debonair

/ˌdebəˈner//ˌdebəˈneə/

معنی: خوشرفتار، خوش طبع، شاد، مودب
معانی دیگر: (قدیمی) شاد و مهربان، خوش مشرب، خوش معاشرت، سرزنده، پرنشاط، پرحرارت، متمدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: debonairly (adv.), debonairness (n.)
• : تعریف: having or marked by a charming and carefree but polite manner; suave.
مترادف: elegant, jaunty, refined, suave
مشابه: courteous, dapper, genteel, gracious, mannerly, polished, polite, sophisticated, urbane, well-bred

- He envied the men at these dinner parties who seemed so debonair.
[ترجمه گوگل] او به مردانی در این مهمانی‌های شام حسادت می‌کرد که خیلی بد به نظر می‌رسیدند
[ترجمه ترگمان] او به کسانی که در این مهمانی شام می خوردند رشک می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His debonair manner charmed the ladies.
[ترجمه گوگل] رفتار بد او خانم ها را مجذوب خود کرد
[ترجمه ترگمان] رفتار مودبانه او خانم ها را مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He strolled about, look very debonair in his elegant new suit.
[ترجمه گوگل]او در کت و شلوار جدید و زیبایش قدم می زد، بسیار بد به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سلانه سلانه سلانه سلانه به اطراف نگاه کرد و با کت و شلوار شیک و ظریف او خیلی صمیمی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a handsome, debonair, death-defying racing-driver.
[ترجمه گوگل]او یک راننده مسابقه‌ای خوش‌تیپ، بداخلاق و مرگ‌بار بود
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم خوش قیافه و صمیمی و سرسخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He strolled about, looking very debonair in his elegant new suit.
[ترجمه گوگل]او قدم می زد و در کت و شلوار جدید و شیک خود بسیار ضعیف به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سلانه سلانه سلانه سلانه به اطراف نگاه کرد و با کت و شلوار شیک و ظریف او خیلی صمیمی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Vito's a debonair middle-aged New Yorker, who's made a killing in advertising.
[ترجمه گوگل]ویتو یک نیویورکی میانسال بداخلاق است که در تبلیغات دست به قتل زده است
[ترجمه ترگمان]Vito (debonair)، یک نیویورکی در میان سال New - است که در تبلیغات کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a moving man, bashful but debonair.
[ترجمه گوگل]او مردی متحرک بود، خجالتی اما بی‌رحم
[ترجمه ترگمان]او مرد متحرک و خجالتی بود اما صمیمی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So the debonair Simon had made it big in the financial world.
[ترجمه گوگل]بنابراین سایمون فاسد توانسته بود در دنیای مالی بزرگ شود
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب که Simon در دنیای مالی آن را بزرگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The thought of debonair Seb Smith being beaten by spotty, horrid little Nails tickled Nutty's imagination.
[ترجمه گوگل]فکر اینکه سب اسمیت ناخوشایند توسط نیلز کوچک و هولناک کتک بخورد، تخیل ناتی را غلغلک داد
[ترجمه ترگمان]تصور The of Seb Smith by being spotty imagination horrid little little nutty nutty nutty tickled s beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten beaten
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Oh, he was charming and debonair - but he was no match for Damian Flint.
[ترجمه گوگل]اوه، او جذاب و بداخلاق بود - اما با دامیان فلینت همخوانی نداشت
[ترجمه ترگمان]اوه، اون خیلی فریبنده و صمیمی بود اما اون برای \"دیمن فلینت\" حریف نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The head waiter was debonair with the guests but firm with the Waiters.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت سر با مهمانان بدبین بود اما با گارسون ها محکم بود
[ترجمه ترگمان]سر پیشخدمت با پیشخدمت ها صمیمی بود، ولی با پیشخدمت ها محکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then Foxy Davis had seemed a debonair remotely superior, and glamorous personage.
[ترجمه گوگل]سپس فاکسی دیویس شخصیتی بی‌نظیر و از دور برتر و پر زرق و برق به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]آن وقت آقای دیویس، به نظر می رسید که آقای دیویس از راه دور، خیلی برتر و بهتر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is friendly, remote, and debonair.
[ترجمه گوگل]دوستانه، از راه دور، و بی روح است
[ترجمه ترگمان]این گیاه دوستانه، دور از دور و متمدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But our government has a propitiously debonair attitude to public spending.
[ترجمه گوگل]اما دولت ما نگرش مناسبی نسبت به هزینه های عمومی دارد
[ترجمه ترگمان]اما دولت ما نگرش propitiously debonair نسبت به هزینه های عمومی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Life that is gay, brisk, and debonair.
[ترجمه گوگل]زندگی همجنس گرا، پرجنب و جوش، و افتضاح
[ترجمه ترگمان]زندگی شاد و شاد و صمیمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hair, face and skin are pretty debonair, so is the sneakers and suit's comfort.
[ترجمه گوگل]مو، صورت و پوست بسیار ضعیف هستند، بنابراین راحتی کفش‌های کتانی و کت و شلوار نیز بسیار بد است
[ترجمه ترگمان]مو، صورت و پوست کاملا متمدن هستند، بنابراین کفش های ورزشی و راحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's handsome, debonair and an extremely talented magician with a bent sense of humor.
[ترجمه گوگل]او خوش تیپ، بداخلاق و شعبده باز فوق العاده با استعداد با حس شوخ طبعی است
[ترجمه ترگمان]او خوش قیافه و debonair و یک جادوگر فوق العاده با استعداد است با حس شوخ طبعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش رفتار (صفت)
polite, affable, courteous, complaisant, debonair

خوش طبع (صفت)
talented, debonair, gaysome, sanguine, canty, chirpy, gifted

شاد (صفت)
happy, debonair, merry, glad, gleeful, cheery, light-hearted, joyful, festive, chirk, exultant, frolicsome, gamesome

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

انگلیسی به انگلیسی

• charming, stylish, dashing
a man who is debonair is well-dressed, charming, and confident.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Confident, stylish, and charming in a sophisticated way 🎩
🔍 مترادف: Suave
✅ مثال: The debonair gentleman charmed everyone with his graceful manners.
This term is used to describe someone, usually a man, who is suave, elegant, and carries themselves with confidence.
صفت/ شخصی، معمولاً مردی، که شیک، با وقار و با اعتماد به نفس است.
مثال؛
He’s the epitome of debonair, with his impeccable style and smooth conversation skills.
...
[مشاهده متن کامل]

When describing a charismatic individual, one might say, “She has a debonair charm that captivates everyone she meets. ”
A character in a novel or film might be described as “a debonair gentleman, “a debonair gentleman, always dressed to impress and oozing charm. ”

of a man ) confident, stylish, and charming )
مرد جذاب شیک پوش با اعتمادبه نفس
متمدن ، شاد ، خوشرفتار ، مودب
متمدن

بپرس