debase

/dəˈbeɪs//dɪˈbeɪs/

معنی: پست کردن، خوار کردن، عیب دار کردن
معانی دیگر: خفیف کردن، کم ارج کردن، دون کردن، فرومایه کردن، مقام کسی را پایین بردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: debases, debasing, debased
مشتقات: debasingly (adv.), debasement (n.), debaser (n.)
• : تعریف: to reduce in value, quality, esteem, or character.
مترادف: degrade, demean, depress, deteriorate, devalue, impair, pervert
متضاد: enhance, exalt
مشابه: abase, corrupt, deflate, deprave, disgrace, disparage, lower, pollute, reduce, rot, ruin, taint, weaken

- Severe inflation may debase a nation's currency.
[ترجمه گوگل] تورم شدید ممکن است پول یک کشور را پایین بیاورد
[ترجمه ترگمان] تورم شدید ممکن است یک پول کشور را ننگین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The scandal debased the politician in the eyes of the voters.
[ترجمه گوگل] این رسوایی سیاستمدار را در چشم رای دهندگان تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان] این رسوایی، سیاست مدار را در چشم رای دهندگان پست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. debase oneself
خود را خوار و خفیف کردن

2. don't debase yourself by asking for money!
با درخواست پول خود را خوار و خفیف نکن !

3. They debased the value of the dollar.
[ترجمه گوگل]آنها ارزش دلار را پایین آوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ارزش دلار را پست کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sport is being debased by commercialism.
[ترجمه گوگل]ورزش به دلیل تجاری گرایی تحقیر می شود
[ترجمه ترگمان]ورزش توسط commercialism پست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some argue that money has debased football.
[ترجمه گوگل]برخی معتقدند که پول فوتبال را تحقیر کرده است
[ترجمه ترگمان]برخی مدعی هستند که پول فوتبال پست شده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The lasting war debased the value of the dollar.
[ترجمه گوگل]جنگ پایدار ارزش دلار را پایین آورد
[ترجمه ترگمان]جنگ پایدار ارزش دلار را پایین آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Politicians have debased the meaning of the word 'freedom'.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران معنای کلمه "آزادی" را تحقیر کرده اند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران معنای کلمه آزادی را پست کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sport is being debased by commercial sponsorship.
[ترجمه گوگل]ورزش با حمایت های تجاری از بین می رود
[ترجمه ترگمان]ورزش با حمایت تجاری پست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You debase yourself by telling such lies.
[ترجمه گوگل]شما با گفتن چنین دروغ هایی خود را تحقیر می کنید
[ترجمه ترگمان]خودت رو با گفتن این دروغ ها خیلی پست می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our world view has become debased. We no longer have a sense of the sacred.
[ترجمه گوگل]جهان بینی ما تحقیر شده است ما دیگر احساس مقدسی نداریم
[ترجمه ترگمان]دیدگاه جهانی ما پست و پست شده است ما دیگر یک حس مقدس نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wouldn't debase himself by quarreling with his son.
[ترجمه گوگل]او با نزاع با پسرش خود را تحقیر نمی کرد
[ترجمه ترگمان]با پسرش نزاع نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such unkind action debases you.
[ترجمه گوگل]چنین رفتار ناپسندی شما را تحقیر می کند
[ترجمه ترگمان]چه رفتار نامهربان شما را ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In surrendering to the global capitalists, governments are themselves debasing democracy, making it quite useless for people to vote.
[ترجمه گوگل]دولت‌ها با تسلیم شدن به سرمایه‌داران جهانی، خود دموکراسی را تحقیر می‌کنند و رأی دادن را برای مردم کاملاً بی‌فایده می‌سازند
[ترجمه ترگمان]دولت ها در تسلیم شدن به سرمایه داران جهانی، خود را کاهش دهندگان دموکراسی می دانند و این کار را برای مردم کاملا بی فایده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our society has been debased by war and corruption.
[ترجمه گوگل]جامعه ما به دلیل جنگ و فساد تباه شده است
[ترجمه ترگمان]جامعه ما به واسطه جنگ و فساد پست شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست کردن (فعل)
abase, post, humble, debase, degrade, demean, humiliate, mortify, disrate, disparage, vulgarize

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

عیب دار کردن (فعل)
debase, blemish, addle, damage, cripple, deform, deteriorate, disable, flaw, disimprove

انگلیسی به انگلیسی

• humiliate, degrade; reduce the value of a coin by increasing its base-metal content
if something is debased, its original value or quality is reduced or tainted; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بیمایه شدن
بیمایه کردن
کم مایه شدن
کم مایه کردن
بی ارزش شدن
بی پایه شدن
ارزش و جایگاه خود را از دست دادن مانند پول یک کشور
devaluation
۱. از ارزش {چیزی} کاستن. بی مقدار کردن ۲. {شخص} کوچک کردن. سبک کردن. خوار کردن ۳. عیار {سکه را} کم کردن
کوچک کردن. ( debase myself خودمو کوچیک کنم )
تنزیل دادن
پایین آوردن ارزش
به خفت کشیدن

بپرس