debark

/dɪˈbɑːrk//dɪˈbɑːk/

معنی: پوست درخت را کندن، پوست کندن از
معانی دیگر: (مسافر یا بار را از کشتی یا هواپیما) پیاده کردن، پیاده شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: debarks, debarking, debarked
مشتقات: debarkation (n.)
• : تعریف: to put or go ashore, as from a ship; disembark.
متضاد: board
مشابه: disembark, land
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: debarks, debarking, debarked
• : تعریف: to take the bark off of (a log).

جمله های نمونه

1. Those dogs were debarked by removal of the true vocal cords.
[ترجمه گوگل]آن سگ ها با برداشتن تارهای صوتی واقعی پارس شدند
[ترجمه ترگمان]آن سگ ها با حذف تاره ای صوتی حقیقی از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I remember how glad I felt debarking from a ship in Bremerhaven after six days on the ocean.
[ترجمه گوگل]یادم می آید که پس از شش روز در اقیانوس از کشتی در برمرهاون بیرون آمدم چقدر خوشحال شدم
[ترجمه ترگمان]به یاد دارم که بعد از شش روز در اقیانوس احساس خوشحالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He just debarked from the aircraft.
[ترجمه گوگل]او به تازگی از هواپیما خارج شد
[ترجمه ترگمان]او فقط از هواپیما جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He said he has had most of them debarked, and requires his clients to debark theirs before sending them to him for dog shows.
[ترجمه گوگل]او گفت که بیشتر آنها را تخلیه کرده است، و از مشتریانش می خواهد قبل از اینکه آنها را برای نمایش سگ نزد او بفرستند، آنها را پاک کنند
[ترجمه ترگمان]او گفت که اغلب آن ها debarked را داشته است و قبل از فرستادن آن ها به او برای نشان دادن سگ ها به مشتریان خود نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dr. Marder said they will probably debark Truffle unless she quickly learns to play quietly.
[ترجمه گوگل]دکتر ماردر گفت که احتمالاً ترافل را پاک خواهند کرد مگر اینکه او به سرعت یاد بگیرد که بی سر و صدا بازی کند
[ترجمه ترگمان]دکتر \"Marder\" گفت که احتمالا \"debark\" will مگر اینکه سریع یاد بگیره که بی سر و صدا بازی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We found it was more useful in stopping the debarking of trees or accidental damage to shrubs.
[ترجمه گوگل]ما دریافتیم که برای جلوگیری از پوست کندن درختان یا آسیب تصادفی به درختچه ها مفیدتر است
[ترجمه ترگمان]ما دریافتیم که توقف the درخت ها و آسیب تصادفی به بوته ها مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You must turn to a dog trainer who teaches the dog to debark .
[ترجمه گوگل]شما باید به یک مربی سگ مراجعه کنید که به سگ پارس کردن را آموزش می دهد
[ترجمه ترگمان]شما باید به مربی سگ مراجعه کنید که سگ را به debark آموزش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gerald Zapf, who landed shortly after the blast, said his airplane circled the airport several times before landing, and passengers were forced to wait for some time before they could debark.
[ترجمه گوگل]جرالد زاپ، که اندکی پس از انفجار فرود آمد، گفت که هواپیمای او قبل از فرود چندین بار دور فرودگاه چرخید و مسافران مجبور شدند مدتی منتظر بمانند تا بتوانند پرواز کنند
[ترجمه ترگمان]جرالد Zapf، که اندکی پس از انفجار فرود آمد، گفت که هواپیمای او چندین بار قبل از فرود هواپیما فرودگاه را دور زد و مسافران مجبور شدند مدتی قبل از اینکه بتوانند فرار کنند صبر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The complete wood handing line can be used for MDF and paper manufacturing industry of debark log and small diameter log. Its debarking clean rate is more than 90%.
[ترجمه گوگل]خط کامل انتقال چوب را می توان برای صنایع MDF و تولید کاغذ از چوب پوسته و چوب با قطر کوچک استفاده کرد نرخ تمیز کردن پوست آن بیش از 90٪ است
[ترجمه ترگمان]خط انتقال چوب کامل می تواند برای MDF و صنعت تولید کاغذ of و ثبت قطر کوچک مورد استفاده قرار گیرد نرخ پاک سازی آن بیش از ۹۰ درصد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوست درخت را کندن (فعل)
debark

پوست کندن از (فعل)
shell, debark, flay, decorticate, excoriate

انگلیسی به انگلیسی

• disembark, go ashore (from a boat); leave a plane; land; remove the bark from a tree

پیشنهاد کاربران

بپرس