose, molder, putrefy, rot, spoil
مشابه: corrode, degenerate, deteriorate, dilapidate, disintegrate

- The floor of the forest is covered with leaves that are decaying.
[ترجمه گوگل] کف جنگل پوشیده از برگ هایی است که در حال پوسیدگی هستند
[ترجمه ترگمان] کف جنگل با برگ هایی پوشانده می شود که درحال پوسیدگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This tooth has decayed and will need to be fixed with a filling.
[ترجمه الهام] این دندان خراب شده و باید با پر کردن آنرا درست کرد.
|
[ترجمه شایان] این دندان خراب شده و باید پر شود
|
[ترجمه گوگل] این دندان پوسیده شده است و باید با پر کردن آن درست شود
[ترجمه ترگمان] این دندان کرم خورده است و باید با پر کردن آن ثابت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lose health, strength, excellence, or the like.
مترادف: decline, degenerate, ebb, fail, languish, rot, wane, waste
مشابه: atrophy, perish, ruin, weaken

- Her health has decayed over the past year.
[ترجمه سهیل] سلامت او در طول سال گذشته زایل شده است
|
[ترجمه گوگل] سلامتی او در سال گذشته رو به وخامت گذاشته است
[ترجمه ترگمان] سلامت او در طول سال گذشته فاسد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in physics, to decline in radioactivity.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to rot or decompose.
مترادف: decompose, molder, putrefy, rot, spoil
مشابه: corrupt, deteriorate, devastate, dilapidate, ruin
اسم ( noun )
مشتقات: decayable (adj.)
(1) تعریف: a process of decline or deterioration.
مترادف: corruption, decadence, degeneration, deterioration, rot, ruin, ruination
مشابه: atrophy, collapse, decrepitude

- The old mansion is in decay after years of neglect.
[ترجمه گوگل] عمارت قدیمی پس از سال ها بی توجهی رو به زوال است
[ترجمه ترگمان] این عمارت قدیمی پس از سال ها بی توجهی، رو به زوال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process of rotting or state of decomposition.
مترادف: corruption, decomposition, dissolution, putrefaction, rot, spoilage
مشابه: corrosion, dry rot, erosion, ruin

- Daily brushing helps prevent tooth decay.
[ترجمه گوگل] مسواک زدن روزانه به جلوگیری از پوسیدگی دندان کمک می کند
[ترجمه ترگمان] برس روزانه به پیش گیری از پوسیدگی دندان کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: loss of excellence, health, strength, or the like; state of ruin.
مترادف: destruction, downfall, ruin, ruination, weakening
مشابه: corruption, decline, degeneration

- The once strong empire fell into decay.
[ترجمه گوگل] امپراتوری زمانی قدرتمند به زوال افتاد
[ترجمه ترگمان] زمانی که امپراطوری قوی تبدیل به خرابی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in physics, the decline of radioactivity by emissions.

جمله های نمونه

1. the decay of body tissues
فساد بافت های بدن

2. the decay of their political system
زوال نظام سیاسی آنها

3. tooth decay
کرم خوردگی دندان،پوسیدگی دندان

4. fall into decay
دستخوش تباهی شدن،به زوال گرویدن

5. their civilization began to decay
تمدن آنها رو به زوال نهاد.

6. his teeth have begun to decay
دندان های او شروع کرده اند به کرم خوردن.

7. gradually the roman empire fell into decay
امپراطوری روم به تدریج دچار تباهی شد.

8. immediately after death, the body begins to decay
بلافاصله پس از مرگ،بدن شروع می کند به گندیدن

9. The tree began to decay as soon as it was cut down.
[ترجمه گوگل]درخت به محض قطع شدن شروع به پوسیدگی کرد
[ترجمه ترگمان]به محض قطع شدن درخت، درخت شروع به خرابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The vegetables have begun to decay.
[ترجمه گوگل]سبزیجات شروع به پوسیدگی کرده اند
[ترجمه ترگمان]سبزیجات شروع به تجزیه شدن کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What made the Roman Empire decay?
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث فروپاشی امپراتوری روم شد؟
[ترجمه ترگمان]امپراطوری روم چه شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The timber has started to decay.
[ترجمه گوگل]چوب شروع به پوسیدگی کرده است
[ترجمه ترگمان]چوب شروع به اضمحلال کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For without progress there will be stagnation and decay.
[ترجمه گوگل]زیرا بدون پیشرفت، رکود و زوال خواهد بود
[ترجمه ترگمان]زیرا بدون پیشرفت، رکود و تباهی پیش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The landlord had let the building fall into decay .
[ترجمه گوگل]صاحبخانه اجازه داده بود که ساختمان خراب شود
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار خانه را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The dentist could detect no decay in her teeth.
[ترجمه Zp.eng] دندانپزشک تشخیص می دهد که پوسیدگیی در دندان های ایشان نیست.
|
[ترجمه Zp.eng] دندانپزشک نتوانست هیچ نشانه ای از پوسیدگی در دندان های او تشخیص دهد
|
[ترجمه گوگل]دندانپزشک نتوانست هیچ پوسیدگی در دندان های او تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک می تواند هیچ پوسیدگی در دندان هایش را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The decay of the wood will spread if it is not removed.
[ترجمه گوگل]پوسیدگی چوب در صورت عدم حذف گسترش می یابد
[ترجمه ترگمان]تجزیه چوب در صورتی پخش خواهد شد که حذف نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The dentist could detect no sign of decay in her teeth.
[ترجمه گوگل]دندانپزشک نتوانست هیچ نشانه ای از پوسیدگی در دندان های او تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک می تواند نشانه ای از پوسیدگی در دندان هایش تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The place smelled of decay and neglect.
[ترجمه گوگل]محل بوی پوسیدگی و غفلت می داد
[ترجمه ترگمان]جایی که بوی فساد و فراموشی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

پوسیدگی (اسم)
decay, rottenness, putrefaction, putrescence

تباهی (اسم)
decay, perdition, ruin, wickedness, spoil, reprobation, depravity, depravation, degeneration, destruction, ruination, vitiation

تنزل (اسم)
abatement, degradation, decay, depreciation, depression, decadence, setback

زوال (اسم)
decline, decay, decadence, downfall, fadeaway, ebb, sublation, lapse, fall, chute, deterioration, consumption, tailspin

پوسیدن (فعل)
decay, rot, putrefy, corrode, rust, molder, moulder

ضایع کردن (فعل)
decay, destroy, addle, spoil, waste, damage, mar, fordo

فاسد شدن (فعل)
decay, rot, spoil, canker, deteriorate, be depraved, degenerate, putrefy, disintegrate, gangrene

خراب شدن (فعل)
decay, be destroyed, become spoiled, be ruined, be devastated

محو شدن (فعل)
decay, fade

تباه شدن (فعل)
decay, vitiate

تنزل کردن (فعل)
degrade, decline, decay, fall

منحط شدن (فعل)
decay

تخصصی

[شیمی] واپاشی
[عمران و معماری] پوسیدگی - تباهی - واپاشی - تجزیه - از هم پاشیدن - تباه شدن
[کامپیوتر] زوال ؛ متلاشی؛ واپاشی
[برق و الکترونیک] افت، واپاشی 1. کاهش تدریجی مقدار یک کمیت نظیر جریان، شار مغناطیسی، بار، یا فسفرسانی 2. radioactive decay
[زمین شناسی] واپاشی پرتوزا در پرتوزایی، تجزیه در مبحث امواج: تضعیف یا افت انرژی امواج اقیانوسی تولید شده بوسیله باد بعد از خروج از پهنه مولد و گذر به سوی ناحیه دارای باد های سبکتر، با یک افزایش تدریجی در طول موج و کاهش تدریجی در ارتفاع موج همراه می باشد. (هوازدگی):هوازدگی یا از بین رفتن کلی یک سنگ – بالاخص هوازدگی شیمیایی
[نساجی] تخمیر - پوسیدن - فساد
[ریاضیات] تباه شدن، تحلیل رفتن، تباهی، واپاشی، تلاشی، تحلیل
[پلیمر] زوال، واپاشی

انگلیسی به انگلیسی

• rot, putrefaction, decomposition
rot, decompose; deteriorate, waste away
when something decays, it rots and starts to fall apart.
decay is the process of something rotting.
if buildings decay, their condition becomes worse because they have not been looked after and repaired. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g ...saving houses from falling into decay.
if a society, culture, or system decays, it gradually becomes weaker or more corrupt. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g ...a religion in the final stages of decay.

پیشنهاد کاربران

decay = پوساندن - خراب کردن - پوسیدگی - تباهی - خرابی
هم فعل و هم اسم
decoy = چیزی یا کسی که به عنوان دام استفاده میشه برای رسیدن به چیزی یا کس دیگر - به دام انداختن یا گول زدن از این طریق
هم اسم و هم فعل
decry = قبیح دانستن - قباحت شمردن - تقبیح کردن - نکوهش کردن
تجزیه کردن
مثال:
Bacteria decay dead plants
( و البته bacteria جمع هست )
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : decay 💎 تلفظ واژه: di - KĀ ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: پوسیدگی، واپاشی ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : sapr/o
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : decay
✅️ اسم ( noun ) : decay / decadence
✅️ صفت ( adjective ) : decadent / decayed / decaying
✅️ قید ( adverb ) : _
رو به افول گذاردن
تجزیه
واپاشی
decay ( موسیقی ) ==واژه بیگانه: decay 1واژه مصوب: اُفت اولیهتعریف: بخش دوم منحنی تغییرات زمانی صدا که نشان‏دهندۀ کاهش اولیۀ شدت صوت است==decay ( فیزیک )
واژه مصوب: فرواُفت
تعریف: کاهش پیوستة اندازة یک کمیت در طول زمان یا مکان
پوسیدگی ( دندان )
Tooth Decay
خرابی , خراب کردن ؛ فاسد شدن
– The old mansion is in decay
– Sugar is a major cause of tooth decay
– Sugar makes your teeth decay
– Pollution has decayed the surface of the stonework
– The smell of decaying meat
– The flesh on a dead body decays rapidly
فاسد شدن
واپاشیدن ( در فیزیک )
کرم خوردگی دندان
زوال
corruption
ruin

واپاشی رادیواکتیو هسته
در شیمی
یک معنیش میشه تجزیه شدن
e. g. =As dead trees decay, they feed the soil
میرای در رشته فیزیک
کاهش یافتن یا اتلاف شدن
کرم خوردگی مرکبات، خرابی و فاسد شدن مرکبات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس