debilitating

/dəˈbɪləˌteɪtɪŋ//dəˈbɪləˌteɪtɪŋ/

جمله های نمونه

1. Parkinson's disease is a debilitating and incurable disease of the nervous system.
[ترجمه گوگل]بیماری پارکینسون یک بیماری ناتوان کننده و غیرقابل درمان سیستم عصبی است
[ترجمه ترگمان]بیماری پارکینسون یک بیماری مهلک و غیرقابل درمان سیستم عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was hoping for a cure from his debilitating illness.
[ترجمه Mari] او چشم انتظار درمانی برای بیماری مزمن و غیرقابل درمانش بود
|
[ترجمه گوگل]او به شفای بیماری ناتوان کننده اش امیدوار بود
[ترجمه ترگمان]اون امیدوار بود که درمان بیماری debilitating رو درمان کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Huge debts are debilitating their economy.
[ترجمه گوگل]بدهی های کلان اقتصاد آنها را ضعیف می کند
[ترجمه ترگمان]بدهی های زیاد اقتصاد آن ها را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She found the heat debilitating.
[ترجمه محمود علیزاده] او گرما را طاقت فرسا یافت
|
[ترجمه گوگل]گرما را ناتوان کننده یافت
[ترجمه ترگمان] اون the debilitating رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All will suffer from debilitating and uncontrollable movements and severe personality and cognitive changes.
[ترجمه گوگل]همه از حرکات ناتوان کننده و غیرقابل کنترل و تغییرات شدید شخصیتی و شناختی رنج خواهند برد
[ترجمه ترگمان]همه آن ها از حرکات غیرقابل کنترل و غیرقابل کنترل و تغییرات شدید شخصیت و شناختی رنج خواهند برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This debilitating absence has raised, first, the question of when and how a leader should be declared incapacitated.
[ترجمه گوگل]این غیبت تضعیف‌کننده، اولاً این سؤال را مطرح کرده است که چه زمانی و چگونه یک رهبر باید ناتوان اعلام شود
[ترجمه ترگمان]این غیبت ناتوان کننده ای است، اول، سوال زمانی که چگونه و چگونه یک رهبر باید از نظر فیزیکی ناتوان شود، مطرح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The heat, the insects, and the debilitating claustrophobia of those few terrifying days often returned to haunt him.
[ترجمه گوگل]گرما، حشرات، و تنگناهراسی ناتوان کننده آن چند روز وحشتناک اغلب به او برمی گشت
[ترجمه ترگمان]گرما، حشرات، و the debilitating آن چند روز وحشتناک اغلب به سراغش می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Life penalizes those who fall victim to the debilitating effects human weakness, such as a negative character, ignorance, laziness, excesses and vices. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]زندگی کسانی را که قربانی اثرات ناتوان کننده ضعف انسانی مانند شخصیت منفی، جهل، تنبلی، افراط و رذایل می شوند، مجازات می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]زندگی کسانی را که قربانی تاثیرات ناتوان کننده ای بر ضعف انسانی می شوند، مانند یک شخصیت منفی، جهالت، تنبلی، افراط و vices، تحت نظر گرفت دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Adults and children suffer from strange, debilitating headaches that no drugs will cure.
[ترجمه گوگل]بزرگسالان و کودکان از سردردهای عجیب و ناتوان کننده ای رنج می برند که هیچ دارویی آن را درمان نمی کند
[ترجمه ترگمان]بزرگسالان و کودکان از سردردهای عجیب و ناتوان کننده ای رنج می برند که هیچ دارویی التیام نخواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So the algae hang on as debilitating parasites rather than evolving towards benign cooperation.
[ترجمه گوگل]بنابراین جلبک‌ها به‌عنوان انگل‌های ناتوان‌کننده باقی می‌مانند تا اینکه به سمت همکاری خوش‌خیم تکامل یابند
[ترجمه ترگمان]بنا بر این جلبک ها به جای اینکه به سمت هم کاری های خوب پیش بروند، به عنوان انگل ناتوان کننده ای بر باد کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gone, in the heat of a passion as debilitating as the panic that so often distorts the actions of accused politicians.
[ترجمه گوگل]رفته است، در تب و تاب شور و شوق ناتوان کننده ای مانند وحشتی که اغلب اعمال سیاستمداران متهم را تحریف می کند
[ترجمه ترگمان]در بحبوحه شور و هیجان، به عنوان ترس و وحشت، که اغلب اعمال سیاستمداران متهم را تحریف می کند، گذشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dependence on charity is just as debilitating as dependence on the state, if not more so.
[ترجمه گوگل]وابستگی به خیریه به همان اندازه وابستگی به دولت تضعیف کننده است، اگر نه بیشتر
[ترجمه ترگمان]وابستگی به موسسه خیریه درست همانند وابستگی به دولت است، اگر بیشتر نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is a growing recognition of the debilitating effects of teen drug use(Sentence dictionary), teen pregnancy and violence.
[ترجمه گوگل]شناخت رو به رشدی از اثرات ناتوان کننده مصرف مواد مخدر در نوجوانان (فرهنگ لغت جملات)، بارداری نوجوانان و خشونت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شناخت رو به رشدی از تاثیرات ناتوان کننده ای استفاده از مواد مخدر نوجوان (فرهنگ لغت حکم)، بارداری و خشونت نوجوان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If it were not for the debilitating character question, Clinton would surely have a fair chance of beating Bush.
[ترجمه گوگل]اگر این پرسش شخصیت ضعیف کننده نبود، کلینتون مطمئناً شانس زیادی برای شکست دادن بوش داشت
[ترجمه ترگمان]اگر این مساله برای سوال شخصیت ضعیفش نباشد، کلینتون مطمئنا شانس خوبی برای شکست دادن بوش خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have become involved in debilitating scandals and disastrous adventures following election victories.
[ترجمه گوگل]آنها در پی پیروزی های انتخاباتی درگیر رسوایی های تضعیف کننده و ماجراجویی های فاجعه بار شده اند
[ترجمه ترگمان]در پی پیروزی های انتخاباتی، آن ها در رسوایی های جانی و ماجراهای مصیبت بار گرفتار شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• incapacitating, weakening, enfeebling
a debilitating illness, situation, or action makes you weak; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Crippling
فلج کننده - تضعیف کننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : debilitate
اسم ( noun ) : debility
صفت ( adjective ) : debilitating
قید ( adverb ) : _
تضعیف کننده
ناتوان کننده
جانکاه
بنظر من زیاد معنی مهلک یا جانفرسا ، . . . معنی نمیده
بهتره معنی کنیم ناتوان کننده ، ناتوان ساز ، تضعیف کننده ، ضعیف کننده
تضعیف کننده ؛ ناتوان کننده
Weakening=
⁦✔️⁩جانفرسا
Researchers also looked at chickens’ footpads for sores and lesions, which other animal research has confirmed are painful and debilitating for animals
ناتوان کننده
توان فرسا، ناتوان ساز، مضعف
توان کاه، جانفرسا
طاقت فرسا ( آب و هوا )
تضعیف کننده، فرسایشی
مهلک
تضعیف کننده
تضعیف کننده، فرسایشی، فرساینده، گام به گام، تدریجی، ( آب و هوا ) ناسالم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس