debriefing


پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتى یا هواپیما علوم نظامى : توجیه و بازپرسى از خلبانان بعد از شناسایى

جمله های نمونه

1. a debriefing session
جلسه ی گزارش گیری

2. A debriefing would follow this operation, to determine where it went wrong.
[ترجمه گوگل]پس از این عملیات، یک گزارش جمع بندی انجام می شود تا مشخص شود کجا اشتباه بوده است
[ترجمه ترگمان]debriefing از این عملیات پیروی خواهد کرد تا مشخص شود که این عمل در کجا رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In our inspection debriefing, the two-star general team chief bestowed praise on everyone involved.
[ترجمه گوگل]در جلسه بازرسی ما، رئیس دو ستاره تیم عمومی از همه کسانی که درگیر بودند ستایش کرد
[ترجمه ترگمان]در debriefing بازرسی ما، رئیس این تیم دو ستاره در مورد همه افراد مورد تحسین قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Employers who have attended students' debriefing sessions have found them most illuminating. 2
[ترجمه گوگل]کارفرمایانی که در جلسات توجیهی دانش‌آموزان شرکت کرده‌اند، آن‌ها را روشن‌تر می‌دانند 2
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان که در جلسات آموزشی دانشجویان شرکت کرده اند، آن ها را بسیار روشن یافته اند ۲
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Conrad: Didn't you get the memo? It's the debriefing from the promotion fiasco last quarter.
[ترجمه گوگل]کنراد: یادداشت را نگرفتی؟ این گزارشی از شکست ترفیع سه ماهه گذشته است
[ترجمه ترگمان]اون یادداشت رو دریافت نکردی؟ این مربوط به جلسه قبل از سال قبل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The act or process of debriefing or of being debriefed.
[ترجمه گوگل]عمل یا فرآیند بازنگری یا بازنگری
[ترجمه ترگمان]عمل یا فرآیند debriefing یا of بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We've got the rescued soldiers in there for debriefing.
[ترجمه گوگل]ما سربازان نجات یافته را برای بازنگری در آنجا آورده ایم
[ترجمه ترگمان]ما سربازان نجات را برای بازجویی آماده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is here for medical check-ups and debriefing by State Department officials.
[ترجمه گوگل]او برای معاینات پزشکی و توضیحات توسط مقامات وزارت خارجه اینجا است
[ترجمه ترگمان]او در اینجا برای معاینات پزشکی و debriefing توسط مقامات وزارت امور خارجه به اینجا آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He hadn't even been invited to the debriefing to find out what happened to his counterpart.
[ترجمه گوگل]او حتی به جلسه بازبینی دعوت نشده بود تا بفهمد چه اتفاقی برای همتای او افتاده است
[ترجمه ترگمان]او حتی به debriefing دعوت نشده بود تا ببیند برای همتای خود چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's debriefing from the promotion fiasco last quarter.
[ترجمه گوگل]این گزارشی از شکست سه ماهه گذشته ارتقاء است
[ترجمه ترگمان]این جلسه مربوط به اون شکست مفتضحانه آیه که قبل از شکست دادن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bodies caked in mud, the rescuers gather for a debriefing session; up sound.
[ترجمه گوگل]اجساد در گل و لای، امدادگران برای یک جلسه توجیهی جمع می شوند بالا صدا
[ترجمه ترگمان]اجساد خشک شده در گل و لای، تیم نجات برای یک جلسه debriefing جمع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the midpoint of the study all interviewers were seen in small groups for a psychological debriefing.
[ترجمه گوگل]در اواسط مطالعه، همه مصاحبه‌کنندگان در گروه‌های کوچک برای بررسی روان‌شناختی دیده شدند
[ترجمه ترگمان]در نیمه راه مطالعه تمام interviewers در گروه های کوچک برای یک debriefing روانی دیده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Frank: I know as I're already given them a debriefing about the situation.
[ترجمه گوگل]فرانک: می‌دانم که قبلاً در مورد وضعیت به آنها توضیح داده‌ام
[ترجمه ترگمان]من می دونم که همین الانش هم یه خبری راجع به این وضعیت به اونا دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Attention, all fighters are to return to moon base for debriefing.
[ترجمه گوگل]توجه، همه جنگنده ها باید برای بازنگری به پایگاه ماه برگردند
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که همه مبارزان به پایگاه ماه برای debriefing باز می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[روانپزشکی] افشاء اطلاعات برای آزمودنی در جریان یک تجربه.

انگلیسی به انگلیسی

• interrogation, questioning

پیشنهاد کاربران

پس توجیه
باز خلاصه کردن
واگویی
debriefing ( علوم نظامی )
واژه مصوب: نشست توضیحی
تعریف: جلسۀ پرسش و پاسخ برای دریافت اطلاعات در مورد مأموریت یا کاری که انجام شده است
واپُرسِش
مطلع کردن
جلسه توجیهی
بازبینی
گزارش گیری
توجیه کردن
نشست توضیحی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس