debasement

/dəˈbeɪsmənt//dɪˈbeɪsmənt/

معنی: پستی
معانی دیگر: پستی

جمله های نمونه

1. International trading patterns, debasement and changing money supply, demographic and climatic change may all influence the behaviour of prices.
[ترجمه گوگل]الگوهای تجارت بین المللی، تحقیر و تغییر عرضه پول، تغییرات جمعیتی و اقلیمی همگی ممکن است بر رفتار قیمت ها تأثیر بگذارند
[ترجمه ترگمان]الگوهای تجاری بین المللی، تنزل و تغییر تامین مالی، تغییرات جمعیتی و آب و هوایی ممکن است همگی بر رفتار قیمت تاثیر بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. "Gold is a flight from currency debasement," BNYM's Derrick said.
[ترجمه گوگل]دریک از BNYM گفت: "طلا فرار از تنزل ارزش پول است "
[ترجمه ترگمان]دریک گفت: \" طلا یک پرواز از debasement ارز است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There will be no debasement of quality.
[ترجمه گوگل]افت کیفیت وجود نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]هیچ پستی و پستی در کیفیت وجود نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The history of seigniorage debasement of the coinage under the Roman emperors.
[ترجمه گوگل]تاریخچه تحقیر سکه در زمان امپراتوران روم
[ترجمه ترگمان]تاریخ of تنزل سکه در زیر امپراطوران روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You will achieve strong ability service. We will help you design ratepaying, reasonable tax mitigation, debasement of money ullage, which display our work efficiency.
[ترجمه گوگل]شما به خدمات توانایی قوی دست خواهید یافت ما به شما کمک خواهیم کرد تا نرخ پرداخت، کاهش مالیات معقول، کاهش هدررفت پول را طراحی کنید که کارایی کار ما را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]شما به سرویس توانایی قوی خواهید رسید ما به شما در طراحی ratepaying، کاهش مالیات منطقی، تنزل فضای خالی پول که کارایی کار ما را نمایش می دهند، کمک خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It has to do with the structure of the traditional family in these regions, with its debasement and with the disenfranchisement of women.
[ترجمه گوگل]این به ساختار خانواده سنتی در این مناطق، با تحقیر آن و بی‌حقوقی زنان مربوط می‌شود
[ترجمه ترگمان]این کار باید با ساختار خانواده سنتی در این مناطق با خفت و با the زن انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Associating with people like Li Mei - t'ing and Ku Er - chien was such a shameful debasement.
[ترجمه گوگل]معاشرت با افرادی مانند لی می تینگ و کو ار چین بسیار شرم آور بود
[ترجمه ترگمان]معاشرت با مردم مثل لی می Mei و کوک لوکس … او واقعا باعث خواری و خواری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The image of Confucius had been become indistinguish in different voice of praise and debasement.
[ترجمه گوگل]تصویر کنفوسیوس در صداهای مختلف ستایش و تحقیر غیر قابل تشخیص شده بود
[ترجمه ترگمان]تصویر کنفسیوس در صدای مختلفی از ستایش و خفت پیچ خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If current policies are continued, there is a real threat of a debasement of the currency.
[ترجمه گوگل]اگر سیاست های فعلی ادامه یابد، خطر واقعی کاهش ارزش پول وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اگر سیاست های کنونی ادامه یابد، یک تهدید واقعی از تنزل ارزش پول وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Investors are turning to gold because of fears of long-term inflation and major currency debasement due to fiscal deficits, government debt issuance and quantitative easing.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران به دلیل ترس از تورم بلندمدت و کاهش ارزش عمده ارز به دلیل کسری مالی، صدور بدهی دولت و تسهیل کمی به طلا روی آورده اند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران به دلیل ترس از تورم بلند مدت و تنزل ارزش ارز به دلیل کسری مالی، صدور بدهی دولت و تسهیل کمی، به طلا تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پستی (اسم)
poverty, abjection, degradation, baseness, meanness, inferiority, debasement, dishonor, turpitude, ignobility, villainy, lowness, humility, lousiness, vulgarism, vulgarity

انگلیسی به انگلیسی

• humiliation, degradation

پیشنهاد کاربران

تحقیر
تحقیر - کوچک انگاری
سبک داشت . [ س َ ب ُ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اهانت . مهانت . ( صراح اللغة ) . استخفاف . توهین . تحقیر. تخفیف : رخص طلب کردن سبکداشت فرمان حق بود و دوستان حق . . . فرمان دوستان را سبک ندارند. ( هجویری
...
[مشاهده متن کامل]
) . و بواسطه ٔ ترک ادب موافقت زمان درویشان و سبک داشت نفس اولیأاﷲ از شرف صحبت ایشان محروم شد. ( انیس الطالبین ص 46 ) . رجوع به سبک داشتن شود.

بپرس