1. His decapitated body was found floating in a canal.
[ترجمه گوگل]جسد سر بریده او در یک کانال شناور پیدا شد
[ترجمه ترگمان]بدن سرش در یک کانال شناور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Some people were decapitated during the French Revolution.
[ترجمه گوگل]در جریان انقلاب فرانسه سر برخی از مردم قطع شد
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم در طول انقلاب فرانسه سر بریده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A worker was decapitated when a lift plummeted down the shaft on top of him.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک کارگر به پایین شفت بالای سرش سقوط کرد، سر از بدنش جدا شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آسانسور از بالای چاه پایین آمد، یک کارگر سرشان را از سرشان جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Woman vicar death threat HATE-mail threats to decapitate a leading activist for women priests are being treated seriously by police.
[ترجمه گوگل]تهدید به مرگ نایب زن تهدید با ایمیل نفرت مبنی بر بریدن سر یک فعال برجسته برای کشیش های زن توسط پلیس به طور جدی برخورد می شود
[ترجمه ترگمان]تهدید مرگ کشیش زن از تهدیدهای پستی به decapitate که یک فعال پیشرو برای زنان روحانی است، به طور جدی توسط پلیس تحت درمان قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I glimpsed the spiked heads of decapitated traitors, their shredded necks, gaping mouths and straggly hair.
[ترجمه گوگل]نگاهی اجمالی به سرهای میخ دار خائنان سر بریده، گردن های تکه تکه شده، دهان های باز و موهای زبرشان انداختم
[ترجمه ترگمان]من سره ای پر از خائنان را دیدم که سر بریده و گردن تکه تکه شده و موهای تکه پاره و موهای ژولیده آن ها را دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Whack, the sound of the hatchet decapitating the poor thing.
[ترجمه گوگل]وای، صدای دریچه سر بیچاره را برید
[ترجمه ترگمان]اما صدای تبر آن موجود بیچاره را خفه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Rats were decapitated and the stomach were removed, opened along the greater curvature.
[ترجمه گوگل]سر موشها قطع شد و معده برداشته شد و در امتداد انحنای بیشتر باز شد
[ترجمه ترگمان]موش ها سرشان را جدا کردند و شکم از بین رفت و در امتداد انحنای بزرگ تر باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They would decapitate their enemies and keep them as talismans .
[ترجمه گوگل]سر دشمنان خود را می بریدند و آنها را طلسم نگه می داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها دشمنان خود را نابود می کردند و آن ها را talismans نگاه می داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. To strangle or decapitate ( a fowl ).
10. To separate the head from; decapitate.
11. He then asked each volunteer to decapitate a white rat.
[ترجمه گوگل]سپس از هر داوطلب خواست تا سر یک موش سفید را از تن جدا کند
[ترجمه ترگمان]سپس از هر داوطلب خواست که یک موش سفید بخرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It wasn't too pretty. Cut to pieces with a whip, and almost decapitated.
[ترجمه گوگل]خیلی قشنگ نبود با شلاق تکه تکه شده و تقریباً سر بریده شود
[ترجمه ترگمان]خیلی قشنگ نبود تکه تکه شده با شلاق و تقریبا سرش جدا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He had been killed by a shotgun bullet that almost decapitated him.
[ترجمه گوگل]او بر اثر اصابت گلوله ساچمه ای کشته شده بود که نزدیک بود سرش را از بدن جدا کند
[ترجمه ترگمان]او توسط گلوله ای که تقریبا از سرش جدا شده بود کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He waded in with his sword swinging, and felt the jar down his arm as it almost decapitated an animal.
[ترجمه گوگل]او در حالی که شمشیر خود را تاب می داد وارد شد و کوزه را روی بازویش حس کرد در حالی که تقریباً سر یک حیوان را جدا می کرد
[ترجمه ترگمان]او با شمشیر خود به داخل آب رفت و شیشه را که تقریبا از یک حیوان جدا شده بود احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید