فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: debauches, debauching, debauched
حالات: debauches, debauching, debauched
• : تعریف: to lead or seduce into immorality or intemperance; corrupt.
• مشابه: pollute
• مشابه: pollute
- The parents feared that listening to this wild music would debauch their children.
[ترجمه گوگل] والدین می ترسیدند که گوش دادن به این موسیقی وحشی باعث بی حوصلگی فرزندانشان شود
[ترجمه ترگمان] والدین می ترسیدند که گوش دادن به این موسیقی وحشی بچه های خود را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] والدین می ترسیدند که گوش دادن به این موسیقی وحشی بچه های خود را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to engage willingly in immoral behavior.
• مشابه: wanton
• مشابه: wanton
- The pirates left the ship and debauched in the town through the night.
[ترجمه عیا ش الکلی] پوتین سربازهایش را در شهرهای اوکراین به کشتن مردان و آزار کودکان . تجاوز زنان تشویق کرد|
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی کشتی را ترک کردند و در طول شب در شهر فاسد شدند[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی کشتی را ترک کردند و شب را در شهر هرزه یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: debaucher (n.), debauchment (n.)
مشتقات: debaucher (n.), debauchment (n.)
• : تعریف: an act or period of debauched behavior; orgy.
- Syphilis was the result of his frequent debauches.
[ترجمه گوگل] سیفلیس نتیجه بداخلاقی های مکرر او بود
[ترجمه ترگمان] سیفلیس ناشی از debauches مکرر او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیفلیس ناشی از debauches مکرر او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید