decadence

/ˈdekədəns//ˈdekədəns/

معنی: تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی
معانی دیگر: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: decadency (n.)
(1) تعریف: a decline into immorality; loss of moral values.

- She could not accept the idea of couples living together without marriage, and she saw it as a part of the utter decadence of the younger generation.
[ترجمه گوگل] او نمی توانست ایده زندگی مشترک زوج ها بدون ازدواج را بپذیرد و آن را بخشی از انحطاط مطلق نسل جوان می دانست
[ترجمه ترگمان] نمی توانست تصور کند که زوج ها بدون ازدواج با هم زندگی می کنند و او آن را بخشی از انحطاط کامل نسل جوان تر می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act, process, or condition of decline into an inferior state; deterioration; decay.
مشابه: decay

جمله های نمونه

1. the decadence of china in the 18th century
انحطاط چین در قرن هجدهم

2. The decadence of morals is bad for a nation.
[ترجمه گوگل]انحطاط اخلاق برای یک ملت بد است
[ترجمه ترگمان]انحطاط اخلاقیات برای یک ملت بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The empire had for years been falling into decadence.
[ترجمه گوگل]امپراتوری سال ها در حال سقوط بود
[ترجمه ترگمان]سال ها امپراطوری سقوط کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is another dimension to the decadence of Britain and the Western world.
[ترجمه گوگل]انحطاط بریتانیا و جهان غرب بعد دیگری نیز دارد
[ترجمه ترگمان]بعد دیگری از انحطاط بریتانیا و دنیای غرب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It encourages a cynical, destructive decadence.
[ترجمه گوگل]این انحطاط بدبینانه و مخرب را تشویق می کند
[ترجمه ترگمان]این کار یک انحطاط مخرب و مخرب را تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gesualdo's later madrigals, however fascinating their scent of decadence, are an evolutionary dead end.
[ترجمه گوگل]مادریگال‌های بعدی گسوالدو، هر چند عطر انحطاطشان جذاب باشد، یک بن‌بست تکاملی هستند
[ترجمه ترگمان]madrigals بعدی Gesualdo، با این حال، رایحه او از انحطاط، یک پایان تکاملی تکاملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's full of blasphemy and decadence.
[ترجمه گوگل]پر از کفر و انحطاط است
[ترجمه ترگمان]پر از کفر و انحطاط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Attacks on the immorality and decadence of aristocratic culture were the staple diet of purity tracts and speeches.
[ترجمه گوگل]حمله به بی اخلاقی و انحطاط فرهنگ اشرافی، غذای اصلی تراکت ها و سخنرانی های پاکی بود
[ترجمه ترگمان]حملات به فساد اخلاق و انحطاط فرهنگ اشرافی، رژیم غذایی اصلی رساله و خطابه پاکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I do not want you decadence and emptiness, confusion, Zaojian themselves, hurt others.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم شما انحطاط و پوچی، سردرگمی، Zaojian خود، به دیگران آسیب برساند
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم که شما دچار انحطاط و پوچی و سردرگمی و ناراحتی دیگران باشید، به دیگران صدمه بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Because of its decadence, few want to understand the art taking place in the bullring.
[ترجمه گوگل]به دلیل انحطاط آن، تعداد کمی می خواهند هنر در حال وقوع در میدان گاوبازی را درک کنند
[ترجمه ترگمان]به دلیل انحطاط آن، کم تر کسی می خواهد هنر را درک کند که در the رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Degenerate, decadence and emptiness loneliness loss.
[ترجمه گوگل]انحطاط، انحطاط و پوچی از دست دادن تنهایی
[ترجمه ترگمان]فساد، انحطاط و خلا و فقدان خلا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is the decadence of the modern bull that has made bullfighting possible.
[ترجمه گوگل]این انحطاط گاو نر مدرن است که گاوبازی را ممکن کرده است
[ترجمه ترگمان]این عکس یک گاو نر مدرن است که گاوبازی را ممکن ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is my life, decadence yet helpless, and resolutely have a sense of rhythm!
[ترجمه گوگل]این زندگی من است، انحطاط و در عین حال درمانده، و قاطعانه حس ریتم دارم!
[ترجمه ترگمان]این زندگی من است، در عین حال ناتوان و با عزمی جزم و با عزمی جزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Terrace on the decadence of the shadow, have gone through from memory.
[ترجمه گوگل]تراس روی انحطاط سایه از خاطره رفته است
[ترجمه ترگمان]در اثر سقوط سایه، در حالی که از حافظه خود بیرون رفته بود، از یاد رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That city seems to be the hothouse of decadence.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد آن شهر گرمخانه انحطاط است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که آن شهر خانه انحطاط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنزل (اسم)
abatement, degradation, decay, depreciation, depression, decadence, setback

زوال (اسم)
decline, decay, decadence, downfall, fadeaway, ebb, sublation, lapse, fall, chute, deterioration, consumption, tailspin

انحطاط (اسم)
decline, decadence, downfall, devolution, downhill, slough, chute, degeneration, degeneracy, retrogradation

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

آغاز ویرانی (اسم)
decadence

انگلیسی به انگلیسی

• deterioration, decay, falling into corruption
decadence is the state of living or behaving in a way that shows lower standards, especially lower moral standards, than in a previous time.

پیشنهاد کاربران

Decadence
زوال ، اضحملال
مترافشoverthrow , breakup
فروگرایی
ابتذال
تجمل گرایی
decadence: انحطاط
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : decay
✅️ اسم ( noun ) : decay / decadence
✅️ صفت ( adjective ) : decadent / decayed / decaying
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس